فیرحی اختلاف ما در ایران را نه بر سر شیوه های حکمرانی که بر سر اصول حکمرانی می‌داند. سیستم سیاسی ما به طور تاریخی چنین شکل یافته است که چونان ماشینی با چندین موتور یا نیروی محرکه متفاوت است. اما این کانون‌های قدرت هرگز مکمل نیستند بلکه چنان شده است که عکس همدیگر کار کرده و توان یکدیگر را محدود و خنثی می‌کنند.

به گزارش جماران؛ کانال «نقد حال» در یادداشتی در مورد حجت الاسلام و المسلمین دکتر داود فیرحی نوشت: «توجه به اندیشه‌ها و پروژهٔ فکری فیرحی به دلیل تأثیرگذاری و اهمیتی که برای تحلیل مسئله‌های سیاسی و حقوقی ایران دارد ضروری بوده و این یادداشت برآن است تا تنها با اشاراتی به این مسیر فکری این ضرورت را نشان دهد. 

به نظر می‌آید که فیرحی گره اصلی کنونی ایران را به درستی دریافته است و برای گشودنش پله به پله پروژه‌های فکری خود را یکی پس از دیگری تعریف کرده و پیش می‌برد. او تصویری را نقش می‌زند که از قِبَل آن آورده‌های مهمی نصیب ایران خواهد شد.  

برای فهم اهمیت پروژه‌های فکری فیرحی کافی است نیم‌نگاهی به مناقشات و مذاکرات قانون‌گذاری در مجلس شورای اسلامی، شورای نگهبان و بحث‌های پیرامونی آن انداخت و سپس اندکی آن را با مذاکرات قانونگذاری در مجلس شورای ملی در دوران مشروطه سنجید؛ بی‌شک از این همه  شباهت حیرت خواهیم کرد. انگار فاصلهٔ تاریخی بیش از صدساله‌ای در کار نباشد؛ هنوز در بر همان پاشنه می‌چرخد، مسئله یکی است و همان دوگانه‌ها هستند که حل‌نشده همچنان به حیات خود ادامه می‌دهند.

فیرحی به‌خوبی درک کرده است که چه کوتاه‌اندیشانه خواهد بود اگر مشکلات خود را صرفاً به سی چهل سال اخیر ارتباط دهیم در حالی که مسئله فراتر از این‌هاست. تجربهٔ قانون‌گذاری در ایران امری پیچیده است و زمانی که به‌دنبال شالودهٔ محکمی برای قانون‌گذاری هستیم، باید تبیین کنیم که دقیقاً از چه چیزی سخن می‌گوییم. در اندیشهٔ او مهم‌تر از طرح جدید، تلاشی صورت می‌گیرد برای کالبدشکافی طرح و سامانهٔ استدلالی قدیم زیرا اگر این سامانه خوب شناخته نشده باشد، طرح جدید نیز موفق نخواهد بود. 

او معتقد است که نظریه‌پردازان موفق کاوشگران باریک‌بین نظریه‌های موجودند که از نارسایی‌ها و امکانات آنها راهی برای نظریهٔ جدید پیدا می‌کنند و خود نیز در همین مسیر گام بر می‌دارد. 

در ادبیات فیرحی دین و دولت یک دوگانگی دائمی در ایران دارد. موضوع بر سر این نیست که یا دین باشد یا دولت بلکه بحث بر سر این روایت از دین و دولت یا آن روایت است.

تلاش برای خروج از این دوگانه و تنظیم مجدد رابطه‌ها در ایران تاریخ یکصدساله ای دارد که فیرحی در پروژه‌های فکری خود برخی وجوه ممکن و افت‌وخیزهای آن را کاوش می‌کند. او در پی پاسخ به این پرسش‌هاست که تجدد را چطور فهمیده‌ایم چطور ترجمه کرده‌ایم و چطور با مخالفت کرده یا از آن دفاع کرده‌ایم؟ 

برای انسان امروز ایرانی که هیچ‌گاه پشتوانهٔ مذهبی‌اش خالی نبوده، در ایران دغدغهٔ تجدد دارد و صدوپنجاه سال هم راه را طی کرده است، مذهب چه مشارکتی در تجدد ایرانی داشته است؟ به طور کلی در ایران چه مسیری را ساخته‌ایم و این مسیر چگونه حرکت کرده و چطور ما را به اینجا رسانده است؟ آنچه از نظر او اهمیت دارد دیدن تاریخی خودمان است؛ اینکه خود امروزی را برگردانیم به آینهٔ تاریخ و بنگریم که انسان ایرانی چگونه نقاشی شده است.

بر همین مبنا فیرحی به تبارشناسی رابطهٔ مذهب و مشروطه در ایران می‌پردازد، رابطه‌ای که در هیچ جای دیگر جهان اسلام یافت نشده و مختص ایران است. به زعم او روایت خاص مذهبی در ایران معاصر دربارهٔ تجدد و نسبت فقه با قانون ملی یا دولت ملی مسائل مهمی‌ هست که هنوز در ایران حل نشده باقی مانده است. برای مثال او می‌گوید این مناقشه تا امروز برقرار است که  آیا حکومت امانت ملی از طرف مردم به حاکم است یا امانت شرعی از طرف شارع به حاکم؟ به همین دلیل است وقتی فعالیت حزبی شروع می‌شود، هم نیروهای مذهبی را تجزیه می‌کند و هم نیروهای سیاسی را. تقابلی شکل می‌گیرد و بازی از موضوع واحد به مناقشه ختم می‌شود. این ویژگی جامعه ایران است و نیاز به بحث تئوریک دارد. 

فیرحی معتقد است که در ایران با بحرانی مواجه بوده‌ایم که دولت را کجا قرار دهیم و این بحث معمای بزرگ جامعه ایرانی است. او بر این باور است که در ایران گفتمان‌ها و تصورات مختلف از دولت کنار هم نشسته، روی هم بارگیری شده و نمای عمومی دولت در جامعه ما را ساخته است.

دولت مدرن در ایران خصلت منشوری دارد و ترکیبی از ذهنیت تاریخی نظیر استبداد و امپراتوری به علاوهٔ افزونه‌های متناقض حکومت‌داری‌های جدید است. این ماهیت منشوری دولت ویژگی تاریخی دارد و از مشروطه تا کنون ذهنیت‌ها و نهادهای مختلف حکومت‌داری جانشین یکدیگر نشده‌اند، بلکه به تمام معنای کلمه، روی هم بارگیری و در هم ممزوج شده‌اند. دولت امروز ایران حاصل گذاری منطقی از نوعی حکومت‌داری پیشامدرن به یکی از انواع حکومت داری مدرن نیست، بلکه هر روز پیچیده‌تر شده و به اقتضای افزونه‌های متعدد و ناهمساز، تناقض درونی آن افزایش یافته است. 

فیرحی با این پیش‌فرض‌ها به دنبال آن است که لایه لایه این ذهنیت‌ها را وارسی کند، کنار نهد و از این طریق نه تنها فهم آنچه بر ما گذشته است را ممکن کند؛ که چراغی برای چه باید کرد نیز بیفروزد.

او به ویژه در پژوهش «فقه و سیاست» خود، شرایط تاریخی این روایت جدید از ادغام دین و دولت را برجسته می‌کند و مواجههٔ فقه سیاسی شیعه با چنین مختصاتی از حکومت‌داری در ایران امروز را مورد بررسی قرار می دهد. 

فیرحی بر متون آغازین دورهٔ مشروطه تمرکز زیادی دارد و دریافته است که محتوای این متون همچنان بحث امروز ماست، چراکه مناقشه جدی مطرح در این نوشته‌ها به پایان منطقی خودش نرسیده است. او در این متون به دنبال ردپای تولد ایده‌هایی می‌گردد که تولید و تبدیل به حقیقت زمانه می‌شوند؛ ظهور و زوال آن‌ها را می‌جوید و تولد واژه‌ها و مغناطیسی را که تولید شده است، می‌کاود؛ بر این اساس از توصیف مشروطه برای اولین‌بار در یکی از نامه‌های آخوند خراسانی گرفته تا واژه دولت قراردادی در ادبیات شیخ فضل‌الله را وارسی کرده و نشان می‌دهد چگونه علمای نجف گام به گام در پی نظام سیاسی جایگزین و تغییر مدل حکمرانی هستند.  

کاوش‌های موضوع‌شناسانهٔ او دربارهٔ فقه سیاسی و دگرگونی مفهوم دولت حاکی از این است که آزادی‌خواهی در ایران روایتی مذهبی پیدا کرد و به‌رغم مقاومت‌هایی درون جریان مذهبی، اتحادی بین مذهب و مشروطیت پیدا شد. دستگاه‌های فقهی مشروطه تلاش کردند تا حقوق فردی افراد را به حقوق ملی گره زنند. او به خوبی نشان می‌دهد که چگونه بین نهادهای مذهبی بر سر مشروطه اختلاف می‌افتد و چگونه تأیید نظم جدید در ایران به تأخیر می‌افتد و ما از دورهٔ مشروطه تا کنون شاهد گسست پارادیمی و بحران تأیید هستیم. تأکید فیرحی بر این نکته از آن روست که به باور او شکاف پارادایمی نه تنها در مورد وضع حال قضاوت می‌کند بلکه در طول تاریخ حیات یک جامعه چنین می‌کند. گزاره‌های پارادایمی در تاریخ ظاهر می‌شوند اما مدعیات فراتاریخی دارند و در مورد کل تاریخ اظهارنظر می کنند. 

فیرحی اختلاف ما در ایران را نه بر سر شیوه های حکمرانی که بر سر اصول حکمرانی می‌داند. سیستم سیاسی ما به طور تاریخی چنین شکل یافته است که چونان ماشینی با چندین موتور یا نیروی محرکه متفاوت است. اما این کانون‌های قدرت هرگز مکمل نیستند بلکه چنان شده است که عکس همدیگر کار کرده و توان یکدیگر را محدود و خنثی می‌کنند. 

بر همین اساس است که او معتقد است دولت در ایران همیشه «دو سر» می‌شود چون دو جریان در دولت وجود دارد که همدیگر را خنثی می‌کنند. جامعهٔ ایران هنوز به اجماعی در اصول حکمرانی نرسیده است و بنابراین مجلس و انتخابات و تفکیک قوا داریم اما این نهادها کارکردی را که باید ندارند.  

در نهایت باید گفت فیرحی همواره کوشیده تا با نوع تبیینش راهی برای خروج ایران از این بن‌بست باز کند و گزاف نیست اگر بگوییم او از درون هستهٔ سخت شریعت راهی به تجدد و زندگی دموکراتیک می‌جوید. مسیری که فیرحی پیش گرفته، علاوه بر اینکه خود مقصد مهمی است، نویددهندهٔ گامی به جلو به سوی ایجاد زمینهٔ حل تعارضات و مناقشات در نظام سیاسی و قانونی ایران است.»

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.