محمد امین قانعی راد استاد جامعه شناسی حوزه عمومی در یاداشتی تلگرامی به نوع بخورد جامعه با خانواده قاتل آتنا پرداخته است که بسیار خواندنی است.
به گزارش جماران قانعی راد می نویسد: درباره مسائلی که در بستر اجتماعی کشور رخ میدهند، کمی باید اصولی و علمی نظریه داد. این روزها که روح و حیثیت عمومی جریحهدار شده، واکنشهایی همراه با عصبیت، خشونت و گاهی غیرمنطقی را در واکنش به قتل وحشیانه آتنا میبینیم. آدمهایی که در شرایط عادی بسیار منطقی به نظر میرسند، اما به ناگاه و در فشار جمعی به قدر احساسی از خود واکنش نشان میدهند که باید شاکر خداوند بود که این دوستان در منظر وکیل و قاضی قرار نگرفتهاند.
افرادی که به دلیل خدشهدار شدن انسانیت درباره با دندان دریدن قاتلی صحبت میکنند که هیچ از پیشینه و عقبهاش نمیدانند. افردای که آرزو میکنند میتوانستند این بلا را بر سر دختر و یا فرزندان قاتل بیاورند تا او به تلخی کاری که کرده برسد. آنها شیشههای خانهای را نشانه گرفتند که قاتلی در آن نبود. خانواده ای را تصور میکنم که در گوشه خانه خزیدهاند و پشت دیوار سنگر گرفتهاند. بچههای معصومی که سالهای طولانی در کنار مردی حیوان صفت زندگی کردهاند، احتمالا آزار دیدهاند و خشونت کشیدهاند و حالا هم با چشمانی دردمند و ملتهب پاسخگوی جنایت شومی هستند که هیچ نقشی در آن نداشتهاند.
من درباره افرادی صحبت میکنم که در تمامی این چند روز اعدام در ملا عام را تنها نتیجه درمان این درد میدانستهاند و احتمالا در روزهای پیشین بارها در مذمت اعدام سخن گفتهاند.
خشونت زاییده خشونت است، خشونت زاییده عواملی است که هیچگاه منطقی در آن وجود نداشته است. در تمام سالهای گذشته درباره اعدام در ملا عام سخن گفتهایم، بارها تصاویر رقت انگیز اعدام در میادین را در پیش چشم کودکانی هم سن و سال آتنای از دست رفته دیدهایم. آیا این اعدامها نتیجه دادند که اگر داده بود، زندانها مملو از جانیان خطرناک و مجرمین جنسی نبود.
چقدر میتوان امیدوار بود که در میان تمام آنهایی که سنگها را به شیشه خانه قاتل پرت می کردند هیچ مجرم جنسی دیگری حاضر نبود،چقدر میتوان امیدوار بود که فرزندان و همسر وحشت زده قاتل،در تمام این سالها قربانیان جنسی پدر و همسر خود نبودهاند؟در روزهای گذشته کسی به فکر روانکاوی فرزندان به جا مانده از اسماعیلی بوده که این روزها عکسش به نام قاتل دست به دست میشود؟کسی نگران شده که چه باید کرد تا بازماندگان این مرد جانی، درآینده میراثدار خبائث او نباشند؟
چقدر غیر احساسی تصمیم میگیریم؟آیا صرف اعدام این جانی که خواست همه ما هم میتواند باشد، تمامی ماجرا را حل میکند؟ چقدر به فرزندانمان آموزش دادهایم؟ خانواده آتنا در این ماجرا چقدر دخیلاند؟ آیا در تمام این مدت به صرف کوچک بودن شهر و آشنا بودن با مردم کار درستی است که دختری زیبا و کوچک به تنهایی در شهر قدم بزند؟ آیا آتنا درباره حریم شخصیاش، درباره تنها بودن با غریبهها هیچوقت آموزشی دیده یا بنا به رسوم متعصبانه دختر هیچگاه درباره مسائل ممنوعه چیزی نمیگوید؟
خانواده قاتل که از قضا شرایط مالی جالبی هم ندارند آیا میتوانند در این شهر زندگی کنند؟ آیا مردم سرشار از ناراحتی و عصبانیت به آنها فرصت دوباره زندگی و پذیرفتن میدهند؟ از اول مهر بچههای قاتل مدرسه خواهند رفت؟
به این مسائل کلیدی فکر کردهایم و یا هنوز دلمان میخواهد خانه اسماعیل را بر سر فرزندان بیتقصیرش خراب کنیم؟