محسن شایانفر عنوان کرد؛

تلویزیون بعد از پنج سال پول من را نداده/ خانه و ماشین فروختم پول عوامل را دادم/ طلبکاران خانه‌ام را آتش زدند

محسن شایانفر با اشاره به بدهی تلویزیون به خودش می‌گوید در سال ۱۳۹۶ من هر سکه را ۵ میلیون فروختم و آن شهرک را ساختم، و هر دلار را ۸ هزارتومان فروختم و آن‌جا را ساختم. لازم است که یک هیئت حقیقت‌یاب بیاید، ببیند این‌ها تا زمانِ کلید خوردن، به ما یک میلیارد و ۲۰۰ تومان هم ندادند.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش جماران؛ این قصه سر دراز دارد، قصه عدم تسویه حساب تلویزیون با سازندگان. روند از این قرار است که تهیه‌کننده و کارگردان و بازیگر دور یکدیگر جمع می‌شوند، یک اثری را می‌سازند، بعد صداوسیما که باید پولی را به آن‌ها پرداخت کند، این کار را انجام نمی‌دهد یا تنها بخشی از پول را می‌دهد، بعد عوامل اعتراض می‌کنند تلویزیون پاسخ می‌دهد، قائله می‌خوابد و دوباره این قصه تکرار می‌شود.

خبرآنلاین نوشت؛ همین امروز بود که رضا گمرکی، تهیه‌کننده و پیشکسوت تلویزیون یادداشتی را با عنوان «این بود آن دانشگاه؟» در اختیار خبرآنلاین قرار داد و در بخشی از این یادداشت نوشت که تلویزیون پنج سال است که پول محسن شایانفر را نداده است. برای پیگیری این ماجرا سراغ این تهیه‌کننده رفتیم که دل پر خونی داشت و در ادامه می‌خوانید.

من یادداشت آقای گمرکی را خواندم، با توجه به این‌که ۵ سال از ساختِ سریال «حکایت‌های کمال» گذشته است، تایید  می‌فرمایید که هنوز پول شما را نداده‌اند؟

اسفند ۱۳۹۶ سیما فیلم مرا به کاری دعوت کرد که ۶ ماه پیش تولید بی‌حاصلی برایش اتفاق افتاده بود. سریالی به نام «حکایت‌های کمال» که تهیه‌کننده قبلی بعد از ۶ ماه سلب مسئولیت کرده و کنار کشیده بود و حتی ۷۰۰ میلیون از هزینه اولیه را مصرف برو و بیاهای دفتری کرده بود، اما هیچ نتیجه‌ای نداشت. مدیر وقت آن‌جا، آقای صبا از من دعوت کردند و گفتند که همیشه تو به داد رسیدی، وقتی که در ۱۱۰ روز سریال «ملکوت» را برای تلویزیون ساختی و شاخص شد، این‌جا هم انرژی تو را می‌طلبد. من گفتم که می‌خواهم سینمایی کار کنم، ولی چون از من خواسته شد در نهایت پذیرفتم و یاعلی گفتم.  بعدها دیدم که قرار داد خیلی پایین و براساس قصه‌های ۲۰ دقیقه‌ای و میان‌پرده‌ای برای کودکان و نوجوانان و یا عناصر طنزی که بسیار سطحی هستند، نوشته شده‌ بود. من تمام آن افراد را رها کردم و مجدداً کار را شروع کردم و قصه‌ها را ۴۵ دقیقه‌ای کردم و از نویسندگان متبحری دعوت کردم. در ادامه دیدم که این کار تماماً در فضای داخلی می‌گذرد و ۲۰ دقیقه دیالوگ در یک اتاق جز این‌که برای بیننده تهوع‌آور باشد، اثر دیگری ندارد. به من تعهد دادند که هر آن‌چه که به ارتقای این کار کمک می‌کند را انجام دهم و کوتاهی نکنم و به طور موقت قرار داد را امضا کنم که بعداً آن را اصلاح کنند. من مساحت ۵-۶ هزار متری در شهرک سینمایی که یک زمین بایر بود را گرفتم و محله کمال را از صفر تا صد ساختم، ۱۷ تا کوچه، مسجد و موارد دیگر را ساختم، که خودش رقم بسیار بالایی می‌شد.

به یاد دارید که چه مبلغی هزینه شد؟

من آن زمان، ۳ و نیم میلیارد از جیب خودم، هزینه کردم، در حالی که سیما فیلم طی ساخت پرداختشان به ۸۰۰ – ۹۰۰ میلیون‌ تومان هم نرسید و در اقساط ۵۰ میلیونی و ۲۰ میلیونی و ۱۰۰ میلیونی کم کم هزینه را پرداخت کردند. با این حال گفتیم با اعتمادی که به تلویزیون داریم، بعداً در اصلاحیه درست خواهد شد. همزمان ظرف ۶ ماه و شبانه روزی کستی را انتخاب کردیم. این شهرک در حال حاضر موجود است و سریال‌های پلتفرم‌ها مثل «جیران»، «خاتون» و... در این شهرک فیلم‌برداری شدند. ما ۱۲ مرداد ۱۳۹۷ کلید زدیم و پایان اسفند ۱۳۹۷ هم تمام کردیم، اما هر چه دویدیم و هزینه کردیم هیچ‌کس به ما اصلاحیه نداد و همان هزینه اندک اولیه را که قید کرده بودند به ما دادند و در نهایت با یک اصلاحیه، ۳۰ درصد از اضافه مخارج ما را تقبل کردند که گفتیم این‌طور نمی‌شود.

یعنی ۳۰درصد از ۳ میلیارد و نیم را پرداخت کردند؟

خیر، گفتند که به نظر ما کلاً یک میلیارد تومان می‌ارزد. « به نظر ما» چه معنی دارد؟ وقتی که اسناد و مدارک موجود است. در کل طفره رفتند و گفتند که ما آمادگی نداشتیم که هزینه تا این اندازه بالا برود. آن‌ها همان قصه‌های ۲۰ دقیقه‌ای نویسنده بازنشسته تلویزیون؛ یعنی آقای میرکیانی مدنظرشان بود، که در یک پلاتو کار شود. به هر حال کار حجیم شد، بازیگر زیادی آوردیم، کار متنوع و جذاب شد، اما از اسفند به بعد ما دیگر رنگ پول را هم ندیدیم. خودم کارهای موسیقی، صدا، افکت و.... را به همت آقای جعفری جلوه‌ که خوشش آمد، انجام دادم. کار را برای پخش به شبکه دو دادیم. پخش شد و همه هم لذت بردند. از آن تاریخ ما مدام دنبال بقیه پولمان بودیم، اما فقط بخشی از مطالبات اعضای کار را دادند و به خودِ ما حتی حسن انجام کار هم ندادند. انگار که ما وارد خط قرمزی شدیم که نباید می‌شدیم و انگار متر و معیارهایی را به هم زدیم که نباید می‌زدیم.

انگار باید زیرمیزی‌هایی می‌گرفتیم و نگرفتیم. جابه‌جایی‌هایی هم اتفاق افتاد. آقای دکتر کرمی عزیز که آن‌جا بود، قرار شد کار ما را درست کند. او که رفت آقایی به نام رمضان‌نژاد آمد که یک سالی برایمان شاخ و شانه کشید و حتی ما را به اتاقش راه نداد.

در این بین هیچ‌کسی پاسخگوی شما نبود؟

خیر، در نهایت من سکته کردم. سه سال پیش. دقیقاً ۲۰ شهریور من سکته کردم و ۲۰ روز بیمارستان بودم و بعد هم که ترخیص شدم، دیگر گفتم ارزشش را ندارد. اما حالا متوجه شده‌ام که با توجه به این‌که به ما قول داده بودند در سال ۱۴۰۰ که فاز دوم با ما باشد، نه تنها پولمان را ندادند که پیش تولید را با فرد دیگری شروع کرده‌اند. این هم اشکالی ندارد، رسانه است. اما این که همه عوامل آن کار توسط تهیه کننده جدیدی که آمده، از تدارکات تا عوامل تصویر و صدا و بازیگردان و ... را دور هم جمع کرده‌اند، طوری است که انگار من نیروی ضاله این کار بودم، عجیب است.

در واقع فاز دوم را دقیقا با همان عوامل شما می‌سازند و فقط شما در تیم حضور ندارید؟

دقیقاً.

حتی کارکتر کمال هم، همان بازیگر است؟

بله، با همان اسم و نوشته و همان بازیگرِ دو جلسه‌ایِ کار ما؛ یعنی دقیقاً با همان ترکیب. واقعیتش یک ماه است که بازیگرها مدام با من تماس می‌گیرند و اجازه می‌گیرند. من گفتم اشکالی ندارد به هر حال کار است، ولی این‌که می‌بینم هنوز پول مرا تسویه نکرده، دنبال فاز دو هستند، واقعاً عجیب است!

این قصه ۱۱۰ قسمت بود من به دلیل ۱۱۰ قسمتی بودنش پذیرفتم که ۳- ۴ میلیارد هزینه کنم، تا بعداً هزینه دکور ندهیم. هیچ تهیه‌کننده‌ شرافتمندی در تلویزیونِ حاضر نیست برای ۳۰ قسمت شهرک بزند. من شهرک درست کردم که فاز ۲ و ۳ سریال را در آرامش باشم و به نفع تلویزیون هم بود. اما عملاً انگار انقدر بی‌تجربه و ناشی هستند، که درکی از این موضوع ندارند.

همان آقای رمضان‌نژاد هم رفت و فرد دیگری آمد. دیگر نهایتاً اسفند امسال از فرط فشار روحی نامه‌ای به آقای دکتر جبلی زدم و ایشان هم به آقای برمهانی معاونتشان ارجاع داد و ایشان هم ارجاع داد به امور مالی و امور مالی به سیما فیلم و دوباره نامه‌ام بایگانی شد، آن رقم دیگر برایم اهمیتی ندارد. این پول که دیگر نابود شد. بعد از ۵ سال ۲میلیارد تومان؛ در آن زمان من هر سکه را ۵ میلیون فروختم و آن شهرک را ساختم، و هر دلار را ۸ هزارتومان فروختم و آن‌جا را ساختم. لازم است که یک هیئت حقیقت‌یاب بیاید، ببیند این‌ها تا زمانِ کلید خوردن، به ما یک میلیارد و ۲۰۰ تومان هم ندادند.

تلویزیون بعد از پنج سال پول من را نداده/ خانه و ماشین فروختم پول عوامل را دادم/ طلبکاران خانه‌ام را آتش زدند

بودجه امسال سازمان صداوسیما ۲۴ هزارمیلیار است؛ یعنی از آن بودجه چیزی به شما نمی‌رسد؟

لابد آن بودجه برای خواص است. کل بودجه این کار ۳ میلیاردونیم بود در برآورد اولیه حتی یک ماشین قدیمی، یک نفر هنرور پیش‌بینی نشده بود؛ به دلیل این‌که قرار بوده در پلاتو فیلم‌برداری کنند، پس من یا این کارها را خودسرانه انجام داده‌ام که خب آنقدر احمق نیستم و با نظارت مدیر وقت بود که از من خواست  کار را ارتقا دهم. حتی ترکیب بازیگرها را تغییر دادم. خدا را شکر این شهرک باقیات صالحات ما است. کل این کار را با عشق انجام دادم، ولی یک فرد دلسوز در این مجموعه نبود که بیاید و بپرسد که من با چهل سال سابقه برنامه‌سازی، چه گرفتاری‌ای پیدا کرده‌ام.

پول رانندگان فیلم، یک بار دیر و زود شد، آمدند خانه و اسناد مرا آتش زدند، اما من حتی صدایش را در نیاوردم که خدای نکرده جو نا آرام نشود. این نامردی است که قبل از تسویه حساب من این کار را ادامه دهند.

شما خانه و ماشین فروختید تا هزینه اعضا را تسویه کنید؟

بله البته خودشان هم بخشی نصفه و نیمه‌ای از هزینه را به بچه‌ها دادند. من ماشین فروختم. اصلاً در حال حاضر من ماشین ندارم، تحقیق کنید. تمام زندگی و طلا و هرچه پس‌انداز پیری‌ام بود، گذاشتم فقط به دلیل این‌که مدیران گذشته تلویزیون، مرد بودند. فردی مثل آقای ضرغامی (کاری به سیاست‌هایش ندارم)، آقای دارابی و... مرد بودند، اما این نسلی که آمده است، انگار نگاه پادگانی به همه چیز دارند، که حتی وقت ملاقات به من ندادند که برای درد دل بروم. امروز من قلبم بیمار است، افسرده‌ام، عمل قلب باز کرده‌ام، روزی ۱۶ تا دارو می‌خورم، اما حتی یک نفر از این نامردها به من زنگ نزدند که بپرسند زنده‌ام یا مرده؟ گاهی فکر می‌کنم که حمید فرخ‌نژاد بهتر از ما فهمید که زد و در رفت.

ما که ۴۵ سال است، ولایت‌مدار برای این مملکت داریم کار می‌کنیم، عاقبتمان این شده است. من همان کسی هستم که «ملکوت» را ساخته، سریالی که یکی از برجسته‌های ماه رمضانی تلویزیون است، سریال «خسته دلان» با حضور سیروس الوند که بر پایه معانی دینی و احادیث طراحی شد، فاز دومش هم آماده شد که من دیگر اصلاً رغبت نکردم برای کار بروم. این تلویزیون، یک اتاق فکر ندارد. فقط سیاسی بازی و این که کدام مدیر رفت و چه کسی آمد برایشان مهم است. جو امروز تلویزیون این طور است. آیا واقعاً با این اوضاع می‌شود کار کرد؟ یکی دو سال است که شعارشان این شده که قدیمی‌ها بیایند و کار کنند. قدیمی‌ کجا بیاید؟ دیگر باری در فکر ما وجود دارد؟ انگیزه‌ای داریم؟ خیلی روزهای غم باری را می‌گذرانم. خوشا به حال رضا رویگری در هر آسایشگاهی که بستری است. من در شجره‌ام نزدیک به ۱۵ تا کارگردان خوب به سینما و تلویزیون ارائه دادم و صرفاً برنامه ساز نبودم.

امرالله احمدی جزو افتخارات من است. من با سرمایه شخصی پول سه فیلم سینمایی را گذاشتم که فیلم «شاخه‌های بید» را کار کرد و دو سیمرغ بلورین برد. من با اندیشه کار کردم. از آن زمان که جریان اصلاحات آمدند ما کوچ کردیم و آمدیم طرف تلویزیون. در همین کار قبل عید با سهیلی زاده ۵۰ میلیون پول مرا ندادند. قسم خوردم که نمی‌شود گفتند به بهمن برسان کسری تایمت با ما، اما یک تومان به من ندادند. تلویزیون بدعهدترین است.

ملت اگر کار صادق چوبک «تنگسیر» را دیده باشید به زار ممد می‌گویند باید حقت را بگیری. وقتی آشوب می‌کند می‌گویند: چرا آشوب کردی؟ می‌گوید دلیلش این بود که دیگر آبرو در بندر نداشتم برای همین طغیان کردم. من در حال حاضر طغیان کرده‌ام. در مرحله بعد با تلویزیون‌های بی بی سی و من و تو و ... صحبت خواهم کرد. به مرحله طغیان رسیده‌ام و نجابتی که ۴۰ سال در تلویزیون با خودم داشتم را کنار می‌گذارم. با دوربین به مسجد بلال می‌روم. بیتوته می‌کنم، که ببینم چه کسی مردش است مرا از آن‌جا بلند کند؛ یعنی من را باید واقعا به این روز بیندازند؟ دیگر کار در این تلویزیون برایم جذابیتی ندارد.

من همه عشقم تلویزیون است، بچه رسانه هستم. تعداد زیادی سینمایی هم ساخته‌ام. حرفه‌ام تهیه‌کنندگی است، اما شما ببینید امروز چه‌قدر افسرده‌ام. من ۵ سال است که دستم به یک کلیپ درباره سس مایونز هم نمی‌رود؛ یعنی تا این اندازه از لحاظ ذهنی ناتوان شده‌ام. به هر حال این‌ها حدیث نفس است و شاید بار مالیش دیگر برایم مهم نباشد. یک روزی آقای رمضان نژاد ناراحت شد و گفت که با مالی سازمان از ما شکایت کن که ما با پول روز به تو پرداخت کنیم. یعنی باید تاوان جابه‌جایی‌‎ها در سازمان‌‎ها را هم ما بدهیم؟

دیدگاه تان را بنویسید