پایگاه خبری جماران: سال 98 سالی پر از رنج بود که ساعاتی پیش با آن وداع کردیم و از جمله اتفاقات ناگوار و تلخ این سال، ترور ناجوانمردانه سردار پرافتخار کشورمان و مبشر آرمانهای رحمانی انقلاب اسلامی، حاج قاسم سلیمانی بود.
روزهای آغازین فروردین برای رزمندگان همیشه یادآور عملیات غرورآفرین فتح المبین است که در منطقه عمومی شوش و دزفول ارتش عراق با حملات برق آسا و مقاومت جانانه ایران وادار به عقب نشینی گسترده از خاک کشورمان شد. برای اولین بار قاسم سلیمانی این یار دیرین و دوست همه رزمندگان جنگ تحمیلی را در همین عملیات و در قرارگاه مرکزی کربلا دیدم و با او آشنا شدم؛ جوانی سر به زیر که از روزهای اول جنگ با دوستان و یاران خودش از کرمان به پیشانی جنگ آمده بود و طی یک سال و نیم آن تعداد اندک، تجربه و دانش جنگ و دفاع آموخته بودند و فتح المبین اولین تجربه جدی و یگانی آنها در جنگ بود که خوش درخشیدند.
در واقع اولین تجربه حاج قاسم در هدایت یک یگان رزمی به عملیات فتح المبین برمیگردد در این عملیات تیپ ۴۱ ثارالله که حاج قاسم فرماندهی آن را عهده دار بود ذیل قرارگاه قدس به فرماندهی عزیز جعفری (فرمانده سابق سپاه پاسداران) قرار داشت که در کنار تیپ ۱۴ امام حسین علیه السلام به فرماندهی شهید حسین خرازی در ارتفاعات تیشه کن و عین خوش جناح شمالی عملیات را پوشش می دادند. تجربه موفق حاج قاسم در این عملیات و کمک به شکستن محاصره نیروهای تیپ امام حسین باعث شد تا توان فرماندهی حاج قاسم برای فرماندهی کل سپاه اثبات شده و با کمک به توسعه توان رزمی این تیپ، از آن در عملیاتهای بعدی یعنی بیت المقدس و رمضان و ... به نحو موثرتری استفاده شود.
به مناسبت سالروز عملیات فتح المبین و ایام کوتاهی که از شهادت قاسم عزیز سپری شده، بد نیست به مواردی پرداخته شود که هم کمتر بدان پرداخته شده و هم با این ایام مناسبت دارد.
با وامگیری از تعبیر حاملان ادیان در اندیشه جامعه شناختی ماکس وبر میتوان برای انقلابهای سیاسی و اجتماعی نیز حاملانی قائل شد. انقلابها هم موسس یا موسسانی دارند و هم حاملانی. رسالت موسس، پایهگذاری نهضت و به پیروزی رساندن و سرانجام تاسیس نظام سیاسی اجتماعی برآمده از آن است و رسالت حاملان واقعی و البته نه مدعیان دروغین آن، توسعه و گسترش آموزهها و آرمانهای آن انقلاب برای بسط تاریخی و جغرافیایی این پدیده اجتماعی می باشد.
فارغ از میزان ظرفیت و کشش ذاتی آرمانها و ارزشهای یک انقلاب برای بسط پیدا کردن، نوع مواجهه حاملان و مروجان آن ارزشها با مقتضیات زمانی و مکانی در توفیق یا ناکامی گسترش و توسعه انقلابها بسیار موثر است.
حاملان از طریق ترویج نظری و عملی و بازنمایی ارزشها و آرمانهای اصیل انقلاب میکوشند تا از سویی مانع جدایی و طردشدگی هواداران اولیه انقلاب شوند و سوی دیگر به دعوت و جذب نسلهای بعدی جامعه خود و ملل دیگر بپردازند. بر همین اساس به نظر میرسد میزان توفیق تحولات اجتماعی نظیر انقلابات بزرگ در جوامع بشری به درهمتنیدگی این دو عامل بستگی مستقیم دارد: یکی میزان فرا زمانی و مکانی بودن ایدهها و آرمانهای مطروحه از سوی یک نهضت و دیگری حاملان و مروجان آن آرمانها؛ ضعف هر کدام از این دو و یا عدم تناسب چگونگی منش و کنش و شیوهها و ابزارهای به کار گرفته شده از سوی آن دو با با یکدیگر، عامل اساسی در افول و یا محو کلی این تحولات بزرگ بشری در طول تاریخ بوده و خواهد بود.
مدعای اصلی یادداشت حاضر این است که حاج قاسم سلیمانی یکی از بیبدیلترین حاملان آموزههای اصیل انقلاب اسلامی در چهار دهه گذشته بوده است. آموزهها و آرمانهای انقلاب اسلامی چه بودند؟ شهید حاج قاسم سلیمانی چه ویژگیهای شخصیتی و رفتاری داشت که او را میتوان به عنوان یکی از بیبدیلترین حاملان پیام انقلاب اسلامی معرفی کرد؟ و چرا مدعیان دیگر انقلابیگری علیرغم در اختیار داشتن تریبونهای مختلف و برخورداری از حمایتهای پیدا و پنهان از کسب چنین توفیقی محروم هستند؟ اینها نکاتی است که در ادامه به اختصار درباره آنها سخن گفته میشود.
مبتنی بر آراء و اندیشههای امام خمینی و دیگر رهبران انقلاب اسلامی نظیر آیت الله طالقانی، شهید مطهری و شهید بهشتی و همچنین اقشار گسترده مردم در جریان قیام علیه رژیم پهلوی و علاوه بر آن ها تاسیسات حقوقی برآمده از پیروزی انقلاب اسلامی مثل قانون اساسی، میتوان لیست بلندبالایی از اهداف و آرمانهای انقلاب را برشمرد. اما به طور کلی میتوان آنها را در موارد ذیل خلاصه نمود:
استبداد و استکبار ستیزی
توسعه عدالت اجتماعی و گسترش معنویت
در همتنیدگی دیانت و سیاست
دفاع از حق تعیین سرنوشت انسان ها
طرفداری از محرومین و مستضعفان
همانگونه که مشاهده میشود آموزههای انقلاب اسلامی که برخاسته از مکتب فرازمانی و فرامکانی اسلام است؛ به دلیل الهی و انسانی بودن، از این ظرفیت و پتانسیل برخوردارند تا در مقیاس وسیع جهانی مطرح و مورد پذیرش بشریت و جامعه جهانی قرار گیرند.
شوربختانه باید اعتراف کرد که ناکارآمدیها و قصورهای موجود در اداره کشور طی ۴۰ سال گذشته، باعث شده تا این آموزهها و آرمانهای اصیل انسانی و الهی، تحتالشعاع قرار گیرند و به خصوص بخش قابل توجهی از نسل جوان کشور، شرایط نامناسب موجود را به اصل وقوع انقلاب اسلامی نسبت دهند. البته در ایجاد چنین تصور/ذهنیتی سکانداری برخی مدعیان افراطی انقلابیگری در داخل و شیطنتها و جنگ روانی مخالفان انقلاب اسلامی در خارج از کشور بیتاثیر نبوده است. بدیهی است وجود چنین شرایطی کار را برای مروجان و حاملان اصیل انقلاب اسلامی دشوار می سازد. آنان باید از سویی در برابر ابهامها و سوالات اذهان جویای حقیقت در داخل و خارج از کشور به روشنگری و عمل صالح میپرداختند و از سوی دیگر در برابر جهالتهای داخلی و خیانتهای خارجی هوشمندانه و قاطعانه موضع میگرفتند. به عبارت دیگر اتخاذ نوعی کنش فعالانه عقلانیتمحور که توسعه و گسترش آرمانهای انقلاب اسلامی را نه در سازش با اندیشه لیبرالیسم جهانی غرب و نه در پناه بردن به افراطیگری دینی میداند، تنها راه پیش روی حاملان واقعی انقلاب اسلامی بوده و هست.
از این منظر شهید حاج قاسم سلیمانی را می توان یکی از قافلهسالاران این رویکرد دانست که به تأسی از امام خمینی، شهید مطهری، شهید بهشتی و... تمامی هم و غماش در دوران 4۰ ساله حیاتش پس از پیروزی انقلاب، تلاش نظری و عملی برای تحقق آموزه ها و رویاهای انقلاب اسلامی بود. مرور کوتاه بر 4 دهه مسیری که حاج قاسم سلیمانی طی کرد برای تمام مدعیان و دغدغهمندانِ ایران و اسلام درسآموز است:
در ابتدای جنگ، فرماندهی گروهی کوچک از رزمندگان منطقه کرمان را به عهده گرفت که داوطلبانه و برای دفاع از کشور خانه و آسایش خود را رها کرده بودند. آن گروه که قبل از عملیات فتح المبین به یک گردان رزمی کارآمد تبدیل شده بود در این عملیات در قالب تیپ و بعدها در قالب لشکر 41 ثارالله، یکی از یگانهای اثرگذار و خط شکن در جنگ ایفای نقش کرد که عملکرد درخشان آنها به ویژه در نبرد والفجر8 و فتح فاو و همچنین در عملیات سرنوشتساز کربلای 5 از دلایل اصلی پیروزی کشورمان در آن عملیات ها بود. جدیت و صلابت قاسم در فرماندهی همیشه همراه با عقلانیت بود و با این حال به دلیل سلوک عارفانه و اخلاقی محبوب افراد لشکرش و خانواده های آنها در پشت جبهه بود. علاوه بر رزم در جبهه ها، یکی از توفیقات بزرگ حاج قاسم در جنگ این بود که وی توانست طبقات محروم ناحیه جنوب شرق ایران از استانهای کرمان، هرمزگان و سیستان و بلوچستان را بسیج کرده و به خوبی از ظرفیت این عزیزان و به ویژه برادران اهل تسنن، در دفاع از کشور و انقلاب اسلامی بهره گیرد.
پس از جنگ و در دوران سازندگی نیز، مبارزه برای حاج قاسم به پایان نرسید: بازسازی لشکر 41 ثارالله و تبدیل آن به یک یگان توانمند برای ایجاد امنیت در منطقه جنوب شرق ایران از یکسو و استفاده از ظرفیت آن برای رفاه و فقرزدایی مردم آن خطه از سوی دیگر، مبنای اقدامات شهید سلیمانی در این دوره بود. همچنین به لحاظ نظامی نیز، مبارزه با طالبان در شرق کشور و مبارزه با اشرار و قاچاقچیان که در دهه اول انقلاب با تمرکز قوای نظامی و امنیتی در غرب و جنوب غربی کشور در آن منطقه رشد کرده بودند، اقدامات شاخص دیگر او در این برهه بود که ثمرات آن در امنیت و بازدارندگی فعلی کشور بر کسی پوشیده نیست.
در دوران اصلاحات خاطره معروفی که از همان زمان دهان به دهان چرخید و عیار او در انطباق با خط راستین امام و شهدا بر همگان روشن کرد؛ ایستادگی قاطع بر عدم ورود و دخالت در انتخابات ریاست جمهوری بود. قاسم سلیمانی در همین دوران، در مجمع تشخیص مصلحت نظام مدتی کمیسیون دفاعی-امنیتی را اداره کرد و ما از نزدیک شاهد عمق نگاه استراتژیک او در تلاش برای شکلدهی و تقویت بنیه دفاعی کارآمد و بازدارنده در کشور بودیم.
ذکر خاطرهای از این دوره شاید بیمناسبت نباشد؛ در این دوره که نگارنده در دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت نظام به عنوان جانشین کمیسیون دفاعی-امنیتی که مسئولیت آن به عهده حاج قاسم سلیمانی بود انجام وظیفه میکردم، واقعهای رخ داد که برایم درس آموز بود و به منش والای آن شهید بیش از پیش پی بردم. این دوران با تحولات بعد از دوم خرداد در کشور مصادف بود.
واقعیت این است که در آن دوره فضای غالب در سپاه و در بین فرماندهان آن، نوعی عدم همدلی با دولت اصلاحات بود و نکته جالب این بود که حاج قاسم علی رغم آگاهی از مواضع سیاسی بنده که طرفداری از جریانات اصلاحات بود نه تنها پذیرای بنده به عنوان جانشین خود در مجمع تشخیص مصلحت نظام شده بود بلکه در دو مورد بنده را نیز همراه با تعداد دیگری از فرماندهان وقت سپاه به لبنان و عراق اعزام کرد. بنده با توجه به درک حساسیتهای احتمالی در مراجع حفاظتی، از طریق یکی از دوستان خواستم تا مجدداً به حاج قاسم مسئله را گوشزد نمایند تا خدای ناکرده مشکلی پیش نیاید که وی اطلاع داد حاج قاسم علیرغم آگاهی از این موضوع، حضور شما در جمع یاد شده را بلامانع می داند.
فرماندهی نیروی قدس سپاه و تلاش برای توسعه حزب الله لبنان به عنوان اهرم موثر و راهبردی ایران در زمره فعالیتهای او در دوران اصلاحات به شمار میآید که همگی در راستای خیر عمومی جامعه ایرانی و منطبق با آرمانهای اصیل انقلاب اسلامی بود.
رویکردهای مثبت، ملی و انقلابیِ اصیل سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در دوران ریاست جمهوری احمدینژاد نیز تداوم یافت. در این دوره توجه و نگاه او به ظرفیتهای کشور در خارج از مرزها معطوف شد. سازماندهی مبارزان افغانستانی، عراقی، سوری، پاکستانی و کشمیری، هم دوستانی استراتژیک برای ایران به وجود آورد و هم امنیت و بازدارندگی را کیلومترها خارج از مرزهای ما کلنگزنی کرد. در این دوره تلاشهای گروههای نزدیک به دولت مستقر برای ورود افراد با دیدگاههای تندرو به مجموعه سپاه قدس ناکام ماند و همان نگاه عقلانی و معتدل قاسم در سالهای جنگ، در فعالیتهای برونمرزی او نیز تداوم یافت.
در دوران دولت حسن روحانی قعالیتهای حاج قاسم اوج گرفت و مبارزه توامان او با تروریسم و اشغالگری آمریکا بود. با سر بر آوردن جریان ترسناک داعش که ریشههای آن به کارخانههای تروریستسازی غربی از یکسو و جمود و جهل کشورهای منطقه بر میگشت؛ کهنهسرباز ایران و اسلام، دلیرانه و خردورزانه در خط مقدم مقابله با این جریان منحوس ایستاد و با قدرت در دفع و نابودی داعش موثر واقع شد. این امر حتی پذیرش و تحسین دشمنان خارجی او را نیز در پی داشت. مبارزه حاح قاسم با داعش و گروههای تکفیری دیگر، به رغم آنچه از او معرفی میشود، صرفا با جنگ و مقابله نظامی نبود؛ هنر مذاکره در میدان جنگ و محاسبه عقلانی که او و توان نظامی کشور را از اینکه در هر زمین جنگی وارد کند بر حذر میداشت، نیمه پنهانی از فعالیتهای اوست که کمتر بدان توجه شده است. فرمانده ما اینک آبدیدهتر از همیشه با حلم و اندیشه راهبردی بازدارندگی نظامی و امنیت کامل در مرزهای ایران را به ارمغان آورد. از سوی دیگر در همین دوران، با دیگر سرباز کشور که دوشادوش حاج قاسم در میدان مبارزه برای منافع ایران میجنگید، یعنی دکتر ظریف نیز همراه شد و در بسیاری موارد توامان دو نقش فرماندهی نظامی و دیپلماسی را با هم ایفاء کردند و بسیاری از ضربهها و هجمههای ناروا به دکتر ظریف را دفع کرد و پاسخ گفت. واکنش و مواجهه قاسم عزیز در مساله استعفای دکتر ظریف از آن بزنگاههایی بود که عیار انقلابیگری اصیل او را نشان داد و برای آنها که تیزبین هستند نشانهای روشن از تمایز شخصیت انقلابی او از مدعیان افراطی انقلابیگری بود، آنهایی که همیشه برای انقلاب هزینه تراشیدهاند و هیچ آوردهای نداشتند.
نهایتا سردار عزیز ما حاج قاسم سلیمانی به دست مدعیان دموکراسی و حقوق بشر، ناجوانمردانه و خبیثانه به شهادت رسید. در حالی که او راهی جلسه مذاکره بود و به دعوت رسمی کشور همسایه در عراق حضور داشت ترور شد و با شهادت خود، به تمامی آزادیخواهان و حقخواهان دنیا نشان داد که مدعیان دموکراسی و موازین بینالمللی تا چه حد نگاه ابزاری به این مقولهها دارند. در داخل نیز وحدت و اتحاد بیسابقه بین همه گروههای سیاسی و اجتماعی متاثر از شهادت این مرد بزرگ شکل گرفت که میتوانست سرآغازی بر یک وفاق عظیم و گفتگوی ملی باشد که صد حیف سیر حوادث مسیر دیگری را در پیش گرفت.
اینک که تمام سالهای آشنایی خود با این مرد بزرگ تاریخ ایران زمین - از لحظه اول در جلسات مقدماتی آماده سازی عملیات فتح المبین(1360) تا آن صبح غم انگیزی که خبر شهادت او را شنیدم (1398)- را مرور میکنم با خود میاندیشم که برآیند تمام اقدامات و فعالیتهای او، ترویج و انتقال ارزشهای راستین و آرمانهای اصیل و رحمانی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بود. دقیقا به همین دلیل است که او را یکی از حاملان اصیل و بی بدیل آرمانهای انقلاب می دانم. او هیچ گاه آلوده به میز و ریاست و قدرت نشد و تا پایان خودش را سربازی میدانست که بیآنکه خسته شود در عهدی که با امام خمینی و رفقای شهیدش داشت باقی ماند و در سن و سالی که شهادت نصیب هر کسی نمیشود، توفیق پیدا کرد تا با این شیوه زیبا که برای همه همرزمانش رشک برانگیز بود، به دیدار پروردگارش بشتابد. روحش شاد و راهش پررهرو باد.
*دانشیار دانشگاه بین المللی امام خمینی(ره)