به گزارش جماران، افشین علاء در یادداشتی که در کانال تلگرامی خود باعنوان «آیا مسئولان کشور بلوچستان را فراموش کرده اند؟!» نوشت:
بعد از سفری پر آب چشم به رفسنجان که فقدان هاشمی مظلوم و داغ "امیرعلی" نوجوان آتش به جانم زد، با همسفرم دوست دیرین روح الله زکوی عازم بلوچستان شدم. شب مهمان جناب حدادیان معاون محترم شهرداری بم بودیم و فردا به ایرانشهر رسیدیم. با بلوچستان و مردم نجیب آن الفتی دیرینه دارم. اما این بار برای دیدن دوست نادیده ام "اسفندیار نارویی" که در تلگرام با او آشنا شده ام آمده بودم. مدیر تنها مدرسه روستای "بیربین" از توابع شهرستان "فنوج". مدرسه ای نیمه ویران که در دو شیفت پذیرای دهها دانش آموز از پایه اول تا نهم است. شاید بهتر باشد بگویم مخروبه ای که به همت چند معلم غیور هنوز سرپا مانده و بچه های بینوا را را به ادامه تحصیل امیدوار نگاه داشته است. بچه هایی که گرسنه به مدرسه می آیند، در گرما بی قرار و کلافه می شوند و در سرما می لرزند و جز نیمکت های فرتوت هیچ ندارند. حتی سرویس بهداشتی! محرومیت های دیگر این روستا که پشت کوه های جنوب شرق استان گم شده است و جاده ای دارد وحشتناک، بماند. شب اول مهمان لطف جناب مجیدی معاون محترم فرماندار ایرانشهر بودیم که از قضا هم دوره من در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران بود و اکنون از مسئولان خدوم استان است. اسفندیار هم همراه پسرخاله اش عبدالعزیز (که هر دو جوانانی نیک سرشت و بی مثالند) راهی سخت از روستایشان تا ایرانشهر را آمده بود به استقبال مان. فردا به اتفاق عازم فنوج شدیم و از راهی وحشتناک که به کوهستان منتهی می شد به روستا رفتیم. هرگز چنین مسیری را ندیده بودم. به راستی مردم بینوای روستاهای آن حوالی در مواقع اضطرار چگونه خود را به شهر می رسانند؟ مسافتی کوتاه را چند ساعته طی کردیم تا به بیربین برسیم. البته خانواده اسفندیار از بزرگان روستا هستند و علاوه بر صفا و مهمان نوازی بلوچ ها از رفاه نسبی هم برخوردارند. ولی وضع روستا اسف بار است. اکثر خانه ها کپر است و تقریبا تمام ساکنان بیکار! نه خبری از کشاورزی هست و نه دامداری. هرچند باران های اخیر مردم را کمی امیدوار کرده است. اما مگر می توان با این نزولات آسمانی به رفع محرومیت ها دلخوش بود؟ من فکر می کنم مسئولان به کلی بلوچستان نجیب را فراموش کرده اند! حالا همه آن تلخی ها به کنار، وضع مدرسه "سیدقطب" گریه آور است. بعضی بچه ها حتی مداد ندارند! آب خوری و سرویس بهداشتی و کولر و... که شبیه خواب و خیال است! خواهش می کنم اگر کسی می تواند صدایم را به مسئولان و خیرین برساند، هر چه زودتر این کار را بکند. تا جوانان غیور و جان سوخته ای چون اسفندیار نارویی از ادامه تلاش طاقت فرسای خود پشیمان نشده اند، به داد بچه های بلوچ برسیم.
علاء همچنین با انتشار عکس یک دختر خردسال نوشت: این خدیجه است. دختر هفت ساله باهوشی که به دلیل مشکلات حرکتی توان قلم در دست گرفتن ندارد اما هرروز با پای برهنه خودش را به مدرسه می رساند. کسی هست که درمان این دختر بلوچ را متقبل شود؟