با توجه به رخدادهای اخیر و ماجرای برخورد گشت ارشاد، وضعیت ما در برخورد با دختران و پسران جوان چگونه ارزیابی می شود؟ آیا بهتر نیست به جای موضع گیری های سلبی و منفی با جوانان ، روش اثباتی ، راه گفتگو و مفاهمه برگزینیم و موقعیت روحی ، روانی و غرور جوانی آنها را درست درک کنیم؟
امام موسی صدر از دوقطبی ها متنفر بود و همواره بر انسجام گروه ها و یک پارچگی توده های مردم و جوانان با قطع نظر از گرایش های دینی ، مذهبی ، سیاسی و شخصی اهتمام ویژه داشت و در این راستا توانست اقشار پراکنده از طبقات مختلف مردم و جوانان لبنان را که چندان قرابت و سنخیتی با هم نداشتند در کنار هم متحد کند؛ از سیاسیون کارکشته ، سران عشایر و قبائل پیرمرد گرفته تا جوانان انقلابی جنبش اَمَل و دختران و پسران با ظاهری ناخوشایند را در کنار هم علیه دشمن مشترک بسیج نماید.
یک مورد از این تلاش ها به خانم «غاده جابر» مربوط می شود که بعد ها به همسری شهید بزرگوار مصطفی چمران درآمد. غاده نویسنده جوان ، دختر یکى از سرمایه داران بیروت بود که در آفریقا و ژاپن به تجارت مروارید اشتغال داشت. او با این که شیعه بود اما در خانواده مرفه و با فرهنگ غربى و اروپایى بزرگ شده بود و وضع ظاهرى خوشایندى از نظر حجاب نداشت؛ ولى چون از قلمِ روان و شیوایى برخوردار بود و به اهل بیت و امام حسین(علیه السلام) گرایش عاطفى شدیدى داشت، مورد توجه امام موسى صدر قرار گرفت، آقای صدر بدون این که به ظاهر ناخوشایند غاده گیر دهد ، نقاط قوت او را ملاک و معیار قرار داد و او را به همکارى در مجلس اعلای شیعیان و حرکت محرومین دعوت کرد. چون غاده از مسائل سیاسى ، جنگ و درگیرى های آن روزها به تنگ آمده بود ، نخست از قبول آن امتناع ورزید؛ اما بعدها با اصرار و پیگیرى هاى مستمر آقای صدر به جمع آنها پیوست. خانم غاده مدتى با سر و وضع ناجور در محل کار و جمع بچه هاى جنبش حرکت محرومین و اَمَل حاضر مى شد و آقای صدر هم در این مورد هیچ اجبار و سختگیری به وی روا نمی داشت ، به طورى که در چند مورد ، اعتراض
برخى از جوانان مذهبی جنبش امل را برانگیخت ، تا این که پس از اندکى، در اثر برخوردهاى غیر مستقیم صدر و شهید چمران ، غاده ی بى تفاوت به مسائل سیاسى و غیر محجبه ، به یک دختر کاملا با حجاب ، مؤمن ، متعصب به مسائل دینى و مذهبی تبدیل شد. شرح و جزئیات این ماجراى آموزنده را در کتاب «نیمه پنهان ماه»، از زبان خود خانم غاده جابر ، همسر شهید چمران بخوانید. (نیمه پنهان ماه ، تهران ، انتشارات روایت فتح ، چاپ چهارم ، سال 1381 )
این تنها زنان و دختران لبنانى نبودند که در مکتب انسان ساز امام موسى صدر ، بدون هرگونه اجبار و اکراهی ساخته و متحول می شدند. بلکه پسران جوان لبنانى نیز از این چشمه زلال ، آب زندگى نوشیدند و به کمال انسانی رسیدند. نجیب سید على خَلَف از جوانان عضو حرکت محرومین مى گوید: «روزى یکى از برادران اَمل ، جهت کارى به منزل امام صدر آمد. چند لحظه اى که در جلو درب منزل با امام مشغول صحبت بود ، ناخواسته سیگارى روشن کرد و چوب کبریت آن را بر زمین انداخت. در این هنگام امام موسى صدر بدون این که تذکرى بدهد یا ناراحت شود؛ در حالى که با آن جوان صحبت مى کرد ، خیلى آرام و عادى نیم خیز شد و چوب کبریت را از زمین برداشت و به داخل سطل آشغالى که در آن نزدیکى بود ، انداخت. این برخوردِ ظریف وی بر آن جوان بسیار تاثیر گذاشت و سبب عذرخواهى او شد و علاوه بر این یاد گرفت که باید چوب کبریت و امثال آن را به سطل آشغال انداخت». (عزت شیعه ، ص 274.)
حال با توجه به رخدادهای اخیر و ماجرای برخورد گشت ارشاد که منتهی به فوت دختر جوان « مهسا امینی» شد ، وضعیت ما در چگونگی برخورد با دختران و پسران جوان که تنها یکی از مصادیق کوچک« امر به معروف و نهی از منکر» می باشد چگونه ارزیابی می شود؟ آیا با برخورد های تهدید گونه ، تحقیرآمیز ، مشکل شل حجابی دختران و یا ناسازگاری پسران بر طرف خواهد شد؟ آیا بهتر نیست به جای موضع گیری های سلبی و منفی با جوانان ، روش اثباتی ، راه گفتگو و مفاهمه برگزینیم و موقعیت روحی ، روانی و غرور جوانی آنها را درست درک کنیم؟
شاید بعضی ها توجیه کنند که چون در آن مقطع آقای صدر قدرت نداشت ، به ناچار روش تقیه و مدارا پیش گرفته بود ، اولا : ایشان رئیس مجلس اعلای شیعیان لبنان بود و در میان مردم بیش از رئیس جمهور و رئیس مجلس وقت قدرت ، نفوذ و محبوبیت داشت ؛ ثانیا : مگر قرار است هر کسی قدرت داشت ، اعمال تحکم ، تهدید و ارعاب باید بکند ؟ از سیره و سنت پیامبر ، اهل بیت و فقهای سلف چنین بر می آید که هر کسی صاحب قدرت و حکومت شد ، لازم است در مقابل مردم بیشتر انعطاف پذیر و دارای خضوع و خشوع باشد.
چرا ما این قدر از ارزش های اصیل اسلامی فاصله گرفتیم ؟ نکند قدرت چشم و گوشمان را مختل کرده باشد؟