این نسل با این ویژه گی ها ، از هر کسی ، اعم از روحانی و غیره ، یک رنگی ، صداقت ، منطق ، متانت ، علم ، عقل ، احترام و تواضع بینند به یقین کنار خواهند آمد ، اما اگر کسی بخواهد با این نسل فیلم بازی کند، یا قیافه قیم مآبی و هیکل تحکمی و تکبری به خود بگیرد طبیعی است که بر سر کشی و طغیان آنان افزوده خواهد شد.
۱. چند سال پیش ، جهت داروی کمیاب از قم به تهران می رفتم و از داروخانه هلال احمر واقع در خیابان طالقانی تهیه می کردم. یک روز از ایستگاه راه آهن تهران که سوار خط واحد شده بودم ، سرِخیابان طالقانی پیاده شده و به سوی داروخانه در حال حرکت بودم ، پس از طی چند قدمی متوجه شدم حدود 7 – 8 نفر دانشجو از روبرو به سمت من می آیند. معلوم شد در آن نزدیکی ها خوابگاه دارند. وقتی نزدیک شدند به دو دسته ( سمت چپ و راست پیاده رو) تقسیم شدند و به صورت هماهنگ و با آهنگ موزون ، این جمله را تکرار می کردند: « الشیءُ اِن لَم یَجِب ، لَم یُوجَب» ، یک طرف ، بخش اول ( الشیء اِن لَم یَجِب) را می گفتند ، طرف دیگر هم درجواب ، بخش دوم ( لَم یُوجَب) را تکرار می کردند.
اهل اطلاع می دانند این جمله مربوط به یکی از مباحث عمیق و دقیق فلسفی مربوط می شود ، بدین ترتیب متوجه شدم که این جوانانِ عزیزِ دانشجو می خواهند یک حالی از من بگیرند! بدون این که ناراحت شوم خیلی راحت به حرکت خود ادامه دادم و با سلام ، احترام ، متانت و ابراز احساسات مقتضی از وسط آنها عبور کردم و خودم را به داروخانه رساندم ، نسخه را تحویل داده و به نوبت نشستم و کتابی را که با خود به همراه داشتم مشغول مطالعه اش شدم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود دیدم دو ، سه نفر از آنان وارد داروخانه شدند و به سویم می آیند. بعد از سلام ، احوالپرسی و احترام ، خیلی راحت شروع به عذر خواهی کردند ، صداقت و پاکی از چهره هایشان موج می زد ؛ می گفتند: «حاج آقا! ما در درس معارف ، یک استاد روحانی داریم که تیکه کلامش همین جمله است و در کلاس مرتب آن را تکرار می کند وتا کنون هم معنای درست این جمله را نفهمیدیم یا او نتوانسته به ما درست تفهیم و منتقل بکند ، بنابراین ما هر وقت یک روحانی و آخوند را می بینیم ناخواسته این جمله در ذهن ما تداعی و خطور می کند. از این رو وقتی شما را دیدیم ، خواستیم اندکی اذیتت بکنیم.» پیشانی همه را بوسیدم و گفتم به دوستان دیگرتان هم سلام برسانید و بگویید دعایتان می کنم که در تمام مراحل زندگی موفق باشید.
۲. در دهه های 70و 80 که با مرکز اسناد انقلاب اسلامی همکاری داشتم مرتب به تهران رفت و آمد می کردم از ترمینال خزانه تا نزدیک میدان تجریش که ساختمان مرکز آنجا قرار دارد ، معمولا با تاکسی ، اتوبوس و این اواخر با مترو می رفتم ، شبیه ماجراهای فوق بارها رخ می داد و از همه آنها خاطره خوشی به یاد دارم و فعلا می گذارم و می گذرم.
۳. قبلا هم نوشتم که یک روز در محضر مرحوم آیت الله ملکوتی( رضوان الله علیه ) بودم چند نفر هم حضور داشتند. یک روحانی میانسالی گفت : حاج آقا! دیروز میدان راه آهنِ تهران بودم یک جوانِ حدودِ 22 ساله ای به من گفت : « مارمولک» من هم در جوابش چنین و چنان گفتم، ( تعبیر خیلی تند و ناخوشایند ) آن مرحوم نگاهی به اطرافیان انداخت و فرمود: پس در واقع تو با این سخن و برخورد ، حرف او را ثابت کردی و نشان دادی که واقعا مارمولک هستی! سپس رو به همه حضار فرمود اگر قرار باشد ما طلاب و روحانیان ، با مردم مقابله به مثل کنیم آنوقت فرق ما با آنها چه خواهد بود؟ «گر فراق بنده از بَد بندگیست -- چون تو با بَد ، بَد کُنی پس فرق چیست؟» معلوم است اینگونه رفتارها ، به غیر از عناد و تنفر در جوان هیچ ثمره ای ندارد و بدنه حوزه و روحانیت هم آن مبراست.
۴. دوران نوجوانی و جوانی اقتضائات خاص خودش را دارد، فطرت سلیم و دست نخورده ، پر جنب و جوشی ، با نشاطی ، احساسات پاک ، غرور ، حق طلبی ، ظلم ستیزی، ، صداقت ، یک رنگی ، نترسی ، دوری از تملق ، چاپلوسی و ریاکاری از جمله شاخصه های این دوران می تواند باشد. اما فرقی که نسل ما ( دهه های 40 – 50 – 60 ) با این نسل نو ( دهه های 70- 80 – 90) دارد این است که ما نسلِ سر به زیر ، مطیع و متعبد بودیم و خیلی چیزها را چون پدر ، مادر یا آخوند محله مون گفته بود قبول می کردیم ، اما نسل حاضر در عین پاکی و صداقت ، عقلگرا و اندکی سرکش و طغیانگر است و هر چیزی را به راحتی بر نمی تابد ، تنبیه و توبیخ سرش نمی شود و با کسی هم شوخی ندارد. فرق دوم این که الگوهای دانشگاهیان و تحصیل کرده های ما درآن روزگار شخصیت هایی مانند: مطهری ، بهشتی ، امام موسی صدر ، خامنه ای ، هاشمی رفسنجانی ، مفتح و باهنر ها... بودند که شخصیت های ریشه دار ، مورد احترام و اعتمادی به شمار می آمدند و انصافا به بسیاری از شبهات و آن روز نیز می توانستند پاسخگو باشند بر خلاف امروز که دردمندانه باید گفت کسانی به جای آنها نشستند و ادعای تبلیغ ، ارشاد و هدایت نسل نو را دارند که از نظر فکر و اندیشه ، فاصله فاحش و زاویه زیادی با آن بزرگان دارند و علاوه این مدعیان اصلا با زبان نسلِ متولد شده و رشد یافته در فضای مجازیِ امروز چندان آشنایی ندارند و هرگز نمی توانند برای آنها الگو باشند.
۵ . این نسل با این ویژه گی ها ، از هر کسی ، اعم از روحانی و غیره ، یک رنگی ، صداقت ، منطق ، متانت ، علم ، عقل ، احترام و تواضع بینند به یقین کنار خواهند آمد ، اما اگر کسی بخواهد با این نسل فیلم بازی کند، یا قیافه قیم مآبی و هیکل تحکمی و تکبری به خود بگیرد طبیعی است که بر سر کشی و طغیان آنان افزوده خواهد شد.
۶ . بدنه حوزه و روحانیت در طول تاریخ ، در نهایت خضوع ، خشوع همواره در خدمت به مردم و جوانان بوده و در خیرخواهی و هدایت آنان شهره آفاق هستند اما متاسفانه در سطوح و لایه های پایینِ همینِ تشکیلاتِ اصیل ، اقلیتی کج سلیقه ، ظاهرنگر ، تندرو ، متحجر و در عین حال پر مُدعا و پُرسر و صدا وجود و حضور دارند که با عملکرد های نسنجیده ، قیم مآبانه و غیر متعارفِ خود زحمات هزار ساله این قشر معنوی و الهی را به راحتی ضایع کرده و مردم را به همه چیز بدبین می نمایند.
۷ . این که می بینیم در ماجراهای اخیر شعارها و تهاجم هایی از سوی بعضی نو جوانان و جوانان معترض ، علیه روحانیان شنیده و دیده شد و شاید ظاهرش تند ، تیز و تلخ هم بود ، اما برای نگارنده ، کاملا روشن است که این جوانان دارای فطرت سالم و پاکی هستند و هیچ مشکلی با بدنه حوزه و روحانیت ندارند، اعتراض این عزیزان ناظر به عملکرد های همان اقلیتی است که همیشه در ترویج دین و مذهب مشکل ساز و در ایجاد بدبینی و تنفر پیشتاز بودند. این نسل هیچ مشکلی با روحانیت خدوم ، آگاه به زمان ، متعهد و مردمی ندارد. بنابر این ، حساب این جوانان معترض با اغتشاشگران و فرصت طلبان باید جدا بشود.
مشکل اصلی این نسل با پدیده هایی مثل اکراه ، اجبار ، تحمیل ، تحقیر و قیم مآبی است اگر ما بتوانیم این جوانان را با افکار و اندیشه های ناب شخصیت های بنیانگذار فوق که نامشان برده شد ، آشنا سازیم و اندیشه های آنان را در جامعه پیاده کنیم و میان این سنخ از روحانیت دردمند ، با جوانانِ نسل نو پلی بزنیم به نظر می رسد بسیاری از سوء تفاهم ها و زاویه ها بر طرف شود. اگر چه خیلی دیر هم شده است ، اما نباید ناامید شد.