باران با همه زیبایی هایش، از صوت طرب انگیز ریزش آن تا تندرهای خشمگین که گاه دلنشین ، چون خشمی آهنگین می ماند تا جاری آن بر زمین به شکل جویبارها و تند آبها و طراوتی وصف ناپذیر که تلطیف می کند هوا را تا ریه های آلوده ما را که خود سبب شده ایم بپالاید.
باران می بارد که همه نشان حکمت و لطف پروردگار کریم است که بر بنده خود منت می گذارد تا او را در زمین، غریب و تنها نگذارد و ببیند که چگونه این اشرف مخلوقات سر بر سجده شکر می گشاید، شکری که نشان کمال بندگی است و نزدیک شدن انسان به غایت هدف خلقت خود.
اما لطف خدا که وسعت می گیرد ظرفیت انسان برای پذیرش باید بال گیرد اما انسان با کاهلی و سستی یا مستی دنیا پرستی وبال خود می شود و رحمت الله را بر خود با بی ظرفیتی تباه می کند و خود تباه می گردد.
آدمی نیک می داند که استقبال هر میهمان آداب دارد و حکم ادب آن است که راه بر میهمان خود هموار دارد و پذیرا باشد، چرا ما که سالهاست منتظر رحمت الله مانده ایم و دستانمان آسمانیان را عاصی کرده است.
از بس به سمت آسمان گرفته ایم و خواسته ایم تا لطف الله از ابرهایی که بخیل شده اند بر زمین خشک ما که کویر شده است ببارد و آنگاه خود مسیر را بر آن بسته ایم و از ظرفیت پذیرش لطف خدا به شدت کاسته ایم و چقدر خام و جاهل گشته ایم، خود مصداق آن نادان شده ایم که بر شاخه نشسته و شاخه را می بریم و غافل از سقوط خود گشته ایم.
عجبا که بشر برای مطامع لحظه ای خود بر نسل های بعد خود نیز بی رحم می شود و درد آنجا است که می داند اما چشم می بندد و ادامه می دهد و گرگان رود، بار اول نیست که یاغی می شود قبلا هم چنین کرده و علت آن را همه می دانند چه دخیل بوده است، به رغم آن باز مردمان نسل درختان و بوته ها را از جا کنده اند تا جاری باران تندر شود و نعمت الله برایشان نغمت گردد.
درحالی که می داند که آب ره به سوی دریا دارد، در مسیراش مانع می گذارد، زمین می کارد ، ویلا می سازد ، ساکن می شود ، راه می کشد بدون آنکه معبری مناسب بگذارد، راه آهن احداث می کند و ...
در شیراز شهر علم و ادب شهر لسان الغیب برای ساخت و ساز مسیر آب راهه را با همه نخاله های ساختمانی سد می کنند شاید به امید آنکه فراموش شود و از آن زمین بگیرند تا برجی دیگر و سود سرشار و ...
مردمان را طمع و بی مبالاتی آنها در گل دفن می کند و رفیع را آب نگرفت طمع مردم برای تجاوز بیشتر به حریم رودخانه نابود کرد. شگفتا از دنیا پرستان طماع که به جای روشنگری و تلاش برای بازگشت به سوی الله که سعادت دنیا و آخرت است چون کنه به مراکز قدرت می چسپند و با تمجید از آن به دیگری می تازند تا او را به خیال خود از معرکه به در کنند تا صباحی دیگر جای او را بگیرند و اشک بر ماتم زدگان می ریزند که طبع آن ازآن تمساح است، البته بر این درد ملالی نیست که اکثرهم لایومنون ....
روان شناس و فعال اجتماعی
9887 /6048
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.