پایگاه خبری جماران: پیرامون حمایت رهبری از تصمیم سران قوا در موضوع قیمت بنزین به صورت متواتر شنیده شد که برخی حزباللهیها از این حمایت قانع نشدند و برایشان سؤال پیش آمده است که چطور رهبری به جای ایستادن در کنار مردم در کنار سران قوا (بخوانید دولت) ایستاد. البته آنچه نگارنده شخصاً در جلسات سخنرانی و پرسش و پاسخ یافته است «سؤال» بود و نه «موضوع»، اما این سؤال ذهن بخشی از نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی را درگیر کرد. به این بهانه باید آسیبشناسی ادراک حزباللهیها از تصمیمات و تدابیر رهبری را فراتر از مصداق اخیر مرور کرد و چرایی آن را مورد تأمل قرار داد. اما آنچه از بدو ورود به موضوع قابل درک است اینکه جریان اپوزیسیون و بخشی از اصلاحطلبان بیرحمانه رهبری را نقد و تخریب میکنند و در عین حال معتقدند «نقد رهبری عقوبت خواهد داشت». علاوه بر اصلاحطلبان، حزباللهیها هم نقد میکنند با این حال در فضای عمومی کشور باور این است که هیچکس رهبری را نقد نمیکند و اگر چنین کند عقوبت دارد! و، اما بعد...
در زمان حیات حضرت امام هم پیش میآمد که مقلدان و همراهان آن یگانه دوران تصمیمات امام را هضم نمیکردند و بعضاً از صبر یا تصمیم امام کلافه میشدند (در خاطرات مرحوم هاشمی هم ملموس است) به طور مثال حزباللهیها و یاران اصلی امام فلسفه حمایت ایشان از بنیصدر را نمیفهمیدند. بارها با امام در نقد و نفی بنیصدر صحبت میکردند، باز میدیدند امام از ایشان حمایت میکرد، نامههای تند به امام مینوشتند، اما امام ۱۵ ماه با بنیصدر مماشات کرد. در پذیرش قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل نیز کسانی که جنگیده بودند بعضاً نمیتوانستند تصمیمی را از امام بپذیرند که تا چند ماه پیش شنیده بودند «جنگ، جنگ تا پیروزی» و «اگر این جنگ ۲۰ سال طول بکشد ما ایستادهایم» و... اکنون نیز اینگونه است، اما نمیتوان به این افراد گفت شما نباید سؤال برایتان پیش بیاید بلکه باید توضیح داد، حجت آورد و ملاحظات را برشمرد. اما فراتر از مسئله اخیر بنزین، بارها پیش آمده است که حزباللهیها چراهای مختلفی را پیرامون نوع نگاه، گفتار یا تصمیم رهبری مطرح کردهاند. به طور مثال: چرا رهبری به مشکلات ورود نمیکنند؟ چرا از احمدینژاد حمایت کردند؟ چرا در حکم تنفیذ به روحانی گفتهاند دانشمند؟ چرا فلان تمجید را از ظریف کردهاند؟ چرا سران فتنه را مجازات نمیکنند؟...، اما در آسیبشناسی چرایی این سؤالات میتوان موارد زیر را برشمرد.
۱- رابطه صرفاً عاطفی و عدم درک حاکمیتی: برخی حزباللهیها به خصوص جوانان نگاهشان به رهبری صرفاً عاطفی است. محبتی دوطرفه را برقرار میبینند که بین دو فرد برقرار است و یکی مرید است و دیگری مراد؛ و البته این رابطه ستودنی است، در عین حال از صحنه سیاسی کشور فهم و درکی شخصی دارند؛ بنابراین هر آنچه از رهبری صادر شود که خلاف فهمشان است با خود میگویند: کسی که ما دوستش داریم نباید چنین کند!
آنچه متوجه نمیشوند اینکه رهبری، حاکم نیز هست و حکومت صدها تنگنا، مسئله، معضل، ملاحظه، محدودیت و مصلحت دارد که حل بعضی از آنها از قضا تلخ خواهد بود. بعضی حزباللهیها ناخودآگاه احساس میکنند عضو گروه چریکی هستند و میتوانند بزنند و در بروند حال آنکه رهبری دارای چتر عام هستند، رهبر ملتی هستند که مملو از سلایق، نگاهها، سبکهای زندگی و بینش سیاسی هستند، آن هم رهبری که با مخالفان نظام هم دیالوگ برقرار میکند که بیایید برای کشورتان رأی دهید.
۲- آرمانگرایی و مطلوبگرایی صرف در جوانان حزباللهی عامل مهم دیگری است. اما اداره کشور یک واقعیت است. حزباللهیها با ماهیت حقیقی انقلاب اسلامی همسو هستند. حال آنکه ماهیت حقوقی جمهوری اسلامی که مانند سایر کشورهاست نیز پراهمیت است. مطلوبگرایی بعضاً چنان است که از حال کشور توقع مدینه فاضله میرود. جوانان حزباللهی اگر تصویر یک فقیر را در مقابل یک کپر در منتهیالیه جنوب استان کرمان ببینند به هم میریزند. اصل حساسیت ارزشمند است، اما شاخص فهم عدالت اجتماعی از خاستگاه حکومت شاخص دیگری را میطلبد. واقعگرایی مقدمه آرمانگرایی در نظام اسلامی است و پیمودن مسیر قله باید از دامنه آن صورت گیرد. نمیتوان با هلیکوپتر بالای قله نشست و این موضوع بارها از سوی رهبری تبیین و توضیح داده شده است.
۳- ادراک حق و باطل از صحنه سیاسی کشور: از گفتار برخی حزباللهی میتوان فهمید که تقسیمبندی آنان از سیاسیون کشور مبتنی بر گزاره حق و باطل است، در این صورت طبیعی است که اگر رهبری از آنچه آنان باطل میدانند حمایت کنند، قدرت هضمکنندگی خود را از دست میدهند. صحنه سیاسی کشور تشکیک در مراتب انقلابی یا دوگانه انقلابی و غیرانقلابی است.
کاربرد حق و باطل اینجا بیمعنا است. اگر طرف را باطل فرض نمودیم حتماً رقابت و رسمیت یافتن وی را نیز نمیپذیریم، تا چه رسد که رهبری از باطل مدنظر ما حمایت کند.
۴- تنوع ورودیهای اطلاعات و تلنبار شبهات: در عصر انفجار اطلاعات و ارتباطات راههای دریافت اطلاعات از حالت خطی خارج شده است. صدها گزاره کذب و صدق روزانه نیروهای انقلاب را احاطه میکند. قبلاً نوشتهام که حتی منافقین متناسب با ذائقه حزبالله تولید پست و محتوا میکنند و بعضاً خوشایند حزبالله قرار میگیرد، چون احساس میکنند حرف خودشان است. حتی علیه رئیسجمهور یا معاون اول (حضور خواهرزادههای جهانگیری در نیشکر هفتتپه) یا رئیس فعلی مجلس محتوا تولید و با ذائقه ما چفت میکند و طبیعی است که اگر این محتوا به باور تبدیل شود و رهبری در نقطه مقابل آن سخن بگوید بعضاً قابل هضم نیست.
۵- اخبار محفلی: رهبری بارها گفتهاند که یا بنده مطلبی را نمیگویم یا اگر بگویم در باطن طوری دیگر نخواهم گفت. بعضاً روایتهای رسمی و غیررسمی از رهبری خلط میشود و به تزاحم و تضاد میرسد. به همین دلیل چاره این است که «محفلگریز» باشیم و سامانههای رسمی متعلق به رهبری و سخن مستقیم ایشان را شاخص قرار دهیم و تمام.
۶- حس بدبینانه نسبت به ورودیهای رهبری: برخی حزباللهی و ایضاً دیگران بعضاً مواضع و تصمیمات رهبری را ناشی از دریافت اطلاعات اشتباه میدانند و به اعضای بیت بدبین میشوند (البته هر جا مواضع رهبری با آنان همسو باشد، چنین فکر نمیکنند)، اما خوشبختانه ورودی اطلاعات رهبری چندوجهی و چندلایه است و اعلام نظر ایشان مبتنی بر تقاطعگیری همه ورودیهاست. البته بدبینی به دفتر یا بیوت امری قدیمی و مسبوق به سابقه است که درباره امام و دیگران نیز طرح بوده است، اما مقام معظم رهبری همه آن تجربیات منفی و مثبت و قضاوتها را شنیده و دیدهاند. نگارنده معتقد است این باور در ذهن هرکس باشد اشتباه است.
۷- مطالبه استصواب از فرامین رهبری: این سؤال درباره وضعیت حال کشور یا برجام زیاد طرح میشود که «چرا رهبری کاری نمیکند؟» در نقطه مقابل آن برخی اصلاحطلبان نشاندار معتقدند رهبری همهکار است و اصلاً دولت هیچکاره که البته غرضآلودگی آنان محرز است. نیت حزبالله خیر است، اما به سازوکار چفت و بستهای حقوقی حاکمیت کمتر توجه میکند. در دیدار رمضانیه امسال دانشجویان با رهبری، ایشان در پاسخ به دانشجویی درباره برجام فرمودند که شما دیدید که من شرایط را نوشتم، اما در عین حال به آن دانشجو متذکر شدند که این طور نیست که اگر انجام نشد رهبری کاری کند. یعنی تدابیر رهبری (به جز حکم حکومتی) استصواب ندارد و هر کس مقید به شرعی بودن آن باشد تمام تلاش را میکند، اما بعضاً همان حرف را به عنوان «حرفخوب» تکرار میکنند و در عمل خبری نیست. رهبری در این موارد به قوه قهریه متوسل نمیشود، بگیر و ببند ندارد. امیرالمؤمنین هم دچار این مسئله بود که «کسی که به رأیش عمل نمیکند تدبیرش بیفایده است»
۸- پذیرش استدلال به جای نقل و تعبد: اگرچه جوانان مؤمن به انقلاب اسلامی (نسل حاضر) جزو بهترین جوانان کشور و جهان هستند، اما این واقعیت وجود دارد که بعضا تنشان به تن روشنفکران خورده است. مواجههشان با رهبری با مواجهه نسل ما با امام و رهبری قدری متفاوت است، استدلال را میپذیرند نه نقل را. روش استدلالی را با روش تعبدی میآمیزند. به همین دلیل بعضاً به بهانه عدالتخواهی و دوآبشخوری دیدن ولایت و عدالت، چند پله از رهبری جلوتر میروند و مطلوبگرایی حداکثری آنان را به مسیرهای باریک میرساند که نهایتاً به بنبست ختم میشود.
۹- معذوریت رهبری در بیان: حضرت امام فرمود: «گفتن حقایق از یکسو و نیفتادن سوژهای به دست دشمنان از سوی دیگر کار آسانی نیست»؛ بنابراین رهبری در فضای عمومی کشور همه چیز را نمیتوانند بیان کنند، زیرا فقط ملت شنونده نیستند. در اینجا اگر حزبالله با سیره ۳۰ساله و منظومه تحلیلی رهبری زندگی کرده باشند، جهت ایشان را به راحتی درک میکنند و دچار اشتباه در فهم و قضاوت نمیشوند.
۱۰- اشراف رهبری و ضعف اطلاعات دیگران: بعضاً برای حزباللهیها مطلوب است رهبری فلان سخن را بگویند یا فلان تصمیم را بگیرند، اما چنین اتفاقی نمیافتد، مثلاً حتی بدون توجه به سازوکار قانون اساسی میگویند: «چرا رهبری روحانی را برکنار نمیکند؟ چقدر صبر کنیم.» فرق رهبری با این جماعت اشراف بر محدودیتها، ملاحظات، تنگناها، تاکتیکهای دشمن، پیامدهای بعدی، جابهجایی محاسبات خود و دشمن و دهها مؤلفه دیگر است که از زاویه تکمنظری یا تکبعدی ما مغفول است.
وقتی کسی مطالبه استعفای دولت یا استیضاح رئیسجمهور را اکنون طرح میکند، معلوم است که تک منظری به موضوع نگاه میکند و حتی بیدولتسازی در کشورهای همسایه را نیز نمیتواند ببیند. فهم خطی از پدیدهها آفت بزرگی است. تغییرات، تصمیمات و تحولات بزرگ را نمیتوان صرفاً تکبعدی دید، اجتماعی دید، اما امنیتی ندید، اقتصادی دید، اما سیاسی ندید، فرهنگی دید، اما سیاسی ندید. رهبری با همه این ابعاد تصمیم میگیرند، اما ممکن است ما صرفاً برای راحت شدن از درگیری ذهنی خود مطالبهای داشته باشیم و دیگر هیچ.
۱۱- مصلحت و حکومت: در ده، دوازده سال اخیر بازی با مفاهیمی مانند مصلحت و عدالت، عدالت و ولایت به ذهن برخی جوانان تزریق شد و بدون توجه به تقدمها و تأخرها و لزوم و وجوب حکومت بر دیگر مؤلفه ها، بازیهای سیاسی و فکری متنوعی طراحی شد. ورود نگرش روشنفکرانه به این منازعه صحنه را آلودهتر و رادیکالتر کرد و گویی باید رهبری با آنچه ما در ذهن ساختهایم یا دیگران برایمان پرداختهاند همسو گردد وگرنه یک جای کار اشکال دارد.
آنچه مهم است اینکه گذر زمان اصلاحگر است. آنان که در قضیه بنیصدر یا پایان جنگ، امام را شماتت میکردند، اکنون میستایند و مَثل داستان آنان مَثل داستان خضر و موسی است. آنان که رهبری را به خاطر عدم ورود به جنگ با طالبان یا عدم ورود به جنگ با امریکا - به نفع صدام- شماتت میکردند، اکنون حتی خجالت میکشند خود را صاحب آن مطالبه بدانند. آنچه طبیعیتر مینمایاند، مطالعه سرنوشت صحابه و یاران و سرداران پیامبر اکرم (ص) است که تا سال چهلم هجری امثال عمار تکستاره بودند. همه یا جلوی علی (ع) ایستاده بودند یا او را رها کردند و رفتند. اینکه میگویند تاریخ معلم انسانهاست یعنی همین.