آشفته بازاری به نام فوتبال ایران
آب که سربالا برود؛ قورباغه ابوعطا میخواند!
وضعیت این روزهای فوتبال ایران حسابی آشفته شده است.
جی پلاس؛ حاشیه های فوتبال ایران در روزهای اخیر به نقطه جوش رسیده و بحث ماندن یا اخراج اسکوچیچ به تیتر یک رسانه های مختلف تبدیل شده. ماجرا از جایی شروع شد که خبر از تلاش برای حضور کارلوس کی روش در ایران و اخراج اسکوچیچ شنیده شد و همین موضوع باعث شد تا دوباره دو قطبی های مرسوم شکل بگیرد؛ تا جایی که عده ای از بازیکنان در حمایت از سرمربی تیم ملی سخن گفتند و عده ای هم در مخالفت با او.
همه این ها باعث شد تا یک بار دیگر این حقیقت عریان به یادمان بیاید که فوتبال ایران، تا چه اندازه آشفته، بی برنامه، بدون مدیریت و چارچوب است که این گونه می تواند به جولانگاه حواشی تبدیل شود. در ادامه در چند نکته به بررسی این موضوع می پردازیم؛
یک؛ مطمئنا هیچ بازیکنی بزرگ تر از سرمربی تیم نیست؛ خواه کی روش روی نیمکت باشد خواه اسکوچیچ، بازیکن باید حد خود را بداند اما شرایط بغرنج فدراسیون فوتبال و صندلی لرزان مدیریت آن، باعث شده کسی به سخنان آن ها گوش ندهد، به وعده هایشان اعتماد نداشته باشد و هرکسی ساز خود را بزند. کما اینکه در ماجرای حمایت و مخالفت با اسکوچیچ، این دو دستگی در تیم ملی به خوبی عیان شد.
دو؛ آب که سر بالا برود، قورباغه ابوعطا می خواند؛ این بهترین توصیف برای شرایط این روزهای تیم ملی و فوتبال ایران است. سرپرست فدراسیون فوتبال تا به حال، چندین بار تاکید کرده که اسکوچیچ در قطر سرمربی تیم ملی است و هیچ برنامه ای برای تغییر او وجود ندارد، اما هر بار بعد از سخنان ماجدی باز هم بازار اخراج یا ابقای اسکو داغ می شود. مطمئنا ضعف جدی فدراسیون فوتبال، نداشتن کاریزمای ماجدی و البته صندلی لرزانش باعث شده تا اینگونه شود اما آیا فدراسیون نمی تواند جلوی بازیکنانش را بگیرد که خودسرانه راهی نهاد ریاست جمهوری نشوند؟ در اینکه ایران لایق یک سرمربی بزرگ است شکی نیست اما دخالت نهادهایی غیر از فوتبال در تصمیمات فوتبالی، عاقبتی شوم را به دنبال خواهد داشت که قبلا مزه آن زیر دندان فوتبال ایران رفته و طعم تلخش هنوز در یاد مانده.
سه؛ آزادی بیان حق بازیکنان است و اهالی فوتبال هم محق در بیان نظرات خود؛ اما اعتراض آداب دارد و قرار نیست با برچسب انتقاد و آزادی اعتقاد، هر سخن سخیفی بر زبان رانده شود. اینکه خداداد عزیزی بگوید هرکسی راضی نیست برود، به همان اندازه نکوهیده است که بازیکنان تیم ملی بخواهند علیه مربی کودتا کنند. اینکه علیرضا فغانی به عنوان یک داور بخواهد در این بحبوحه پشت مربی تیم ملی در بیاید هم همین حکایت را دارد.
چهار؛ مسئولان فوتبال ایران، و تیم سرپرستی که این روزها به معنی واقعی فوتبال در زیر بار سو مدیریت شان کمر خم کرده، یا نمی دانند یا خودشان را به ندانستن زده اند؛ آن ها از ماه ها قبل بارها وعده ماندن اسکوچیچ را داده اند اما گویی حرفشان در این بازار آشفته خریداری ندارد. حساب ماندن یا رفتن اسکوچیچ، یک حساب ساده است که نیازی به تخصص خاصی ندارد؛ اگر قرار بود سرمربی تیم ملی برکنار شود، بهتر بود از چند ماه قبل و پس از مسجل شدن صعود ایران این مهم اتفاق می افتاد تا مربی جدید، زمان لازم برای آماده سازی تیمش را در اختیار می داشت. اگر هم قرار است اسکوچیچ بماند، پس بهتر است فدراسیون یک بار برای همیشه موضوع را خاتمه دهد تا هرکسی ساز خودش را از گوشه ای کوک نکند. مطمئنا در این فاصله کم تا جام جهانی و پنجره فیفا، گواردیولا و کلوپ هم نمی توانند شق القمر کنند و ایران را در قطر به موفقیت برسانند.
پنج؛ گویی در فوتبال روز دنیا، تنها کی روش و برانکو گزینه های فوتبال ایران هستند و جز آن ها گزینه دیگری وجود ندارد. به همین دلیل هم تا سخن از تغییر مربی تیم ملی می شود، نام این دو به میان می آید و مدیران فوتبالی هم انگار فقط آدرس خانه این دو مربی را بلدند؛ این دو مربی قبلا امتحان خود را پس داده اند و نیازی به بازگشت به عقب نیست. کارلوس کی روش با دو تیم مختلف نتوانسته به قطر برسد و برانکو هم سرش به کار خودش گرم است. اینکه تا حرف از تغییر سرمربی می شود گروهی سراغ این دو بروند، می تواند بلای جان فوتبال ایران شود؛ کی روش و برانکو سوپر من نبوده و منجی فوتبال ایران هم نیستند. صرفا دو مربی بودند که زحماتشان برای فوتبال ایران قابل تقدیر است. پس بهتر است ردای منجی را روی دوششان نیندازیم.
شش؛ همه این مشکلات را نهایتا باید از چشم فدراسیون فوتبال، هیات رئیسه و کمیته فنی ضعیف آن دانست که توان یک تصمیم گیری ساده را ندارند؛ اگر فدراسیون فوتبال به دور از خیمه منفعت طلبان، و به صورت مستقل یک کمیته فنی قابل اعتماد داشته باشد که فوتبال دوستان به بار فنی و وزن دانش افرادش اعتماد داشته باشند، مطمئنا به انتخاب آن ها احترام می گذارند اما وقتی اینگونه نباشد، وضعیت همینی می شود که الان فوتبال ایران در آن گرفتار شده؛ یک باتلاق کشنده که به راهی جز ترکستان ختم نمی شود.
دیدگاه تان را بنویسید