با سوسن پرور که در دو دهه اخیر در ژانر طنز تجربیات زیادی را کسب کرده و مخاطبانش را به خوبی می‌شناسد، گفت‌وگو کردیم.

جی پلاس، بخش‌هایی از صحبت‌های سوسن پرور را مرور می‌کنیم. 

روزنامه شهروند نوشت؛‌ شما به خاطر بازی جدی «اکرم» در فیلم بوتاکس، جایزه بهترین بازیگر زن را از جشنواره‌های مختلف داخلی و بین‌المللی دریافت کردید. ولی تا پیش از این بیشتر در آثار طنز ایفای نقش کرده بودید، شخصیت خودتان به کدام ژانر نزدیک‌تر است؟ طنز یا درام؟

اینکه من از ابتدا بیشتر به کارهای طنز گرایش داشتم، شاید ٥٠درصدش ریشه ژنتیکی داشته باشد. به این دلیل که از سمت خانواده مادری چنین چیزی یک مقدار جنبه ارثی دارد. یک سر دیگرش هم شاید رسم دورهمی‌های شهرستان بود. بالاخره من از نسل و دهه‌ای هستم که دورهمی‌ها و ارتباطات قوی بین خانواده‌ها حرف اول را می‌زد و در آن دورهمی‌ها خندیدن هم سهم بسزایی داشت. در واقع دور هم جمع می‌شدیم که بخندیم. در این دورهمی‌ها هم، من سهم پررنگی داشتم. بعد دانشگاه رفتم و یک مقدار تخصصی‌تر این کار را کردم. همان موقع با یک گروه تئاتر به نام جیرجیرک آشنا شدم که مرتضی رستمی سرپرست این گروه بود و دیدگاه‌های کمدی به مسائل داشت. کمدی نه، شاید بهتر است بگویم یک‌جور طنز تلخ اجتماعی که مرا جذب کرد.

سوسن پرور، در زندگی روزمره‌اش در چه موقعیتی ممکن است بخندد؟ یا اصلا چه چیزی خنده شما را درمی‌آورد؟

به طور کلی من خودم آدم خندیدن نیستم، خیلی کم پیش بیاد که بخندم، ولی برعکس، من از خنداندن به شدت لذت می‌برم. خودِ من به طور کلی زیاد نمی‌خندم. نه به این معنا که شاد زندگی نمی‌کنم. من فلسفه شاد زیستنم را دارم، ولی کلا یادم نمی‌آید آخرین بار چه زمانی از ته دل خندیدم.  اما اگر بخواهم یک مقدار گسترده‌تر به این سوالت جواب بدهم، می‌گویم که ما به خاطر اینکه در طول تاریخ مدام در جنگ به سر بردیم، به یغما رفته‌ایم و تحقیر شده‌ایم، یاد گرفته‌ایم در اوج غم هم بخندیم. منتها این خنده به معنای شادی‌کردن نیست. در واقع خنده برای ما، یک سوپاپ اطمینان است برای زنده ماندن. در بزرگ‌ترین حوادثی که برای تاریخ معاصر ما پیش آمده، سریعا آنها را تبدیل به جوک کردیم و خندیده‌ایم. مثال می‌زنم، حادثه ساختمان پلاسکو با آن تراژدی بزرگی که در خودش داشت، بلافاصله تبدیل شد به جوک! جوک سلفی گرفتن با مامور آتش‌نشانی و از این مدل داستان‌ها که همین جوک‌ها هم بار غم حادثه را برای ما کمتر کرد. خنده‌هایی که ما این روزها  در جامعه‌مان می‌بینیم هم از همین نوع خنده است. یعنی در واقع خنده سوپاپ اطمینانی است برای زنده ماندن، نه به این معنا که قهقهه شادی و مستی در خودش داشته باشد. هنوز هم آدم‌ها می‌خندند منتها شاید این خنده برای من چنین تعبیر داشته باشد: «بزن بر طبل بی‌عاری که آن هم عالمی دارد.»

فکر می‌کنم اساسا در این شرایط خنداندن هم سخت‌تر شده. درست است؟

به شدت و به من برمی‌خورد وقتی درباره فیلم بوتاکس که یک فیلم جدی است به من می‌گویند ما فکر نمی‌کردیم تو بتوانی این نقش را بازی کنی. در حالی که آن زمان‌هایی که من در کارهای طنز تلاش می‌کردم که شما را بخندانم، خیلی کار سختی بود و خنداندن این جماعت الان خیلی سخت‌تر هم شده است. هزاران برنامه دورهمی و خندوانه و جوکر هم که ساخته شود، آمپولی نخواهند بود که شاد زیستن را به آدم‌ها تزریق کنند.

وقتی به سریال‌ها و فیلم‌های طنزی که در دهه‌های گذشته ساخته شدند، نگاه می‌کنی آن موقع‌ها هم طنز تلخ اجتماعی وجود داشت. یعنی وقتی رضا عطاران سریال خانه به دوش را ساخت و این سریال سال ٨٣ پخش شد، مخاطب با خانواده هندوانه‌فروشی سروکار داشت که درگیر مشکلات مالی عدیده‌ای بود و خب الان هم هنوز مشکل جامعه ما همین است. پس چه فرقی بین طنز تلخ و کنایه‌آمیز ١٧ سال پیش با طنز تلخ امروز وجود دارد؟

آن موقع‌ها فقر بود، اما ثروت اینقدر نبود. فاصله فقیر و غنی الان خیلی زیاد شده است. مثلا آن موقع‌ها اگر کسی ماشین ماتیز داشت، این ماشین یک چیز عجیب‌وغریب و خاص بود، قیمتش چقدر بود؟ ٢میلیون. پیکان چقدر بود؟ ٦٠٠هزارتومان. ببین فاصله ماتیز با پیکان چقدره؟ حالا الان یکی پراید دارد که در گران‌ترین شرایط ٢٠٠میلیون است و یکی مازراتی دارد ١٥میلیارد. الان تفاوت فقیر و غنی خیلی زیاد شده است. کسی که فقیر بود، تلویزیون در خانه‌اش داشت، فرش داشت. الان کسی که فقیر است، موکت هم در خانه‌اش نیست. کسی که غنی است، پنج تا ماشین دارد، فرش زربافت در خانه است. بعد حالا اگر هر چه بود، پدیده‌ای به نام تکنولوژی نبود، پدیده‌ای مثل اینستاگرام نبود که آدم فقر اینها را ببیند. الان معمولی‌ترین خانواده‌ها همه یک موبایل هوشمند دارند. همه اصولا یک اشتراک اینستاگرام دارند و می‌بینند و دل‌شان می‌خواهد. قبلا در گذشته آدم پولدار، فرهنگ پولدار زیستن را داشت. الان خیلی از افراد پولدار، فرهنگ پولدار زندگی‌کردن را ندارد. اینها بیماری‌های اجتماعی است که ما امروزه در اجتماع‌مان داریم. شاید ما هنوز هم می‌خندیم و این خنده برایمان مثل یک واکسن می‌ماند که ما را زنده نگه دارد، اما در شادی ضعف داریم. شادی عمیق است، خنده لحظه است، ما فقر شادی داریم و جوکر و جوکرها نمی‌توانند ما را شاد کنند.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.