از کودکی با قیافه و هیات ویژه صفا الحق آشنا بودم؛ پیرمردی بود فرسوده و خمیده قد، لاغر و سوخته، با پیشانی بلند و استخوانی، شقیقه های تکیده، چشمانی گود افتاده و صدایی نازک و لرزان آهسته با عصایی و عبایی و عمامه ای کوچک و سیاه، سینه استخوانی و پوست چروکیده اش از چاک گریبان آشکار بود.
آخرین بار در زمستان ۱۳۳۹ بود که او را دیدم. پیرمرد را ارادتمندانش عصاکشان به انجمن ادبی همدان آوردند هنوز به یاد دارم غزلی را که می خواند و چقدر با حالش متناسب بود.
سال بعد از آن وفات شاعر اتفاق افتاد و اکثر همشهریان ما ندانستند این دانشور هنرمند خود ساخته که بیش از نود سال میانشان زیست چگونه کسی بود و چه مراحلی را از سر گذرانده بود؟
حسن مدنی مشهور به صفا الحق به تعبیری تاریخ مُجسم شهر همدان در قرن اخیر بود.
در سال ۱۲۹۷ یا ۱۲۹۸ قمری یعنی بیست و شش هفت سال پیش از اعلان مشروطیت ایران در کردستان متولد شد و در پنج سالگی همراه خانواده اش که از نُجبا و تجار ریشه دار و سادات محترم بوده اند به همدان منتقل گردید.
مقدمات علوم و فنون را در همدان نزد بهترین استادان موجود گذرانده و در۱۳۱۳ قمری همراه خانواده اش سفری به زیارت عتبات رفته و پس از بازگشت نزد پدرش و دیگر خویشاوندان به امر تجارت و در واقع آموختن تجارت مشغول شد و می دانیم که همدان در آن موقع یعنی ۱۲۰ سال پیش، از مراکز بسیار مهم تجارت ایران بوده است.
پدر صفا الحق و پدر میرزاده عشقی شهید شاعر و ناکام، پسر عمو بوده اند و صفا الحق نیز به شهادت بعضی مطبوعات آن عصر از فعالان مشروطه طلبی و آزادی خواهی بوده است.
البته مسلک تجدد طلبانه و تندروی عشقی را نداشته اما در جای خود از انتقاد حکومت از دیدگاه سنتی و مذهبی خودداری ننموده است.
به نظر می آید شاعر در فاصله سالهای ۱۳۱۵ تا ۱۳۲۴ قمری به ایرانگردی و جهانگردی پرداخته و از آن جمله از مصر و سودان و عراق دیدن کرده و چند سال در هند سکنا گزیده و معلومات و تجربیات طبی خود را تکمیل کرده است.
ضمنا سرودن شعر به سبک هندی را در آنجا آموخته و پس از یکصد و پنجاه سال که پیروی از غزل سرایی به سبک هندی در ایران منسوخ شده بود آن شیوه را به عنوان هدیه ای به ایران بازگردانده است.
می توان گفت او مجددِ غزل سبک هندی در ایران است.
صفا الحق از مسافرت هایش دانش و تجربه و جهان دیدگی و سعهی صدر به ارمغان آورد. طی این مدت ریاضت ها کشید به طوریکه به نوشته خودش هجده اربعین را تحت نظر مربی و استاد کامل طی کرد.
گذشته از آنکه مسافرتهایش غالبا پیاده و خود نوعی ریاضت بوده است.
با وجود مشرب عرفانی صفا الحق نه یک صوفی گوشه نشین و سربار مردم بلکه عارفی وارسته زحمتکش و دانشمند و خدمتگذار مردم بوده است و نیز به گواهی کسانی که با او معاشر بوده اند در حسن خلق و رعایت آداب آدم نمونه ای بوده و در عین حال دارای خصلت قلندری و آزادمنشی نیز بوده است.
وی در موسیقی دست داشته و سه تار را نیکو می نواخته است و یادداشتهایی از او دیده شده در موضوع اینکه چه شعری را در چه مایه ای بخوانند.
او در مرحله ای از عمر به تغنی اشعار عرفانی نیز می پرداخته است اما عموما او را به عنوان موسیقی دان نمی شناختند.
صفا الحق مردی طنزپرداز و نکته یاب بوده و در شوخی و مزاح ممدوح نه مذموم دست رد بر سینه خودش هم نگذاشته است.
او هزلیاتی هم دارد که مربوط به اواسط عمر اوست و بیشتر جنبه تمرین سخنوری دارد و نوعی هنر و صنعت ادبی محسوب می شود.
صفا الحق علاوه بر پزشکی و موسیقی در خوشنویسی و نقاشی و سوزن دوزی نیز دست داشته و از هنر اخیر که نوعی ریاضت برای اهل سلوک بوده، آثار ارزنده ای در خانواده باقی است.
صفا الحق در اواخر دهه ۳۰ مسوول ساختمان قدیم و کتابخانه آرامگاه بوعلی بود چنانکه در شعر می گوید مردم میان "کتابدار و کتابدان" فرق نمی گذارند.
صفا الحق را در کنار آرامگاه باباطاهر به خاک سپرده بودند که آثار قبرش در تجدید بنای آرامگاه از میان رفت؛ همچنان که آثار قبر چند تن دیگر از معاریف همدان از بین رفت.
از صفا الحق آثاری به جای مانده است؛ برای آشنایی بیشتر با حکیم هنرمند شهرمان باید «شرح احوال و گزیده آثار صفا الحق همدانی» را بخوانید.
این کتاب به قلم استاد علیرضا ذکاوتی قراگزلو و توسط حوزه هنری همدان چاپ شد.
استاد ذکاوتی در مقدمه این کتاب می گوید: حکیم سید حسن مدنی متخلص به «صفا الحق همدانی» در حدود سال ۱۳۸۸ خورشیدی در خانواده ای تاجرپیشه متولد شد و به سال ۱۳۴۰خورشیدی در همدان درگذشت.
وی مقدمات علوم قدیم و طب سنتی را نزد استادان برجسته در همدان آموخت و سه سال در بمبئی با روش های نوین مداوا و پرستاری آشنا شد.
در بازگشت به عنوان پزشک مجاز، کارمند بهداری شد و در روستاها به عنوان «طبیب بیابان نورد زحمتکش» به خدمت پرداخت.
این کتاب حاوی زندگی نامه شخصی، رساله بُزبزکان، رساله کلیه، اشعار متفرقه و ادبیات برگزیده از غزلیات و رساله نمکدان است.