نزدیک به 20 سال است در فضای دانشگاه درس میخوانم و کار میکنم، جز عده معدودی که میآیند چیزی یاد بگیرند و «دانش جو» هستند، بسیاری فقط دنبال گرفتن مدرک هستند که با آن بروند سرکاری، اضافه حقوقی بگیرند یا مهاجرت کنند. در دانشگاهها نه کسی درس زندگی واقعی میدهد، نه عشق به وطن و میل به ماندن و جنگیدن برای بهبود شرایط. بچهها اینجا آنقدر «باهوش» میشوند که یاد بگیرند کلاهشان را سفت بچسبند که باد نبرد!
به گزارش جماران؛ احسان محمدی، استاد دانشگاه، در کانال تلگرامی خود نوشت: «تقلیل دانشگاهها به سالن انتظار برای پرواز فارغالتحصیلان، یک خسارت تمامعیار است. یک ظلم به سرمایههای مادی و معنوی کشور.
اینکه سرمایه و وقت و انرژی کشور صرف تربیت یک نفر شود و درست وقتی مدرکتحصیلی گرفت، یکراست برود دارالترجمه و بعد جوری این کشور را ترک کند که انگار از گور گریخته، ظلم است... درختی که اینجا برای ثمر دادنش هزینه شده، میوهاش را دیگری میچیند. درد ندارد؟
آدمها یک بار به دنیا میآیند و حق دارند از این یک فرصت لذت ببرند، حق دارند بروند جایی که احترام میبینند و لازم نباشد از صبح تا شب اخبار گوش بدهند که «چه میشود؟» اما چرا مردم یک کشور هزینهاش را بدهند تا میوه بیفتد توی دامن کانادا و آمریکا و استرالیا؟
چه کردهاید که دانشآموخته ایرانی ترجیح میدهد برود جایی دور از خانه پدری، همبرگر بگذارد لای نان بدهد دست مشتری، اما اینجا نماند؟ هر وقت این مهاجرتهای شبیه گریختن، متوقف شد بگویید: روز دانشجو مبارک!
تبدیل دانشگاهها به کارگاه تولید مقاله کیلویی و مسابقه «هرکی بیشتر مقاله چاپ کنه، دانشمندتره» خسارت است. خروجی این همه مقاله چیست؟ کدام مشکل مردم را حل کرده؟ جز سخنرانیدرمانی و آماربازی فایده ای داشته؟ از این رکوردشکنیها چیزی نصیب مردم میشود؟ علمی که خروجیاش نتواند گرهگشایی کند، افسانه و افسون است.
کسانی که از دانششان برای بهبود زندگی مردم بهره می گیرند دست مریزاد دارند، اما اگر هدف از دانشگاه رکوردزدن در زمینه تولید مقاله است، همه دانشگاه ها را ببندید، بروید از خیابان انقلاب کیلوکیلو مقاله و پایان نامه بخرید!
تا زمانی که میشود این همه علنی در امثال خیابان انقلاب پول داد و آشکارا علم را «خرید»، تبریک گفتن روز دانشجو «بیداری طفلی است که محتاج به لالاست»!
16 آذر و روز دانشجو در همه این سالها یا همخوانی بغضآلود سرود «یار دبستانی من» و قرائت بیانیه و محکوم کردن بوده، یا استندآپ کمدی و مسابقه آشپزی! لابهلایش گاهی هم دانشجویان و اساتیدی حرفهایی زدهاند که اسباب دردسرشان شده. آدم عاقل که این کارها را نمیکند!
نزدیک به 20 سال است در فضای دانشگاه درس میخوانم و کار میکنم، جز عده معدودی که میآیند چیزی یاد بگیرند و «دانش جو» هستند، بسیاری فقط دنبال گرفتن مدرک هستند که با آن بروند سرکاری، اضافه حقوقی بگیرند یا مهاجرت کنند. در دانشگاهها نه کسی درس زندگی واقعی میدهد، نه عشق به وطن و میل به ماندن و جنگیدن برای بهبود شرایط. بچهها اینجا آنقدر «باهوش» میشوند که یاد بگیرند کلاهشان را سفت بچسبند که باد نبرد!
تلخ نوشتهام و بیرحمانه؟ در 18سالگی فکر میکردم آینده این کشور را دانشگاهها و دانشجوها میسازند، الان در چهلسالگی عاقلانه نیست که به همان اندازه خوشخیال باشم. امیدوارم دانشجوهای امروز وقتی چهلسالشان شد ایران بهتری بسازند.»