به گزارش جماران؛ حجت الاسلام و المسلمین محمد مطهری در کانال تلگرامی خود نوشت:
«فرض کنید شما و خانواده در شرایط بسیار سختی به سر میبرید؛ خانه و کاشانهتان در بلایای طبیعی از بین رفته، یا از شدت فشار اقتصادی به نان شب محتاجید و باران بدبختی از هر طرف بر شما میبارد.
حال اگر در این وانفسا و شلوغی ببینید کسی در مقابل فرزند شما که برای سالم نگاه داشتن باطن پاک او زحمتها کشیدهاید الفاظ رکیک بر زبان میآورد، عکس العمل شما چه خواهد بود؟ آیا برخورد تنبیهی مناسبی خواهید کرد؟ یا خواهید گفت با وجود اینهمه گرفتاریها و مشکلات اقتصادی و روحی، چرا به یک امر اخلاقی «گیر» بدهم؟
وقتی سخن از خانواده است کمتر کسی است که قاعدۀ «با وجود اینهمه .... چرا ...؟» را دلیل موجهی برای زیر پا گذاشتن اصول اخلاقی، انسانی، دینی و حتی سنتهای خانوادگی بداند. پس چگونه است که وقتی بحث از «خانواده» به «جامعه» منتقل میشود قاعدۀ «با وجود اینهمه ... چرا ..؟» طرفداران فراوان پیدا می کند؟
میگویند: «با وجود این همه مشکلات اقتصادی و اجتماعی چرا به چند رقص دسته جمعی با مضامین جنسی در دبستان «گیر» داده اید؟» شاید به همان دلیل که برخی خانۀ خود را تمیز نگه میدارند و خیابان را یک سطل زبالۀ بزرگ تصور میکنند، این عده تصور می کنند که حرمت اصول اخلاقی، سنتی و دینی (در همان حدی که قبول دارند) در جمع خانوادگی نباید شکسته شود ولی شکستن همین حرمتها در جامعه بیاشکال است!
آیا کسی پاسخی برای این رفتار دوگانه سراغ دارد؟ جالب است که این استدلال که حالا چه وقت این حرفهاست از برخی افراد متدین هم شنیده میشود (گر چه نفس اموری مانند آنچه اخیرا در برخی مدارس اتفاق افتاد، قابل دفاع نمیدانند.)
چرا این نگرش چنین پرطرفدار شده است؟ دلمان خوش است که در این چهل سال هواپیمای هیچ مقام آمریکایی در فرودگاه تهران به زمین ننشسته است و توجه نداریم که برخی عملکردها در نظام ما باعث شده که رویکرد غربی بر جان و ذهن بسیاری از مذهبیها هم بنشیند و لذاست که به دین به عنوان امری شخصی مینگرند و امر به معروف و نهی از منکر را که قرآن به صراحت از وظایف حکومت (حج/41) و مردم (آل عمران/110) میداند و ترک آن را سبب انحطاط و نابودی جامعه (مائده/79) معرفی میکند «مخالفت با حق انتخاب» و «دخالت در حریم خصوصی» تلقی می کنند.
باز با توجیهی مشابه، عدهای دیگر در برابر هر نوع برخورد با ناهنجاریهای اخلاقی در اجتماع، چون و چرا میکنند و به جای برخورد، خواستار «ریشهیابی» میشوند. آیا اگر در مجلس ختم پدر این افراد کسی حرمت جلسه را حفظ نکرده و با تعریف لطیفه، قهقهه بزند اول به فکر ریشهیابی میافتند یا همان لحظه عکسالعمل نشان میدهند؟ چرا تا پای حفظ اخلاق و دین در «جامعه» به میان می آید همه باید زبان در کام گیرند و همه چیز باید در «ریشهیابی» خلاصه شود و یا شرایط سخت اقتصادی یادآوری شود؟
وقتی دهها و صدها میلیارد تومان از بیتالمال هزینه میشود تا یک تونل ساخته شده و یک جاده، پنجاه کیلومتر کوتاه شود کسی از فقر جانکاه کپرنشینان و کلاس درسی که در آغل تشکیل میشود سخن نمیگوید ولی وقتی هیچ هزینهای نمیشود و فقط کسی به یک ناهنجاری اخلاقی اعتراض میکند همه به یاد مشکلات اقتصادی و اجتماعی میافتند.
رسیدگی به مشکلات اقتصادی و نیز ریشهیابی معضلات در جای خود بسیار مهم و ضروری است ولی این اهمیت، لزوم عکسالعمل سریع و مناسب در مقابل افرادی که جامعه را محلی برای شکستن علنی اصول اخلاقی و دینی میبینند منتفی نمیکند؛ حتی اگر کسانی که به رفتارهای هنجارشکنانه اعتراض میکنند همان کسانی باشند که در تدبیر امور اقتصادی کوتاهی کردهاند. خشم از ناکارآمدیها و سوء عملکردها را نباید بر سر احکام الهی و اخلاقی خالی کرد.
بنابراین سخن در مخالفت با شادی کودکان و نوجوانان و یا اصل موسیقی نیست، سخن در لزوم مواجهه سریع و جدی با حرامهای قطعی و غیراخلاقی و آلوده ساختن روح پاک دانشآموزان با ترویج رقصیدن با مضامینی چنین مستهجن است که به بهانه مشکلات اقتصادی و یا لزوم ریشه یابی، نباید فراموش شود.
اما اگر به فکر «ریشهیابی» این نوع قضایا هستیم ریشههای آن فراوانند که تنها به بیان «یک عامل» بسنده میکنم:
حقیقت این است که بخشی از جامعه را از راههای مختلف به لجبازی کشاندهایم. این عده اگر در گذشته برای بروز دادن نارضایتی خود تا انتخابات بعدی منتظر میماندند، امروز آنقدر عصبی شدهاند که به هر آنچه گمان کنند خلاف خواسته حاکمیت است تن میدهند ولو مستلزم مخالفت با مسلمات دینی، آلوده ساختن روح دانش آموزان و یا ارتکاب گناه در ملا عام باشد.
دهها مورد درافتادن با مردم و به لجاجت کشاندن آنان اتفاق افتاده و میافتد. تعطیل کردن یک برنامه محبوب جوانان پس از دستکاری ناموفق آراء بدون هیچگونه اقناع، ختم بسیار سوالانگیز پرونده قاری معروف، افشای ناجوانمردانه محتوای شخصی موبایل یک متهم فوت کرده در زندان در تلویزیون، تعیین وثیقه پنج میلیونی برای شروران خطرناک و ششصد میلیونی برای متهمان سیاسی، گرانیهای از همگسیخته و اقدامات ناکافی در برخورد با مفاسد اقتصادی تنها نمونههای اندکی هستند. وقتی این نوع کدورتها تلنبار میشود به صورتهای مختلف خود را بروز می دهد.
طبیعی است که تصمیمگیران این اقدامات، نگران پیامدهای لجبازی و عصبانیت این طیف از مردم نباشند. همیشه روحانیون بیپناهی که اکثریت آنان از فقر رنج میبرند (گر چه بسیاری به غلط باور نمیکنند) در دسترسند که حتی در حضور همسر و فرزندانشان ناسزا بشنوند و احیانا چاقو بخورند.»