شهید غلام جعفرزاده یکم آذر۱۳۴۹ در روستای بیکاه از توابع شهرستان رودان به دنیا آمد.
یادگار نصرالله و زهره با نان کارگری بزرگ شد و در سن شش سالگی به مدرسه رفت و تا پایان دوره راهنمایی تحصیل کرد، اما به دلیل نبود مدرسه راهنمایی و برخی کمبودها از ادامه تحصیل بازماند و به دنبال پدرش مدتی به کارگری پرداخت.
وی علاقه زیادی به مجالس عزاداری برای امام حسین(ع) و شهدای کربلا داشت و با همان سن و سال کم خود با همکاری هممحلهای خود دسته سینه زنی راه اندازی کرد.
این نوجوان روستای بیکاه که در زمان رژیم طاغوتی به سر میبرد همانند سایر جوانان انقلابی در فعالتهای انقلابی و تظاهرات حضوری فعال داشت.
شهید جعفرزاده در حالی که سن بسیار پایینی داشت همچون سایر رزمندگان و راهی جبهههای جنگ شد و به عنوان یک نوجوان ۱۳ ساله در جبهههای جنگ به دفاع پرداخت.
وی سرانجام ۲۳ فروردین ۶۲ در منطقه زبیدات عراق در حالی که ۱۳ بهار را پشت سرگذاشته بود آسمانی شد و پیکرش مدتها در این منطقه باقی ماند.
پیکر شهید جعفرزاده ۱۶ سال بعد پس از جستجو خرداد ۷۸ پیدا شد و به زادگاهش در روستای بیکاه انتقال یافت.
شهید غلام جعفرزاده در وصیتنامهاش آورده است: ای پدرم! ای پدرم! شما مثل امام حسین(ع) باید صبر کنید هرحادثهای که دیدید تحمل کنید و به خاطر خداوند هیچگونه ناراحتی نداشته باشید.
وی افزوده است: ای پدر و مادرم و ای اقوام من و ای ملت ایران! ذاین را باید بدانید که اگر ما کشته شدیم دست از امام خمینی -(ره)- برندارید اگرامام را رها کردید مثل مردم کوفه میشوید که امام حسین(ع) و حضرت مسلم را تنها گذاشتند.
این شهید بیان داشته است: ای پدرم من از جبهه نمیآیم مگر اینکه جسدم را تحویل شما دهند یا اینکه اثری از صدام و صدامیان در روی زمین باقی نماند، آخر من با چه رویی بیایم و در خانه غذای راحت بخورم درصورتی که برادران ما در دزفول و آبادان هر روز کشته میشوند و در خون خود میغلتند.
این شهید نوجوان در بخش دیگری از وصیتنامه ابراز داشته است: حالا من که سه ماه بیشتر نیست که به جبهه آمدم و پیام من به ملت ایران این است که فرزندانتان را برای دفاع از اسلام به جبهه بفرستید.
شهید جعفرزاده به کشاورزان نیز توصیه کرده است: خوب فکر کنید شما در همان زمینی که بیل میزنید کار برای اسلام میکنید و ای دبیران قدر خودتان را بدانید که دانشآموزان منحرف نشوند و ای دانشآموزان هرزمان که اسلام به شما نیاز داشت قلم را بگذارید و به جبهه بیاید.
این شهید نوجوان در پایان از پدرش خواسته است که اگر شهید شد این وصیتنامه را گم نکند و به کسی بدهد تا از روی آن چاپ کرده و بر در و دیوار کوچه و خیابانها بزنند و از آن مانند شناسنامه نگهداری کنند.
۹۸۸۷ /۶۰۴۸