در صحبتی با شهید بهشتی، گفتم علاقهمند بودم شما را از نزدیک ببینم. ایشان گفتند من هم علاقهمند بودم که شما را ببینم و یادآوری کنم که جلسات تفسیر را به ترتیبی پیش ببرید که از طرف ساواک مشکلی پیش نیاید و حیف است که این جلسه تعطیل شود
به گزارش جماران؛ آیت الله موسوی خوئینی ها در کانال تلگرامی خود نوشت:
خوانندۀ محترمی پرسیدهاند: «ارتباط شما با شهید بهشتی تا چه حدی بوده است؟»
نمیدانم چرا این سؤال را پرسیدهاند و چه نیازی به پاسخش دارند. با اینحال، شاید پاسخ من خالی از نکاتی نباشد.
بنده، پیش از آمدن به تهران، هیچگونه آشنایی نزدیکی با آیتالله شهید دکتر بهشتی نداشتم. سال 1350 که از قم به تهران آمدم و در شمیران (جماران) مستقر شدم، بهتدریج زمینۀ آشنایی نزدیک با ایشان فراهم شد و در بعضی از میهمانیها و دید و بازدیدها این آشناییها بیشتر شد.
یکی از این دیدارها که نقل آن خالی از لطف نیست در منزل مرحوم حاج محمود مانیان -که رحمت خدا بر او باد- بود که به ضیافت شام دعوت کرده بودند و مرحوم دکتر شریعتی هم، که تازه از زندان آزاد شده بود، در این میهمانی حضور داشت و شاید این ضیافت به همین مناسبت برپا شده بود. من تا آن شب از نزدیک ایشان را ندیده بودم. روز قبل از این ضیافت، من در قم بودم و وقتی عازم تهران شدم، به مرحوم حاج احمدآقا گفتم امشب منزل آقای مانیان میهمان هستم و جمعی از دوستان هم هستند. برای ایشان نام افرادی را بردم که همه از علاقهمندان به آقا بودند و گفتم اگر شما هم بیایید، همه خوشحال میشوند؛ به اتفاق به تهران آمدیم و رفتیم منزل آقای مانیان. شهیدان بزرگوار، آقایان بهشتی و مفتح، هم حضور داشتند و مدیریت جلسه در گفتوگوها با مرحوم شهید بهشتی بود. هرچه از این گونه دیدارها، هرچند اتفاقی، بیشتر رخ میداد، من با شخصیت شهید بهشتی بیشتر آشنا میشدم، بهویژه با جنبههای روحی و معنوی ایشان.
در بین گفتوگوهای آن شب، مرحوم شهید بهشتی از دکتر شریعتی پرسید که دوستان حاضر همه مایلاند از زبان خود شما بشنوند که چرا، در زمانی که در زندان رژیم بودید، دست به نوشتن مقالاتی بر ضد مارکسیسم زدید؟! مرحوم شریعتی توضیحات زیادی داد و یکی از نکاتی که به مناسبت توضیحاتش گفت این بود که اگر کسی فکر کند که امروز، در نشستهای قدرتهای بزرگ برای بررسی مسائل کلان جهانی، اسلام یکی از مسائل اصلی گفتوگوهایشان نیست و ذهنشان را به خود مشغول نکرده است، آن شخص چیزی از سیاست نمیداند. منظور مرحوم شریعتی این بود که مقالاتی که در زندان مینوشته بخشی از تلاش وی برای دفاع از اسلامی بوده است که قدرتهای جهانی در پی تحریف یا محو آن هستند. خداوند او و پدر فاضل و متعهدش را با اولیای دین محشور فرماید.
در صحبتی با شهید بهشتی، گفتم علاقهمند بودم شما را از نزدیک ببینم. ایشان گفتند من هم علاقهمند بودم که شما را ببینم و یادآوری کنم که جلسات تفسیر را به ترتیبی پیش ببرید که از طرف ساواک مشکلی پیش نیاید و حیف است که این جلسه تعطیل شود.
این دیدارها و رفتوآمد و ارتباط من با آن شهید بزرگوار تا جایی پیش رفت که زمانی میخواستیم ایشان را بهعنوان امام جماعت برای مسجدی معرفی کنیم. ماجرا از این قرار بود که شخص محترمی بنام آقای جاوید، بانی مسجد جاوید واقع در خیابان ولیعصر، روزی به مسجد جوزستان (که در افواه معروف است به جوِستون) آمد. من در این مسجد اقامۀ نماز جماعت میکردم و جلسات بحثهای تفسیر بنده هم در همین مسجد تشکیل میشد و آوازۀ این جلسات به گوش آن مرحوم هم رسیده بود. آمد و گفت چنین مسجدی ساختهام و میخواهم یک نفر روحانی به من معرفی کنید که، علاوه بر اقامۀ نماز جماعت و سایر مراسم عبادی، جوانان و بهویژه دانشجویان را جمع کند و کلاسهایی دایر کند و... گفتم چشم ولی اجازه دهید با بعضی از دوستان مشورت کنم و نتیجه را به شما اطلاع دهم.
منزل ما جماران بود و افتخار همسایگی با جمارانیها، بهویژه حجتالاسلاموالمسلمین جناب آقای امام جمارانی، را داشتم. این روحانی بسیار عزیز آنقدر به انقلاب و امام علاقۀ عمیق وخالصانه داشت که خداوند منزل او را مأوا و مأمن حضرت امام تا پایان عمر مبارکش قرار داد.
بنده با ایشان مشورت کردم و پس از تبادل نظر، ایشان گفتند آقای بهشتی را معرفی کنیم. با خوشحالی از نتیجۀ این مشورت و تبادل نظر، تلفنی با آقای بهشتی تماس گرفتیم و ایشان خواستار جلسهای شدند که دربارۀ موضوع حضوراً گفتوگو کنند. قرار شد این جلسه در مسجد جوزستان برگزار شود. در این جلسۀ سهنفری، ایشان اظهار تأسف کردند از اینکه نمیتوانند این پیشنهاد را بپذیرند (حتماً حدس میزنید که ما دو نفر هم تا چه اندازه متأسف شدیم). ایشان توضیح دادند که امام جماعت مسجد باید، علاوه بر اقامۀ نماز و سایر عبادات مرسوم در مساجد، تا حدودی هم پای درد دل مردمی که به آن مسجد رفتوآمد میکنند بنشیند و به مشکلاتشان توجه کند. ممکن است در میان آنان دو همسایه و یا زن و شوهری با هم اختلاف داشته باشند یا گرفتار مشکلی دیگر باشند؛ باید وقت گذاشت و به آنها رسید و ایشان گفتند متأسفانه چنین فرصتی ندارند و اگر بپذیرند، روحانی موفقی در آن مسجد نخواهند شد.
بنده و آقای جمارانی به این نتیجه رسیدیم که ایشان نمیپذیرند و با این توضیحات، اصرار هم منطقی نیست. از ایشان پرسیدیم شما کسی را پیشنهاد میدهید؟ ایشان پس از مدتی تأمل گفتند آقای مفتح خوباند، اگر بپذیرند. خواهش کردیم قانعکردن ایشان برعهدۀ خودشان باشد و طولی نکشید که آقای بهشتی موافقت آیتالله شهید دکتر مفتح را اعلام کردند و آن مسجد در مدت کوتاهی بسیار آباد و پرآوازه شد. خداوند مرحوم جاوید و شهید مفتح را با اولیای دین محشور فرماید.
ادامه این مطلب را در روز سه شنبه به عرض میرسانم.