به گزارش جماران؛ سهند ایرانمهر به مناسبت سالگرد درگذشت سعید نفیسی بخشی از خاطرات پریمرز نفیسی، همسر سعید نفیسی را، که در مجله بخارا شهریور 90 به چاپ رسیده، در کانال تلگرامی خود منتشر کرد:
«عاشق کرسی بود و به جرأت میتوانم بگویم که بیش از نصف تألیفاتش را زیر کرسی نوشته، حتی مکرر در تابستان به من میگفت آیا نمیشود یک کرسی از یخ برایم بگذاری؟ کرسی زمستان باید داغ داغ میبود بطوری که غیر از خودش کمتر کسی تحمل آن را داشت، با یک پوستین کوتاه (پستک) و یک شورت روی مخده مینشست و به مخده دوم پشت میداد و لحاف را تا بالای گردن میکشید و ساقهای پا را به موازات سینه بالا میآورد و زانوان را تکیه کاغذ میکرد.
چراغ کار و قلم و دوات و یادداشتهای لازم در یک سینی روی کرسی بود. کتابهای مورداحتیاج فوری در دو طرف پهلوها روی لحاف و تشک پخش بود و سنگینی آنها مانع از حرکت لحاف کرسی از روی زانوانش میشد. در این حال به غیر از کله بیمو و ریش ژولیدهاش، بقیه بدن را پوششی از لحاف کرسی مثل یک کیسه در برگرفته بود، تنها تحرکی که در اطراف این کیسه به چشم میخورد حرکات لغزنده قلم بود که با شتاب و نرمی بین انگشتانش نوسان داشت و به دیوار پشت مخده اردکوار سایه میانداخت. در چنین حالت و کیفیتی بود که میتوانست ساعتها کاغذهای سفید را سیاه کند و تاریخ زندگی اشخاص و حوادث ایام را در نظم و نثر با تیزبینی و دقت و کنجکاوی بخصوص خود و گاهی هم با طنز روحی درهمآمیزد.
هدفش از چاپ کردن انتشار بود و انتشار برای مردم بود نه برای بهرهبرداری مالی. عقیده داشت که کتاب باید چاپ شود و به دست مردم بیفتد. کتاب را نباید حبس کرد و جلوی پیشرفت فکری مردم را گرفت، باید وسیله به دست مردم داد تا هر کس هر قدر مایل است مطالعه کند، استفاده ببرد، روشنبین و روشنفکر شود و این راه را یک قدم اساسی برای پیشرفت جامعه و جوانان بخصوص میدانست، از این روی در امانت دادن کتاب حتی کتابهای کمیاب و منحصر به فرد خود به دوستان و دانشجویان مضایقه نداشت و در این راه هیچ ضابطه و رسید هم در کار نبود. واضح است با چنین طرز فکر هیچوقت با هیچ ناشری سخت نمیگرفت و آنها هم با بیانصافی تمام همه شرایط را به نفع خود و زحمت او در نظر میگرفتند و او هم بدون عاقبتاندیشی قبول میکرد. اغلب تمام حق خود را در ازای وجه ناچیزی برای همیشه به ناشر داده است، و چه بسیار که همان حقالتألیف ناچیز را هم با کتابهای دیگر معاوضه میکرد. بدین حال واضح است که همیشه در مضیقه مالی بود. طبعاً از بدخلقیهای من هم که به سهم خود با مشکلات مالی و گرفتاریهای چهار فرزند دست به گریبان بودم درامان نبود. ساعاتی که در منزل بود صرف نوشتن و مطالعه میشد و هیچ مسئولیت دیگر برای خود نمیشناخت...باید اقرار کنم که در طول زندگی مشترکمان فقط یکی دو سال اول که هنوز کانون خانواده کوچک بود و فراغتی دست میداد به کارهای ادبی و نویسندگی شوهرم بیعلاقه نبودم و در هر فرصت با رغبت کمک به استنساخ شاهنامه که در آن زمان در دست چاپ داشت و یا غلطگیری کتاب لغت فرانسه به فارسی و غیره میکردم و یا به اشعار سرودهشدهاش گوش میدادم و تبادل نظر میکردم.
ولی کمکم بر اثر زیاد شدن حجم مطالعه و نویسندگی او و حجم گرفتاریهای خانوادگی که سهم او را من به دوش داشتم، به غیر از نگاههای سرسری و کوتاه آن هم فقط به پشت کتابهای چاپ شدهاش، به تألیفات او چندان عمیق نمیشدم و چون کارهایش هم زیاد و هم متنوع بود، بعضی از آنها برایم بیتفاوت و یا اصلاً جالب نبود که وقت لازم را برای شناختن عمیق آنها به کار برم، فقط به دانستن اسم کتابها اکتفا میکردم، برای آنکه اگر کسی راجع به کتاب صحبت کند زیاد هم بیاطلاع نباشم.
خاطرم است رمان فرنگیس را در همان ماههای اول زندگانیمان با نظر من طرح و شروع به نوشتن کرد و اغلب اظهارنظرها و امیال مرا به تخیلات و خاطرههای خود میافزود. اما حالا که دوران بازنشستگی را میگذرانم و فراغت بیشتری دارم و با دید و نظر دیگر در آثار مانده و چاپ شدهاش نگاه میکنم، رابطه نزدیکی بین خصوصیات اخلاقی او و اغلب نوشتههایش چه تحقیقی و چه داستان کوتاه و یا رمان مییابم و طبیعت کنجکاو و پژوهشگر او را یک ردیف کتاب تاریخ به اسمهای تاریخ بیهقی، تاریخ خاندان طاهری، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، تمدن ساسانی، تاریخ نظم و نثر در ایران، تاریخ ادبیات روسی، تاریخ عمومی قرون معاصر، و غیره را میبینیم که در قفسه کتابخانه کوچک اطاق نشستهاند و به جای خالی او به من چشمک زده و به نق و نقها و غر و لندهای که به شبزندهداری و بینظمیهای زندگیاش میزدم نیشخند میزنند و خجالتم میدهند!»