به گزارش ایرنا، شهید علیرضا آرمات یادگار احمد و خدیجه همزمان با اذان صبح روز 25 رمضان سال 45 در شهرستان میناب به دنیا آمد.
وی بعد از گذشت مدت زیادی نمی توانست راه برود که به پیشنهاد یکی از همسایه ها پدر و مادرش او را در یک زنبیلی می گذارند و نذر آش می کنند.
پدر و مادرش هرکدام یک دسته از زنبیل را گرفته و بعد یکی یکی به در خانه همسایه ها رفته و از هرکدام از همسایه ها پولی یا حبوباتی برای پختن آش آش نذری می گیرند.
علیرضا که برای همسایه ها پسری شیرین و دوست داشتنی بوده و برای این که علیرضا زودتر راه بیفتد عدس، لوبیا یا هر چیزی که در توانشان بوده را به داخل زنبیل می ریختند.
بعد از پختن آش نذری مادرش بلاخره راه رفتن پسر دوست داشتنی اش را به چشم می بیند.
وی از دوران کودکی به پسری آرام و مهربان معروف بوده و قبل از این که به سن تکلیف برسد به مسجد می رفت و نماز می خواند و زمانی که بزرگتر شد دوست های هم سن و سال خودش را به خانه می آورد و باهم قرآن را به صوت می خواندند و صدایشان را ضبط می کردند.
وقتی 16 ساله بود عزم رفتن به جبهه بدون رضایت پدر و مادر کرد اما مادر از همسایه ها خبر رفتنش به محل اعزام رزمندگان را شنید و همراه پدرعلیرضا به میدان یادبود رفتند، علیرضا که سربند سبزی بر سربسته بود از دور شناخته شد و سرش را پایین انداخت و برای خداحافظی به طرف پدر و مادرش آمد.
شهید آرمات هیچ وقت موقع رفتن به جبهه گریه نکرده بود اما آخرین سفر و گریه اش رنگ و بوی دیگری داشته است.در آخرین سفر درحالی که گریه امانش نمی دهد مادر و محمد برادر بزرگترش او را تا ترمینال بدرقه کرده اما مادر در این سفر آخر می گوید: پسرم تو باید خوشحال باشی که به جبهه می روی مگر خودت نگفته بودی که دوست داری به جبهه بروی، پس گریه نکن. علیرضا با حرف های مادر آرام شد و اشک هایش را پا کرد.
شهید علیرضا آرمات که زاده ماه مبارک رمضان بوده اما در ماه غم و اندوه اهل بیت علیهم السلام در سوم مهرماه سال64 همزمان با تاسوعای حسینی در منطقه هورالعظیم براثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
مزار این شهید دانش آموز هم اکنون در گلزار شهیدان بندرعباس قرار دارد.
از این شهید که مورد احترام بسیاری از هم سن و سال های امروز خود است حسینیه ای با نام شهید علیرضا آرمات در تقاطع درخت سبز در کوچه ای به نام خودش ساخته شده و محل برگزاری برنامه های فرهنگی و مذهبی نوجوانان و جوانان شهربندرعباس است.
شهید علیرضا آرمات در بخشی از وصیت نامه خود آورده است: اگر می خواهید نگهبان خون شهیدان باشید پشتیبان ولایت فقیه باشید و در خط امام حرکت کنید و وابسته به هیچ حزب و گرهی جز حزب الله نباشید.
در ادامه این وصیت نامه عنوان شده است: ای مسوولان نکند خدای ناکرده انقلاب را فدای منافع شخصی خودتان کنید نگذارید تاریخ مشروطه تکرار شود. پشتیبان ولایت فقیه باشید و از خط امام خمینی(ره) منحرف نشوید. ای مردم انقلابی نگذارید افراد نالایق در پست های مملکتی رخنه کنند و خط امام را تضعیف نمایند.
شهید آرمات در وصیت نامه اش بر اهمیت مطالعه تاکید کرده و افزوده است: مطالعاتتان را زیاد کنید تا آگاهی و شعور سیاسی ومذهبی تان بیشتر شود...مردم بدانید که انقلاب ما نیاز به افراد باسواد دارد به خصوص جوانان شما باید بیشتر وقتتان را به مطالعه بگذرانید.
وی در این وصیت نامه اش ادامه داده است: آمریکا می خواهد مردم نسبت به انقلاب بی تفاوت باشند، ملت پشتیبان دولت است و شما باید با ایفا کردن نقش تان در صحنه انقلاب، دولت را تقویت کنید نگذارید یکسری از افراد فرصت طلب روحانیت اصیل و پیرو خط امام را تضعیف کنند.
9887 /6048
وی بعد از گذشت مدت زیادی نمی توانست راه برود که به پیشنهاد یکی از همسایه ها پدر و مادرش او را در یک زنبیلی می گذارند و نذر آش می کنند.
پدر و مادرش هرکدام یک دسته از زنبیل را گرفته و بعد یکی یکی به در خانه همسایه ها رفته و از هرکدام از همسایه ها پولی یا حبوباتی برای پختن آش آش نذری می گیرند.
علیرضا که برای همسایه ها پسری شیرین و دوست داشتنی بوده و برای این که علیرضا زودتر راه بیفتد عدس، لوبیا یا هر چیزی که در توانشان بوده را به داخل زنبیل می ریختند.
بعد از پختن آش نذری مادرش بلاخره راه رفتن پسر دوست داشتنی اش را به چشم می بیند.
وی از دوران کودکی به پسری آرام و مهربان معروف بوده و قبل از این که به سن تکلیف برسد به مسجد می رفت و نماز می خواند و زمانی که بزرگتر شد دوست های هم سن و سال خودش را به خانه می آورد و باهم قرآن را به صوت می خواندند و صدایشان را ضبط می کردند.
وقتی 16 ساله بود عزم رفتن به جبهه بدون رضایت پدر و مادر کرد اما مادر از همسایه ها خبر رفتنش به محل اعزام رزمندگان را شنید و همراه پدرعلیرضا به میدان یادبود رفتند، علیرضا که سربند سبزی بر سربسته بود از دور شناخته شد و سرش را پایین انداخت و برای خداحافظی به طرف پدر و مادرش آمد.
شهید آرمات هیچ وقت موقع رفتن به جبهه گریه نکرده بود اما آخرین سفر و گریه اش رنگ و بوی دیگری داشته است.در آخرین سفر درحالی که گریه امانش نمی دهد مادر و محمد برادر بزرگترش او را تا ترمینال بدرقه کرده اما مادر در این سفر آخر می گوید: پسرم تو باید خوشحال باشی که به جبهه می روی مگر خودت نگفته بودی که دوست داری به جبهه بروی، پس گریه نکن. علیرضا با حرف های مادر آرام شد و اشک هایش را پا کرد.
شهید علیرضا آرمات که زاده ماه مبارک رمضان بوده اما در ماه غم و اندوه اهل بیت علیهم السلام در سوم مهرماه سال64 همزمان با تاسوعای حسینی در منطقه هورالعظیم براثر اصابت ترکش به شهادت رسید.
مزار این شهید دانش آموز هم اکنون در گلزار شهیدان بندرعباس قرار دارد.
از این شهید که مورد احترام بسیاری از هم سن و سال های امروز خود است حسینیه ای با نام شهید علیرضا آرمات در تقاطع درخت سبز در کوچه ای به نام خودش ساخته شده و محل برگزاری برنامه های فرهنگی و مذهبی نوجوانان و جوانان شهربندرعباس است.
شهید علیرضا آرمات در بخشی از وصیت نامه خود آورده است: اگر می خواهید نگهبان خون شهیدان باشید پشتیبان ولایت فقیه باشید و در خط امام حرکت کنید و وابسته به هیچ حزب و گرهی جز حزب الله نباشید.
در ادامه این وصیت نامه عنوان شده است: ای مسوولان نکند خدای ناکرده انقلاب را فدای منافع شخصی خودتان کنید نگذارید تاریخ مشروطه تکرار شود. پشتیبان ولایت فقیه باشید و از خط امام خمینی(ره) منحرف نشوید. ای مردم انقلابی نگذارید افراد نالایق در پست های مملکتی رخنه کنند و خط امام را تضعیف نمایند.
شهید آرمات در وصیت نامه اش بر اهمیت مطالعه تاکید کرده و افزوده است: مطالعاتتان را زیاد کنید تا آگاهی و شعور سیاسی ومذهبی تان بیشتر شود...مردم بدانید که انقلاب ما نیاز به افراد باسواد دارد به خصوص جوانان شما باید بیشتر وقتتان را به مطالعه بگذرانید.
وی در این وصیت نامه اش ادامه داده است: آمریکا می خواهد مردم نسبت به انقلاب بی تفاوت باشند، ملت پشتیبان دولت است و شما باید با ایفا کردن نقش تان در صحنه انقلاب، دولت را تقویت کنید نگذارید یکسری از افراد فرصت طلب روحانیت اصیل و پیرو خط امام را تضعیف کنند.
9887 /6048
کپی شد