به گزارش ایرنا، زمزمه های آمدن یلدا دخترک بازیگوش گیسو بلند که به گوش می رسید، بازار همدان هم به تب و تاب می افتاد، به ویژه راسته نخود بریزها، عطاری ها و قند ریزها.
تنقلات و آجیل هایی که در این راسته بازارها تهیه می شد، با انصاف و مردم داری تمام به دست مشتری ها داده می شد و فروشنده و خریدار شادکامی و برکت برای یکدیگر طلب می کردند.
خبری از میوه های رنگارنگ امروزی نبود و گندم برشته، کشمش، گردو، سنجد، قیسی و هسته های بوداده ی هندوانه و کدو، آجیل پر طرفدار چله نشینی همدانی ها بود که با هنرمندی کدبانوی خانه درون سینی های کنگره دار مسی روی کرسی چیده می شد و عجیب زیر نور لامپا بروی همه چشمک می زد.
این ترکیب خوردنی های خواستنی نشانی از اعتقاد و تجربه اهالی همدان قدیم به خواص گوناگون خشکبار بود.
اینها را «حاج محمد علی مسگریان» از بازاریان خوشنام همدانی که نود و چند زمستان و یلدا را به چشم دیده، برایمان نقل می کند؛ شب یلدا دیگی از لبو هم به آتش ملایم تنور سپرده می شد تا نخستین روز زمستان با این معجون گرمابخش و شیرین آغاز شود.
مردم همدان معمولا شام را زود می خوردند و شام شب یلدا را زودتر؛ تا وقت بیشتری برای شب نشینی یلدا و کنار هم بودن داشته باشند.
خانواده داماد هم برای نوعروسش خنچهای تزئین شده از بهترین تنقلات بازار و یک قواره پارچه نفیس و چند تکه لباس زمستانی و قطعه ای طلا و جواهر به عنوان پیشکش به خانه پدری عروس می بردند؛ این رسم هدیه دادن فرصتی برای دیدار عروس و داماد بود که کمتر رخ می داد.
برف هم از مدتها قبل دامن حریر سفیدش را بروی شهر و روستاها باز کرده بود اما برف شب یلدا چیز دیگری بود. خانه ها را زیر تلمبار سنگینش پنهان می کرد و کوچه ها را هم قد پشت بام خانه ها بالا می آورد. سوز و سرما بر پوست صورتمان چون اناری سرخ و ترک خورده نقش می انداخت.
اصلا یلدا به همین برفش زیبا بود و تنها چیزی که یخ و سرمای شب یلدا را آب می کرد، جمع شدن بَر گِرد کرسی خانه مادربزرگها و داستان های کهن و حماسی پدربزرگها بود و ما سراپا گوش میشدیم که آخر قصه چه می شود.
به رسم دیرین شب یلدا تفالی هم به حافظ می زدند. حکیم طوس هم از قاب شاهنامه اش افسانه نبرد رستم و سهراب می سرود و بزم یلدا را تکمیل می کرد و پیرزنها برای مادر سهراب آهسته اشک می ریختند.
موی سپید کرده بازار همدان آهی از سر حسرت می کشد و گویی دلتنگ زمستان های قدیم همدان است و یلداهای قدیم، یلداهای ساده و خودمانی، بی هیچ ریا و زرق و برقی.
او که نام فامیلش نشان از شغل آبا و اجدادی اش دارد، از دگرگون شدن حال مردم، زمستان، یلدا و بازار همدان شکوه می کند و می گوید: حالا هیچ چیز سرجایش نمانده، اوضاع بازار از ریشه تغییر کرده؛ نه شکل ظاهری اش و نه مرام و شیوه کاسبان و نه اجناسی که داد و ستد می شود.
مسگریان اضافه می کند: بیشتر راسته بازارها نیز تغییر ماهیت داده و آثاری از نخود بریزها، قنادها، مسگرها و حلبی سازها نیست.
پیر خوش بیان و خوش سیرت همدانی، کوهی از اعتبار و اعتماد مردم را با خود دارد و هر روز زندگی اش را با کلام «راضی ام به رضای خدا» سپری کرده و هنوز دلگرم است به اینکه کاسب های جوان، خوش انصافی و کسب روزی حلال را بیاموزند و در سایه همین درستکاری سنتهای نیاکان را زنده نگه دارند.
آری به قول استاد مسگریان همه چیز با گذشته ها فرق کرده؛ نه بازار همدان بازار دیروز است، نه کاسب هایش و نه خریدهای مردم؛ اما هنوز هم با نام یلدا بازار به جنب و جوش می افتد.
هنوز هم گذر نیمه جان برف به شهر کوهستانی همدان می رسد و دوباره لرزه به انداممان می اندازد؛ دوباره لباس های پشمی خیس روی بند، قندیل می بندد.
دوباره می توان کرسی را وسط خانه های کوچکمان جا بدهیم و یلدا را به سبک و سیاق قدیمی ها ساده جشن بگیریم؛ مادر انارهای سرخ دانه کند و تا صبح غرق در لذت گرمای دلچسب کرسی، گیسوی بلند یلدا را شانه زده و ببافیم و هرگز اشک های دختر پاییز را هنگام دل کندن از زمین نبینیم.
گزارش از: زهرا زارعی
7527/2090
تنقلات و آجیل هایی که در این راسته بازارها تهیه می شد، با انصاف و مردم داری تمام به دست مشتری ها داده می شد و فروشنده و خریدار شادکامی و برکت برای یکدیگر طلب می کردند.
خبری از میوه های رنگارنگ امروزی نبود و گندم برشته، کشمش، گردو، سنجد، قیسی و هسته های بوداده ی هندوانه و کدو، آجیل پر طرفدار چله نشینی همدانی ها بود که با هنرمندی کدبانوی خانه درون سینی های کنگره دار مسی روی کرسی چیده می شد و عجیب زیر نور لامپا بروی همه چشمک می زد.
این ترکیب خوردنی های خواستنی نشانی از اعتقاد و تجربه اهالی همدان قدیم به خواص گوناگون خشکبار بود.
اینها را «حاج محمد علی مسگریان» از بازاریان خوشنام همدانی که نود و چند زمستان و یلدا را به چشم دیده، برایمان نقل می کند؛ شب یلدا دیگی از لبو هم به آتش ملایم تنور سپرده می شد تا نخستین روز زمستان با این معجون گرمابخش و شیرین آغاز شود.
مردم همدان معمولا شام را زود می خوردند و شام شب یلدا را زودتر؛ تا وقت بیشتری برای شب نشینی یلدا و کنار هم بودن داشته باشند.
خانواده داماد هم برای نوعروسش خنچهای تزئین شده از بهترین تنقلات بازار و یک قواره پارچه نفیس و چند تکه لباس زمستانی و قطعه ای طلا و جواهر به عنوان پیشکش به خانه پدری عروس می بردند؛ این رسم هدیه دادن فرصتی برای دیدار عروس و داماد بود که کمتر رخ می داد.
برف هم از مدتها قبل دامن حریر سفیدش را بروی شهر و روستاها باز کرده بود اما برف شب یلدا چیز دیگری بود. خانه ها را زیر تلمبار سنگینش پنهان می کرد و کوچه ها را هم قد پشت بام خانه ها بالا می آورد. سوز و سرما بر پوست صورتمان چون اناری سرخ و ترک خورده نقش می انداخت.
اصلا یلدا به همین برفش زیبا بود و تنها چیزی که یخ و سرمای شب یلدا را آب می کرد، جمع شدن بَر گِرد کرسی خانه مادربزرگها و داستان های کهن و حماسی پدربزرگها بود و ما سراپا گوش میشدیم که آخر قصه چه می شود.
به رسم دیرین شب یلدا تفالی هم به حافظ می زدند. حکیم طوس هم از قاب شاهنامه اش افسانه نبرد رستم و سهراب می سرود و بزم یلدا را تکمیل می کرد و پیرزنها برای مادر سهراب آهسته اشک می ریختند.
موی سپید کرده بازار همدان آهی از سر حسرت می کشد و گویی دلتنگ زمستان های قدیم همدان است و یلداهای قدیم، یلداهای ساده و خودمانی، بی هیچ ریا و زرق و برقی.
او که نام فامیلش نشان از شغل آبا و اجدادی اش دارد، از دگرگون شدن حال مردم، زمستان، یلدا و بازار همدان شکوه می کند و می گوید: حالا هیچ چیز سرجایش نمانده، اوضاع بازار از ریشه تغییر کرده؛ نه شکل ظاهری اش و نه مرام و شیوه کاسبان و نه اجناسی که داد و ستد می شود.
مسگریان اضافه می کند: بیشتر راسته بازارها نیز تغییر ماهیت داده و آثاری از نخود بریزها، قنادها، مسگرها و حلبی سازها نیست.
پیر خوش بیان و خوش سیرت همدانی، کوهی از اعتبار و اعتماد مردم را با خود دارد و هر روز زندگی اش را با کلام «راضی ام به رضای خدا» سپری کرده و هنوز دلگرم است به اینکه کاسب های جوان، خوش انصافی و کسب روزی حلال را بیاموزند و در سایه همین درستکاری سنتهای نیاکان را زنده نگه دارند.
آری به قول استاد مسگریان همه چیز با گذشته ها فرق کرده؛ نه بازار همدان بازار دیروز است، نه کاسب هایش و نه خریدهای مردم؛ اما هنوز هم با نام یلدا بازار به جنب و جوش می افتد.
هنوز هم گذر نیمه جان برف به شهر کوهستانی همدان می رسد و دوباره لرزه به انداممان می اندازد؛ دوباره لباس های پشمی خیس روی بند، قندیل می بندد.
دوباره می توان کرسی را وسط خانه های کوچکمان جا بدهیم و یلدا را به سبک و سیاق قدیمی ها ساده جشن بگیریم؛ مادر انارهای سرخ دانه کند و تا صبح غرق در لذت گرمای دلچسب کرسی، گیسوی بلند یلدا را شانه زده و ببافیم و هرگز اشک های دختر پاییز را هنگام دل کندن از زمین نبینیم.
گزارش از: زهرا زارعی
7527/2090
کپی شد