بشیر نوشت: اسلامی هم رفت، او که هنوز مرکب انتصابش خشک نشده بود. معلوم نشد که چگونه آمد و شد استاندار و حال نیز چه دستی از پشت پرده غیب بر آمد و می خواهد ردای وزارت بر قامتش بپوشاند، انشاءالله که خیر است.
باز هم مازندران ماند و با انبوه مشکلاتش، مازندران ماند با رکود و تعطیلی کارگاهها و کارخانجاتش، مازندران ماند با تخریب و نابودی کوه و جنگل و دشت و دریایش، مازندران ماند و با ترافیک های چند ساعته در جاده ها و کوچه های شهر و روستایش.
وقتی اعلام شد که اسلامی ناشناس می خواهد در ساختمان سفید خیابان انقلاب ساری استان را مدیریت کند، در پاسخ به بهت و تعجب دلسوزان استان یکی بانگ بر آورد که من کشفش کردم، دیگری گفت: سرانگشتان تدبیر من او را به این منصب نشاند و سومی گفت: هی نزدینش، آن من است او، جان من است او!
با این انتصاب و پایان ناخوشش برای مردم اثبات گردید که مازندران آموزشگاه مدیران کم تجربه و به اصطلاح صفر کیلومتر است، افراد با سفارش و بده بستان های پشت پرده می آیند، رزومه مدیریتی در پرونده اشان ثبت می شود و برای منصبی بالاتر در تهران آماده می شوند.
از ابتدای پیروزی انقلاب تاکنون بسیار از این تردستی ها در مرکزنشینان دیدیم و اسلامی هم آخرین آن نخواهد بود.
متاسفانه تهران صدای واحدی از مازندران نمی شنود، برخی همیشه از وحدت و یکپارچگی مسوولین و کنشگران سیاسی فلان استان نام می برند و غبطه می خورند، خب عزیزان برادر، شما چرا آنگونه نیستید؟ شما چرا از یک مدیر بومی حمایت نمی کنید؟ شما در این گونه موارد ابتدا به دنبال سهم خواهی های خویش هستید. شما چرا برای منافع استان چانه نمی زنید؟
چهار دهــه از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته است، برای مازندران چه کرده اید؟ چرا مازندران باید تا این اندازه عقب نگه داشته شود؟ استان های دیگر دهها سال از مازندران پیش افتاده اند اما شماها هنوز به دنبال تعویض آبدارچی اداره هستید.
کمی به خود بیائید، فرصت ها همچون باد می گذرند، صدای واحدتان را به تهران برسانید و برای عمران و آبادانی مازندران هزینه بدهید.
7335/1654
باز هم مازندران ماند و با انبوه مشکلاتش، مازندران ماند با رکود و تعطیلی کارگاهها و کارخانجاتش، مازندران ماند با تخریب و نابودی کوه و جنگل و دشت و دریایش، مازندران ماند و با ترافیک های چند ساعته در جاده ها و کوچه های شهر و روستایش.
وقتی اعلام شد که اسلامی ناشناس می خواهد در ساختمان سفید خیابان انقلاب ساری استان را مدیریت کند، در پاسخ به بهت و تعجب دلسوزان استان یکی بانگ بر آورد که من کشفش کردم، دیگری گفت: سرانگشتان تدبیر من او را به این منصب نشاند و سومی گفت: هی نزدینش، آن من است او، جان من است او!
با این انتصاب و پایان ناخوشش برای مردم اثبات گردید که مازندران آموزشگاه مدیران کم تجربه و به اصطلاح صفر کیلومتر است، افراد با سفارش و بده بستان های پشت پرده می آیند، رزومه مدیریتی در پرونده اشان ثبت می شود و برای منصبی بالاتر در تهران آماده می شوند.
از ابتدای پیروزی انقلاب تاکنون بسیار از این تردستی ها در مرکزنشینان دیدیم و اسلامی هم آخرین آن نخواهد بود.
متاسفانه تهران صدای واحدی از مازندران نمی شنود، برخی همیشه از وحدت و یکپارچگی مسوولین و کنشگران سیاسی فلان استان نام می برند و غبطه می خورند، خب عزیزان برادر، شما چرا آنگونه نیستید؟ شما چرا از یک مدیر بومی حمایت نمی کنید؟ شما در این گونه موارد ابتدا به دنبال سهم خواهی های خویش هستید. شما چرا برای منافع استان چانه نمی زنید؟
چهار دهــه از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته است، برای مازندران چه کرده اید؟ چرا مازندران باید تا این اندازه عقب نگه داشته شود؟ استان های دیگر دهها سال از مازندران پیش افتاده اند اما شماها هنوز به دنبال تعویض آبدارچی اداره هستید.
کمی به خود بیائید، فرصت ها همچون باد می گذرند، صدای واحدتان را به تهران برسانید و برای عمران و آبادانی مازندران هزینه بدهید.
7335/1654
کپی شد