علی ربیعی در مورد برادرش سردار محمد ربیعی نوشت: ما خانواده ای در جنوب شهر، و دو برادر بیشتر نبودیم . هنوز دوران سوم دبیرستان را طی نکرده بود که به مدرسه شبانه روزی رفت. با پشتکار در دانشگاه علم و صنعت پذیرفته شد اما به دلیل فعالیت مذهبی، سیاسی و مبارزه اخراج شد. بعد از انقلاب هم به جهاد و سپاه رفت و تا آخرین لحظات هم در قرارگاه ها به سر برد. علاقه وافری به حوزه آموزش داشت و به دلیل همین علاقه مسئولیت ستاد دافوس را بر عهده گرفت و تا آخرین لحظات فعالیت آموزشی را دنبال می‌کرد.

به گزارش جماران؛ علی ربیعی با انتشار این عکس نوشت:

ام سخنی خوش که پیرِ کنعان گفت

فِراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت

حدیثِ هولِ قیامت که گفت واعظِ شهر

کنایتیست که از روزگارِ هجران گفت

من و مقامِ رضا بعد از این و شُکرِ رقیب

که دل به دردِ تو خو کرد و ترکِ درمان گفت

 

علی ربیعی و برادرش محمد ربیعی

 

سالهاست با از دست رفتن ها خو گرفته ا‌م. وقتی کسی از کنارمان می رود و تنهایی به خاک سپرده می شود، خاطراتش تا همیشه می‌ماند و هرگز فراموش نمی‌شود. دیوارها، کوچه‌ها، گذرگاه و هر جایی که با کسی خاطره داشته باشیم، با تو می‌مانند. 

ما خانواده ای در جنوب شهر، و دو برادر بیشتر نبودیم . هنوز دوران سوم دبیرستان را طی نکرده بود که به مدرسه شبانه روزی رفت. با پشتکار در دانشگاه علم و صنعت پذیرفته شد اما به دلیل  فعالیت مذهبی، سیاسی و مبارزه اخراج شد. بعد از انقلاب هم به جهاد و سپاه رفت و تا آخرین لحظات هم در قرارگاه ها به سر برد.

علاقه وافری به حوزه آموزش داشت و به دلیل همین علاقه مسئولیت ستاد دافوس را بر عهده گرفت و تا آخرین لحظات فعالیت آموزشی را دنبال می‌کرد.

با اینهمه او و امثال او بسیارند که در هیاهوها گم شده و در اکنون‌زدگی‌های این روزها، گذشته‌های پررنج و مشقتشان در قضاوت‌های برساخته فراموش می شود. او مانند بسیاری از هم نسل‌های خود تا به یاد دارم پوتین به پا داشت. در تمام این سالهای بیماری رنج بسیار کشید و من اکنون در سوگ خاطراتم نشسته‌ام.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
4 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.