از نو شروع کردن بد نیست، اما تلخ است. تلخ از آنجا که، راهی که سی سال برایش زحمت کشیده شده بود بر اثر اختلاف های مدیران و سازندگان قطع و داستانی دیگر با شخصیت هایی دیگر خلق شوند.
به گزارش جماران؛ مهدی افشارنیک، روزنامه نگار و مستند ساز در صفحه اینستاگرام خود نوشت:
ایرج طهماسب دوباره شروع کرده. خبر این دوباره شروع کردن اتفاقا خیلی تلخ است، اصلا خوشایند نیست. دوباره به پارچه و چوبها جان دادن و بخشیدن،برایشان صدا ولحن و کاراکتر خلق کردن، نمک و طنز به کلامشان ریختن، مسایل ریز تربیتی در متن ها آوردن، همه و همه از نو، از ابتدا، از سر خط.
از نو شروع کردن بد نیست، اما تلخ است. تلخ از آنجا که، راهی که سی سال برایش زحمت کشیده شده بود بر اثر اختلاف های مدیران و سازندگان قطع و داستانی دیگر با شخصیت هایی دیگر خلق شوند.
هر چند داستان تازه خیلی هم جذاب خیلی هم گیرا، خیلی هم دارای کاراکترهایی خاص و بدیع. اما سوال اینه کلاه قرمزی چه شد؟ آن همه زبان بازی های ابلهانه (به ظاهر) که در خاطره جمعی نشسته است،آنهمه تکه کلام های شیرین و مسخره، آنهمه صداهایی که کاراکتر شده بودند شخصیت شده بودند،اشک و لبخند شده بودند،چه شدند؟ همه در یک انباری هستند و خاک میخورند؟
مساله اختلاف طهماسب و صدا و سیما بر سر مالکیت کلاه قرمزی و تیمش فقط آیا دو طرف داشت؟ افکار عمومی و مردم چه؟ دل بستن به شخصیت های عروسکی که جزیی از خانواده همه ما شده بودند چه؟ مگر چند شخصیت و کارتونی و عروسکی ایرانی داریم که بچه های امروز و دیروز و دیروز تر، در دامنه سه دهه و سه نسل با آن خاطره داشته باشند؟
چرا اینها را در زمره سرمایه های ملی حساب نمیکنیم و ملی برخورد نمی کنیم و از منافع فردی و سازمانی خودمان به نفع سرمایه ملی فاصله نمیگیریم؟ یعنی واقعا باید با کلاه قرمزی و پسرخاله و فامیل دور و جیگر برای همیشه خداحافظی کنیم و به بچه و پشه دل ببندیم؟ سی سال خاطره ساختن مگر کم است؟ لابه لای تلخی و شادی های زندگی با هر نمک ریختن کلاه قرمزی و رفقایش خاطرات شخصی را مخلوط و بایگانی کردن مگر کم است؟
این انقطاع، این قطع شدن مگر اتفاق کمی است که در دادگاه و پشت میزهای اداری و مدیریتی در محفل های چند نفره در خصوصش تصمیم گرفت. مالکیت عمومی بر این کاراکترها چه میشود؟ مگر نه اینکه خرج و مخارج سی ساله این کاراکترها از منابع عمومی بوده است؟
صدا و سیما که خودش سازمانی خود بنیاد نیست. سازمانی است دولتی با ردیف و بودجه عمومی مشخص و در واقع نماینده مردم است. حالا در این فقره، این نمایندگی کجاست؟ تصمیم بگیریم برویم دادگاه و انتهایش قطع همکاری کنیم! و عروسک ها را به انبار بفرستیم و صداها را آرشیو کنیم و خاطرات خود را در این پیچ های خاطره باز دیروزی دنبال و یاداوری کنیم؟
این نشانه چه جور جامعه ای است؟ جامعه ای کم انباشت؟ یا بهتر بگوییم ضد انباشت. جامعه ای که با هرگونه تجربه اندوزی مساله دارد و همه چیز را دوست دارد از نو خلق کند و هزینه آزمون و خطاها را از ابتدا بدهد. اگر 90 تعطیل شود، مهم نیست. اگر فلان بازیگر، فلان نویسنده ، فلان خواننده در اوج پختگی ممنوع الکار، صدا، تصویر شوند مهم نیست، اگر عروسک های خاطره ساز کلاه قرمزی و دوستان به انبار بروند باز مهم نیست، طهماسب در هفتاد سالگی راهی را که سی سال رفته است را رها کند و به خلقی تازه و از صفر روی بیاورد باز مهم نیست.
در واقع، از جامعه کوتاه مدت به جامعه ضد مدت بدل شدیم. مساله این نیست که چیزی اینجا بلند مدت نمیشود،موضوع عمیق تر است، گویی هر پدیده ای هم که توان بلند مدت شدن را پیدا میکند به هر نحو و شکل و نمودی باید از بین برود. چنانچه بسیاری دیگر نیستند. 90 نیست. کلاه قرمزی و رفقا نیستند و….
وآخر اینکه؛ چرا کسی را نداریم این را توضیح،توصیف و تشریح کند که منقطع شدن، عدم انباشت تجربه و خاطره، عدم سرمایه های اجتماعی است. ازبین رفتن اعتماد عمومی است. ناامیدی و افسردگی است و ده ها کوفت دیگر...