پایگاه خبری جماران: در واپسین ساعات پایانی ماه مبارک رمضان در نشستی با اهل قلم و اصحاب اندیشه و ارتباطات پرسش صدر این یادداشت را در معرض چالش گذاشتم. پرسشی که تلاش خواهم کرد در هر فرصتی به کمک نمایندگان افکار عمومی و در سلسله نشستهایی با ترکیبهای متنوعتر به پاسخ آن دست یابم.
صورت مسأله این است: در هیچ دورهای از دهههای اخیر مردم ما اینقدر درگیر مسائل سیاسی نبودهاند و به اعتقاد من، این یک فرصت بزرگ است که به کمک همین، به دغدغههای سیاسی و معیشتی آنان پاسخ بدهیم. زیرا ملت ما همیشه مسائلی را فراروی خود قرار میدهد که توان حل آن را در افق نزدیک میبیند. پرسشهای ملت از نوع چالشهای سازنده است. دولت به میزانی که خود را در معرض رؤیت میگذارد و به میزانی که به روی پرسشها و مطالبات ملت گشوده میگردد، موفق میشود خود را از نو بسازد و تبدیل به همان دولتی کند که وعده آن را در انتخابات میداد. من فکر میکنم مسأله ما این است که در شرایط فعلی چگونه به این پرسشها دست یابیم، آن را تبدیل به برنامه کنیم و چگونه خود را در معرض رؤیت بیشتر قرار دهیم. از طرفی در هیچ دورهای، اقتصاد اینچنین با امور غیراقتصادی و برون اقتصادی درهم تافته نشده بود و به تعبیر دوست اقتصاددانم آقای دکتر رنانی، هیچ گاه تاکنون اقتصاد اینچنین سرشتی روانشناختی کسب نکرده بود. تا آنجا که میتوان گفت ما بیش از هر زمان دیگر وارد مرحله «اقتصاد روانشناختی» شدهایم. در آن جلسه پس از بیان این مقدمه یکسره رفتم سراغ «داستان دولت» و از مخاطبین جلسه پرسیدم اگر برجام عنصر مسلط داستان دولت یازدهم بود، روایت دولت دوازدهم چه چیزی باید باشد؟ داستان برجام را دستان ملتی ساخت که بعد از آن دوره پرتنش در ایام دولت قبلی تشنه آرامش بود. مردم طالب اعتدال بودند و نمیخواستند هر یکی دو سال یک قطعنامه سازمان مللی بگیرند و به هدف شماره یک فصل هفتم منشور سازمان ملل بدل شوند. آنها همچنین میخواستند در پرتو تعاملجویی نوین با جامعه جهانی زخمهای هشت سال اجماعسازی ضد ایرانی در سطح جهانی را پشت سر بگذارند و سامان تازه به اقتصاد و کسب و کار خود بدهند.
در پرتو این همدلی دولت-ملت و حمایت رهبری بود که این ملت بدون شلیک یک گلوله، از سیطره قطعنامههای سنگین سازمان ملل خارج شد و اجازه نداد تجربه جنگ عراق که اجرایی ساختن همان احکام سازمان مللی بهانه آغاز آن توسط امریکا بود در مورد ایران تکرار شود. داستان ملی برجام چنانچه میدانیم و میبینیم با ضد حمله ترامپ ولابی جنگ افروز صهیونیسم (که اردوی لابیگری جنگطلبانه خود را در جریان برجام زخمی و شکست خورده میدید) و با همسویی بی دریغ و ناآگاهانه برخی تندروان داخلی اکنون در معرض یک تهاجم بیسابقه قرار گرفته است. ما اکنون وارد مرحلهای شدهایم که رهبری معظم انقلاب آن را به تفکیک از شعار «نبرد با امریکا» مرحله مقاومت در مقابل زورگویی امریکا نامیدند. راه مقابله با این زورگویی هم همچنان که پیشتر ایشان فرمودند آن است که پیوند ملت -دولت افزایش یابد. به عبارت دیگر پیوند و مناسبات میان دولت-ملت باید به چنان سطح و چنان کیفیتی ارتقا یابد که یک مقاومت کارآمد ملی شکل بگیرد و دشمن را ناامید از آن چیزی کند که به بیانهای گوناگون تعبیر به «به زانو درآوردن ایران» کرده است. البته این هم سؤال مهمی بود که ما چگونه به این اعتماد و سرمایه اجتماعی، عاطفی و ارتباطی بزرگ دست یابیم؟ وظیفه کسی که از یکسو نقش سخنگویی دولت را برعهده دارد و از سوی دیگر برنامهریزی برای تحقق رسالت سنگین «ارتباطات اجتماعی» دولت- ملت هم بر او بار شده در چنین زمانه واقعاً دشوار، چیست؟
در مقام سخنگو چگونه میتوان پیام رئیس جمهوری را به نحو بلیغ در معرض رؤیت جمهور قرار داد و در مقام وظیفه ارتباطی- اجتماعی چگونه میتوان پیام جامعه را به مؤثرترین شکلی به رئیس جمهوری رساند؟
در نقطه تقاطع این دو وظیفه (سخنگویی و وظیفه ارتباطی- اجتماعی) است که پیوند ملت -دولت به نحو کمی و کیفی افزایش مییابد و راه بر سرمایهگذاری دشمن جنگطلب و تفرقهافکن حول نارضایتیها و فشارها مسدود میشود. در پاسخ به آن پرسش حیاتی بود که امین زاده ضمن مقایسه وضعیت کنونی با دوران خاتمی گفت: در آن دوران مفهوم سخنگویی دولت بسی وسیعتر از معنای بوروکراتیک آن بود. فقط خاتمی و سخنگوی خاتمی نبود که با ملت حرف میزد و به دغدغههای آنان پاسخ میداد. سخن دولت یا به تعبیر دقیقتر گفتمان دولت در فراسوی یک حلقه محدود دولتی به کمک دولت و ملت شکل میگرفت. به تعبیری میتوان گفت که هرکس یک سخنگو بود و به شیوه خود سخن خود را در دل سخن دولت تعبیه میکرد.
در دولت قبل اما اتفاقی افتاد که تصفیه دولت از کادرهای کارشناس و شجاع بدنه بود و در نتیجه دولت تبدیل به یک بوروکراسی بی خاصیت گردید.
روزنامهنگاری پیشتاز و پرسشگر پرسید «چطور شد که ما به ربیعی رسیدیم؟» چگونه سخنگوی دولت از یک اقتصاددان به یک کنشگر اجتماعی رسید؟ او میخواست بگوید که چهره متفاوت سخنگو به تنهایی یک پیام است و انتظارات جدیدی را برای بازگویی سخن رئیس جمهوری به دنبال میآورد. انتظاری که اگر به آن پاسخ ندهیم، به سرعت میتواند دامنه انتظارات ملت را محدودتر کند و لایه تازهای بر امیدسوزیهای پیشین بیفزاید. ملت خیلی حرف دارد که میتواند از معبر سخنگو به رئیس جمهوری بگوید و رئیس جمهوری نیز فقط از طریق شنیدن سخن ملت میتواند نظم گفتار خود را با ضرباهنگ ملی آن تنظیم کند. به تعبیر درست آن دوست: زمانه حاضر زمانه سخنگویی ارتجالی نیست، باید سنجیده و دقیق و مکتوب سخن گفت و سخن نمیتواند سنجیده شود مگر اینکه پیشتر از خلال گفتوگوی کارشناسی بیشتر ورز بخورد و به شرف عرض ملت برسد.
عبدالله رمضانزاده تجربه سخنگویی در عصر اصلاحات را این گونه فرموله کرد که: دولت باید از مجادله کلامی با گفتار ضد دولتی که در سطح رسانهها و تریبونهای رسمی به تولید انبوه میرسد، پرهیز کند و سخن خود را به طور سازنده و مستقیم با ملت به اشتراک بگذارد. پیشنهاد مشخص رمضانزاده از جمله این بود که بسیاری از جلسههای دولت را که طبقهبندی خاص محرمانه ندارد، میتوان علنی کرد. مردم در یک برهوت خبری به سر میبرند خبری از سوی خود دولت به آن صورت پخش نمیشود و بیشتر شاهد انتشار اخباری هستیم که هرکس به سلیقه و به گزینش خود «از جانب دولت» پخش و منتشر میکند. جلسات هیأت دولت میتواند در بسیاری از موارد به صورت آنلاین پخش شود.
همچنین به نظر دکتر محمد فاضلی در امر ارتباطات میان رئیس جمهوری و جمهور ملت یک گسست محسوس و غیرقابل انکار رخ داده است. شاید سخن دولت به طور سنتی صدای غالب و مسلط تلقی شود اما در حال حاضر با توجه به فقدان همکاریهای رسانههای بزرگ و ملی نمیتوان وجود یک وقفه و یک گسست در مناسبات گفتوگویی میان دولت و ملت را انکار کرد. به نظر او ما امروز باید وارد فاز سخنگویی و سخن شنوی همگانی شویم. یعنی انتقال سخن مردم به دولت را یک امر مهم تلقی کنیم. میراث دورانی که از دولت در واقع دولتزدایی شد، هنوز با ماست. چگونه میتوان مناسبات دولت- ملت را بازسازی کرد و سرمایه اجتماعی را ارتقا داد؟ روشن است که پاسخ به این پرسش بسی فراتر از حدود وظایف سخنگوی دولت است. جایگاه جدید به عنوان دستیار ارتباطات اجتماعی رئیس جمهوری باید وظیفه خود بداند که به سهم خود تسهیلگر و میانجی ارتباط گفتوگویی و مفاهمه میان دولت و نمایندگان افکار عمومی و طیف وسیعی از کارشناسان باشد تا در پرتو تولید دانش فنی توسط کارشناسان، مشارکت مردم سالارانه ملت در امور مربوط به خود به حداکثر برسد. حسامالدین آشنا نیز ضمن تفکیک جنبه اطلاعرسانی از جنبه ارتباطی- اجتماعی آن گفت طراحی فضای ارتباطی میان رئیس جمهوری باید به نحوی صورت پذیرد که مانع غفلت یا تغافل از جامعه شود. تعبیر اطلاعرسانی از خلال «رسانههای گروهی-تودهای» (مس کامیونکیشن) نمیتواند واقعیت پیچیده جامعه را توضیح دهد. ما با یک مردم و جامعه تودهوار مواجه نیستیم که توسط رسانههای ارتباط «تودهای» شکل بگیرد. مردم توده منفعل، بی خبر و عاری از تفکر انتقادی نیستند که رسانههای «تودهای» نقش تزریق خبر به این «توده پیام گیرنده» را برعهده بگیرند. باید فضای اجتماعی-ارتباطی به مراتب گستردهتر از مناسبات ساده میان خالق پیام-گیرنده پیام خلق کرد. دکتر آشنا در جمعبندی سخن خود نوشت: امروز در جلسه با دستیار ارتباطات اجتماعی رئیس جمهوری یادآور شدم که رئیس جمهوری باید خود را در محضر و حضور ملت بداند. این بحث «حضور» خیلی مهم است. علمای اخلاق میگویند ما اگر خودمان را در محضر خدا ببینیم، خیلی کارها را نمیکنیم. حس اینکه در حضور خدا هستیم مراتب مختلفی دارد. مرتبه پایین آن این است که مرحوم کافی برای ما مثال میزد. گاهی اعتقاد ما به حضور یک بچه ۵ ساله بیش از خداست. یعنی خیلی کارها را وقتی کسی در اتاق حاضر است، انجام نمیدهیم. اگر مسئولان خودشان را در محضر و حضور یک ملت آگاه بدانند، خیلی حرفها را نمیزنند و خیلی اقدامات را انجام نمیدهند؛ آنها باید به حضور آگاهانه و مشارکتجویانه ملت ایمان بیاورند و حضور نگاه نافذ و نقاد ملت را احساس کنند.
دستیار ارتباطات اجتماعی رئیس جمهوری باید این حس را به او منتقل کند که در حضور چنین ملتی حرف میزند. یعنی دستیار نماینده افکار عمومی و مطالبات مردمی در دولت هم هست و باید نگاه نگران مردم را از نزدیکترین فاصله در مقابل چشمان رئیس جمهوری قرار دهد.
این مردم «مصرف کننده» منفعل پیام رئیس جمهوری نیستند. این مردم «چندمنبعی» هستند یعنی همزمان پیام چند منبع را میگیرند و آنها را با هم مقایسه و ترکیب میکنند. مردم فقط هم «گیرنده» و «مصرف کننده» نیستند،تولیدکننده هستند. مردم چه چیزی را تولید میکنند؟ مردم ذوق و انتخاب خود را تولید میکنند. این مردم تولیدکننده ذوقی هستند و رئیس جمهوری باید با توجه به آن ذوق انتخابی سخن بگوید و عمل کند. دستیار باید مراقب باشد رئیس جمهوری و دولت دچار تغافل از توان انتخابگری و نیروی تولیدکنندگی ملت نشوند. من معتقدم ما امروز بیش از ارتباطات اجتماعی به ارتباطات عاطفی نیازمندیم.
من سالها مدیریت بحران و ارتباطات را درس دادهام و امروز معتقدم نظام ارتباطی ما هم دچار بحران شده است. در جامعه امروز ما صداهای زیاد و بلندی شنیده میشوند، اما امیدوارکننده نیستند. ما بیش از گذشته نیاز به گفتوگوی اجتماعی داریم؛ از نهاد خانواده تا نهاد دولت. باید تلاش کنیم شفافیت و روشنگری را افزایش دهیم و این مسیری است که امیدوارم به کمک رسانهها، نخبگان اجتماعی، سیاسی و نهادهای مدنی و تشکلهای صنفی بتوانیم آن را ترسیم کرده و به جلو ببریم.