پایگاه خبری جماران: 30 سال گذشت و آتش اندوه و غم ارتحالش، همچنان در دل شیفتگان راه و مرامش زبانه می کشد. مردی که برگ برگ تاریخ ایران چونانش را ندیده بود و تا نسل های نسل نیز شاید نبیند.
در سیاه ترین روزهای عهد قجر و 120سال پیش در خمین، وقتی وجودش شکفت، که لوح تقدیرش ردی از نورانیت را از پامیر تا دماوند، نشان می داد.
ما هرچند خرد و کوچک و بی مقدار، اما بر پای گرمای کلام او روییدیم. از نخستین چکامه اش در روزهای مرگ و مرداب سال 1323 فریاد «ان تقوموا لله مثنى و فرادا» برخواست و همه امت اسلام را به ترنم عارفانه و خلیلآسایش به علم الیقین فرا خواند، و با ادراک «نفحاث» پانزدهم خرداد 1342 از «ایام دهر» و تحقق«من یخرج من بیته مهاجرا الى الله و رسوله» در تبعیدش، زیباترین سطرهای باعظمت تاریخ مبارزه و مجاهدت انبیاء را بازخوانی کرد.
تبر در دست و دار بر دوش یک تنه، در برابر همه بت های مکاتب مقبول، قیام کرد و در خرق عادتی کم نظیر، برای اداره بشر عصر غیبت، طرحی نو در انداخت. و معجزت پرورش کوچک مردان انقلاب را در کسوت بسیجی عرضه داشت که خواب از چشم مستکبران بربایند.
ما عطر اندیشه بزرگان عرفان و سلوک را در او یافتیم و با تجربه اش در کشف «حقیقت محمدیه»، با بال خیال تا ساحل ابن عربی و مولانا و صدرا پرواز کردیم.
چون هیمالیایی، پنج آب راهه ی فقه و اصول و عرفان و فلسفه و تفسیر را سیراب ساخت و ارتفاعی شد که از هر سویش منظری بس شگفت انگیز و بدیع رخ نمود.
دین را از لمعات «لمعه» دمشق به رشحات «شرایع» و عشق رساند و همه ابواب خاک خرده ی احکام را از صندوق خانه صاحبان «جواهر» در بستر حکومت اسلام جاری ساخت. و چنین شد که متفرعات حج و جهاد در فلق تا شفق «بلاد کبیره» و اصطلاحات متروک و الفاظ مهجور کتب حجرات، را در «لیالی مقمره» عالم درخشانید.
و سنگ سنگ بنای سترگ انقلاب را، در قدم به قدم سیر و سلوک عرفانی و سفر به سفر اسفار اربعه روحانی، مستحکم ساخت.
و حقیقتی مانا بود که مصداق اتم «شرف المکان بالمکین» شد، در تمامی حوزه های تفقه و سیاست و ادب و هنر.
هرچند چونان «فاطی که از او نامه عرفانی خواست» و دیگر حواریون و صحابی خاص حضرتش، توفیق دریافت شعاع نور پربرکتش را نداشته و در ثانیه ثانیه عمر حیات بخش او نزیستیم، اما نسل ما تا جهان بر مدار خود می چرخد با عطر دل انگیز او حیات دوباره می یابد.
نسلی که اویس وار از قرن تا حرمش، عطشناک و شیدا و شیفته لحظه لحظه یاد و شمیمش را، می جوید.
اکنون ماییم، بعد سال های سال بی خواب شدگان آشفته در شب بادیه ی فراق او، تا قدر روشنای زلال او را بیابیم در ترنم نامش:
سنگ و گل را کند از یمن نظر لعل و عقیق
هر که قدر نفس باد یمانی دانست