در این مطلب که به قلم 'مهدی ناصرنژاد' به رشته تحریر درآمده، عنوان شده است: برخی مشکلات اجتماعی علاوه بر اینکه با هویت نامعلوم خود قلب و روح آدمی را می آزارد، خود به خود به زائده اضافی و دم ماندنی تبدیل می شود و بدون اینکه هیچ فرد حقیقی و حقوقی موافق و راضی به آن باشد، همه جا هست و به ظاهر هم کاری نمی شود یا به راحتی نمی شود با آن کرد.
این زائده های دم مانند اجتماعی یکی مثل نان خشکیها و ضایعات جمع کنها که همیشه و همه جا و در خلوت ترین روز و ساعت آدم ها، با وانت بارها و جیغ و بیغ های مزاحم خود، روی اعصاب مردم راه می روند و یکی هم همین فروشنده های به ظاهر کاسب و «دادزن»ها در بازارهای شلوغ که نان حنجره قوی و صدای بلند خود برای جلب مشتری را میخورند و اغلب به اصطلاح های من درآوردی و چاله میدانی، الفاظ حرمت شکنانه و آشکار متلک بار این و آن می کنند و به نوعی مزاحم نوامیس می شوند.
البته چنین قاعده غلط و نانوشته ای در جامعه ما دستاورد بیکاری ها و اقتصاد نابسامان است که مشاهده می شود تعداد فروشندگان دوره گرد و چرخ به دست و وانت بارسوار با احتساب جمعیت پا دوهای سبزه میدان و سرگذر همدان و بلکه تمام شهرهای ایران، بیشتر از جمعیت مصرف کننده و مشتری و رهگذران کوچه و بازار می باشد و متأسفانه هیچ اراده ای هم تاکنون در صدد ساماندهی و هدفمند سازی فعالیت اینگونه مشاغل صد درصد مزاحم برنیامده است.
حداقل این است که مغازه داران و صاحب کاران بازار سبزه میدان و سرگذر را با قاطعیت می توان مجاب ساخت تا افرادی که به کار میگمارند، صلاحیت های لازم را داشته باشند و در خلال داد زدنهای خود، حریم رهگذران و مشتریان را نگه دارند.
چند وقت پیش در بازار شبانگاهی سرگذر یک خانم سن و سال دار و محترم که به زحمت چرخ دستی خو د را حمل می کرد، عاجزانه از کارگر دادزن یک میوه فروشی که با بساط خود نیمی از گذرگاه را هم سد کرده بود، می خواست تا بغل گوش او تا چند لحظه ای که مشغول جدا کردن میوه (خیار) می باشد، کمی آرام تر داد بزند، اما آن جوان غافل و کم جنبه با وقاحت تمام زل زده بود توی چشم آن خانم و صدای خود را لحظه به لحظه بلندتر می کرد.
یک بنده خدایی هم که شاهد این صحنه تأسف انگیز بود، می گفت اگر بخواهیم در حمایت از این خانم به صاحب مغازه و این آقای دادزن اعتراض کنیم، باید شکم خود را برای نیش چاقوی آنان آماده سازیم.
خب چنین فضا و چنین استنباطی از تعامل مردم اصلاً زیبنده جامعه اسلامی و فرهنگ غنی ایرانی نیست و چنانچه اصلاح نشود، به یک غده سرطانی تبدیل خواهد شد.
وانت باریها و نان خشک یها را هم میتوان با نصب شماره و پلاک و مجوزهای معمول، مجاب ساخت که در هر ساعت از روز و در کوچه و پس کوچه های نسبتاً آرام، مزاحم استراحت خانواده ها نشوند.
گویا همین سال قبل بود که با اطلاع رسانی های بسیار قانون حقوق اجتماعی و ضرورت اجرای آن توسط دولت اعلام شد، ولیکن به نظر می آید قانون حقوق اجتماعی بی سروصدا به حال خود رها شده است.
7523/2090
این زائده های دم مانند اجتماعی یکی مثل نان خشکیها و ضایعات جمع کنها که همیشه و همه جا و در خلوت ترین روز و ساعت آدم ها، با وانت بارها و جیغ و بیغ های مزاحم خود، روی اعصاب مردم راه می روند و یکی هم همین فروشنده های به ظاهر کاسب و «دادزن»ها در بازارهای شلوغ که نان حنجره قوی و صدای بلند خود برای جلب مشتری را میخورند و اغلب به اصطلاح های من درآوردی و چاله میدانی، الفاظ حرمت شکنانه و آشکار متلک بار این و آن می کنند و به نوعی مزاحم نوامیس می شوند.
البته چنین قاعده غلط و نانوشته ای در جامعه ما دستاورد بیکاری ها و اقتصاد نابسامان است که مشاهده می شود تعداد فروشندگان دوره گرد و چرخ به دست و وانت بارسوار با احتساب جمعیت پا دوهای سبزه میدان و سرگذر همدان و بلکه تمام شهرهای ایران، بیشتر از جمعیت مصرف کننده و مشتری و رهگذران کوچه و بازار می باشد و متأسفانه هیچ اراده ای هم تاکنون در صدد ساماندهی و هدفمند سازی فعالیت اینگونه مشاغل صد درصد مزاحم برنیامده است.
حداقل این است که مغازه داران و صاحب کاران بازار سبزه میدان و سرگذر را با قاطعیت می توان مجاب ساخت تا افرادی که به کار میگمارند، صلاحیت های لازم را داشته باشند و در خلال داد زدنهای خود، حریم رهگذران و مشتریان را نگه دارند.
چند وقت پیش در بازار شبانگاهی سرگذر یک خانم سن و سال دار و محترم که به زحمت چرخ دستی خو د را حمل می کرد، عاجزانه از کارگر دادزن یک میوه فروشی که با بساط خود نیمی از گذرگاه را هم سد کرده بود، می خواست تا بغل گوش او تا چند لحظه ای که مشغول جدا کردن میوه (خیار) می باشد، کمی آرام تر داد بزند، اما آن جوان غافل و کم جنبه با وقاحت تمام زل زده بود توی چشم آن خانم و صدای خود را لحظه به لحظه بلندتر می کرد.
یک بنده خدایی هم که شاهد این صحنه تأسف انگیز بود، می گفت اگر بخواهیم در حمایت از این خانم به صاحب مغازه و این آقای دادزن اعتراض کنیم، باید شکم خود را برای نیش چاقوی آنان آماده سازیم.
خب چنین فضا و چنین استنباطی از تعامل مردم اصلاً زیبنده جامعه اسلامی و فرهنگ غنی ایرانی نیست و چنانچه اصلاح نشود، به یک غده سرطانی تبدیل خواهد شد.
وانت باریها و نان خشک یها را هم میتوان با نصب شماره و پلاک و مجوزهای معمول، مجاب ساخت که در هر ساعت از روز و در کوچه و پس کوچه های نسبتاً آرام، مزاحم استراحت خانواده ها نشوند.
گویا همین سال قبل بود که با اطلاع رسانی های بسیار قانون حقوق اجتماعی و ضرورت اجرای آن توسط دولت اعلام شد، ولیکن به نظر می آید قانون حقوق اجتماعی بی سروصدا به حال خود رها شده است.
7523/2090
کپی شد