به گزارش جماران؛ صادق زیباکلام در صفحه اینستاگرام خود نوشت:
«در میهمانی سهشنبهشبِ سفیر آلمان (۲۴مهر) یک اتفاق دیگر هم افتاد. زمانی که جناب سفیر آقای «میشل کلر- برشتولد» بنده را به میهمان اصلی که از آلمان آمده بودند معرفی میکردند گفتند که ایشان همان استادی هستند که اقدام به احداث دهکده امید کردهاند. بعد هم پرسیدند که «راستی چرا حسابتان را مسدود کردهاند؟» من مطمئنم هیچ مقصودی نداشتند اما نمیدانم چرا احساس خجالت و شرمندگی جلوی آلمانیها به من دست داد. شبیه احساس پدر و مادری را پیدا کردم که در مقابل اولیای مدرسه ایستادهاند و به گزارش رفتار ناشایست فرزندشان مجبورند گوش بدهند. آنقدر مبهم، دوپهلو، کلی و کوتاه پاسخ دادم که از خودم پرسیدم آلمانیها به کنار، خودت فهمیدی چی گفتی؟ انگار موضوع مربوط به یک کشور دیگری میشد و اصلاً در ایران اتفاق نیفتاده بوده. از ترس اینکه دومرتبه موضوع بستن حساب پیش نیاید، سعی کردم تمام مدت کمتر راجع به دهکده امید صحبت کنم.
بعد از خروج از سفارت و علیرغم رعدوبرق و باران تندی که گرفته بود احساس کردم چقدر دلم میخواست در آن هوا کنار رودخانه زرگنده آن موقع شب در باران پیاده بروم. فکر کردم اگر یک مقام حکومتی خودمان یا یک خبرنگار همان سؤال را پرسیده بود چه عقده دلی که سر نظام خالی نمیکردم و چهها که علیه قوه قضاییه نمیگفتم؛ اما به سفیر آنقدر کوتاه و مبهم پاسخ دادم کانه آن ماجرا اصلاً در کشور دیگری اتفاق افتاده بوده و به ایران ارتباطی پیدا نمیکرد.
بیاختیار به خودم گفتم با این احساسی که من به نظام دارم همه ناسزاها، لعن و نفرینها و تیغ و تیشههایی که سلطنتطلبهای قدیمی و جدیدی، از «فرشگرد»ها گرفته تا سایر براندازها نثارم میکنند خیلی هم بیربط نمیگویند. من نمیدانم «مزدور نظام» یعنی چه؛ اما مثل پدر و مادری که خودشان هزار جور سر بچهشان داد میکشند اما اگر غریبهای نگاه کج به او بکند به هم میریزند، نسبت به نظام یک چنین احساسی پیداکردهام. خودم مرده و زنده آن را میگویم اما وقتی سفیر آلمان میپرسد چرا حساب شما را مسدود کردند خیلی خوشم نیامد.
نمیدانم شاید هم ناخودآگاه همان احساس کور و بیمنطق ناسیونالیسم و نژادپرستی ایرانی باشد که از آن متنفرم.»