به گزارش جماران؛ محمد علی ابطحی در صفحه اینستاگرام خود نوشت:
«هر ساله به ابتهاج نازنین روز تولدش زنگ می زنم. ۶ اسفند ۱۳۰۶ . وقتی ایران بود دیدنش می رفتم. از وقتی رفته آلمان امکان دیدارش پیش نیامده.
نه من پاسپورت دارم که بتوانم سفر کنم و نه او به ایران آمده است. گفتم دعا کن شاید دعای شما بگیرد که پاسپورتم را بدهند. به جای دعا گفت خدا ازتان قبول کند!
حرف توی حرف آمد.گفتم خوشحالم که در عصری زندگی میکنم که شما هم در همان عصر زندگی می کنید. شما از ستونهایی هستید که فرهنگ ایران به آن تکیه داده است
از مردم ایران تعریف کرد که مردم هر وقت بحرانهای بزرگ داشته اند ومی شده نابود شوند، سرشان را خم کرده اند تا بحران گذشته و دوباره سر بلند کرده اند.
مردم سواد نداشته اند اما از میان شان بوعلی وسعدی وحافظ و فردوسی سر بر اورده است.
گفتم مرده پرست نیستیم. شما هم در ردیف بزرگان جدی شعر وادبیات ایران هستید.
سایه به شکل غریبی در همه وجودش خاطر خواه مردم ایران است.
حرفهایی زد که معلوم می شد با این سن و سال از جزییات مسایل اجتماعی و اقتصادی مردم ایران خبر دارد.
توضیح دادم که شفیعی کدکنی را در مراسم تشییع همسر دکتر شریعتی دیدم.
صحبت شریعتی شد. گفت شفیعی و شریعتی مشهدی بودند همدیگر را می شناختند. اما من با شریعتی هم صحبت وهم جلسه نبوده ام و همدیگر را ندیده ایم. من گیلک بودم و او مشهدی. فاصله زیادی داشتم.
خوانده بودم منزل پدری اش در رشت در حال تخریب است. کمی از حال وهوای آن منزل صحبت کرد.پدرش سال ۲۷ آنجا را فروخته و آمده اند تهران.
گفتم حقش هست که میراث فرهنگی آنجا را بازسازی کند. و به یاد سایه نگهش دارد.
گفت من کجا و مفاخر کجا؟ تعارف و فروتنی نشان داد.کاش مسئولان گیلانی بدانند سایه چقدر برای ایران و فرهنگ ایران بزرگ است و خانه پدری اش را بخرند وموزه کنند.
سایه شاید برای اینکه بحث را عوض کند، ادامه داد حالا اصل زمین وزمان در حال از بین رفتن است.طبیعت را نابود کرده اند.در خودایران و در دنیا. آینده کره زمین مبهم است.
به تعبیر خودش از این انسان دوپا هر کاری بر می اید.
با لحن تاسف بار زد به صحرای ترامپ. گفت این بابا می گوید چون سفارش اسلحه داده ایم از این که ( عربستان) یک روزنامه نگار را برده داخل سفارتشان و قطعه قطعه کرده می گذریم و برایمان مهم نیست.
کمی صبر کرد و دوباره گفت انسان دو پا این قدر وقیح؟
دوباره تولد سایه جان را تبریک گفتم.
زمزمه کردم:
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز؟»