امروز سالروز درگذشت معلم انقلاب است. دکتر علی شریعتی اساساً یک متفکر، یک معلم، یک مبلغ، و یک مبارز بود. او به عنوان محصول پاک و مؤمن عصر و زمان خود، کاشف راه و زندگی جدیدی بود که تنها به ایران محدود نمیشد، و به همین دلیل از دیگر متفکرانی که بر افکار عمومی در ایران تاثیر گذاشتند، متمایز بود. شریعتی در اوضاع اجتماعی ـ سیاسی معاصر خود یک شورشگر، یک اصلاحطلب و یک «مجاهد» بحساب میآمد، اما روحیه مخالفت و سرکشی او از پوچگرایی و نیهیلیسم ناشی نمیشد، بلکه برعکس شناخت آگاهانه مشکلات واقعی ایرانیان و بویژه نسل جوان روح شریعتی را برانگیخت. برتر و بالاتر از هرچیز، او رنج عمیقی از بدبختی و سرنوشت مصیبتبار نوع انسان میکشید. سرمایههای او در این مسیر خوفناک ذهن فعال، دید و برداشت تشخیصگرایانه، و گنجینه آگاهی و شناختی بود که از مکاتب فکری و عملی گوناگون گردآورده بود. شگفتانگیز نیست که شریعتی با برخورداری از ان مواهب و استعدادات، در سه صحنه مذهب، جامعهشناسی و سیاست به منظور ارائه سنتزی میان ارزشهای سنتی و ارزشهای جدید، ظاهر شد، و شرافت انسانی و خیر اجتماعی را سرلوحه اهداف نهائی خود قرار داد.
زاده ی کویر
برای ارزیابی درست شخصیت و ماهیت اندیشههای شریعتی، باید نگاهی به محیط خانوادگی و اجتماعی او که بدون شک در شکلگیری جریان فکری شریعتی جوان نقش برجستهای داشت، بی افکنیم. او اولین نسل دانشمند تبار خود نبود، و تحت تاثیر سنتهای خانوادهاش، بویژه پدرش محمدتقی شریعتی، قرار گرفت. پدربزرگش «آخوند حکیم» و عموی پدرش «عادل نیشابوری» از علماء و دانشمندان بسیار برجسته فقه، فلسفه و ادب بشمار میآمدند. خانودان او تنها یک ملای روضهخوان نبودند، بلکه مبارزان و مجاهدانی فعال بودند که در راه ایمان و وجدان بشری مبارزه کردهاند. پدرش «کانون نشر حقایق اسلامی» مشهد را بنیان نهاد و از مبتکرین و آغازگران جنبش نوین اسلامی به حساب میآید.
علی شریعتی در سوم آذرماه سال ۱۳۱۲ در مزینان، یک روستای سنتی کوچک، کنار کویر، از توابع مشهد دیده به جهان گشود. گرچه پدرش نخستین معلم او به حساب میآمد، اما او در سیستم آموزشی جدید در دبیرستانهای ابنیمین و فردوسی مشهد هم تحصیل نمود، و در این مراحل زبان عربی و فرانسه را نیز آموخت. علی با داشتن گرایش تدریس، به دانشسرای تربیت معلم وارد شد و پس از دوسال مدرک مربیگری گرفت. بدین ترتیب در سن ۱۸ سالگی شغل معلمی را آغاز نمود که تا پایان عمر عاشق این شغل بود. در ادامه تحصیلات آکادمیک، در سال ۱۳۳۷ از دانشگاه مشهد با احراز رتبه ممتاز با مدرک لیسانس ادبیات فارغالتحصیل شد. عطش پایانناپذیر او برای کسب دانش و آگاهی بیشتر هنگامی به اوج خود رسید که توانست با استفاده از بورس تحصیلی، از دانشگاه سوربن پذیرش بگیرد. پنج سال بعدی اقامت او در پاریس شاید سازندهترین و مهمترین دوران گسترش و تعمیق دانش و دیدگاه اجتماعی و فلسفی او بحساب میآمد. مطالعه اندیشههای گوناگون فیلسوفان و نویسندگان جدید و علاوه بر این همکاری شخصیاش با بعضی از آنها باعث شد تا به تفکر بپردازد و اندیشههای جدیدی از خود ابداع کند. در سال ۱۳۴۲، در جامعهشناسی و تاریخ ادیان، یعنی مهمترین موضوعات مورد علاقهاش دکتری گرفت. پس از آن او دانش و آگاهی خود را در راه تحلیل مشکلات سیاسی ـ اجتماعی مردم و کشورش بکار برد و راه حل جدیدی ارائه داد.
شریعتی در دوران نوجوانی دردها، غمها، رنجها، بدبختیها و محرومیتهای مستضعفین را احساس کرد و خود نیز آنها را تجربه نمود. محیط اجتماعی دوران نوجوانیاش با بیسوادی، خرافات، فقر، ستم، استبداد، سلطه خارجی و استثمار آمیخته بود. بیتوجهی دولت نسبت به فقر، و ایجاد یک سیستم غیرعادلانه، تاثیر عمیقی بر ذهن اثرپذیر او بجای گذاشت و باعث شد نفرت عمیقی نسبت به این سیستم پیدا کند.
علی شریعتی تا دوران جوانیاش شاهد اوضاع نابسامان دو پادشاه سلسله پهلوی بود که اقداماتشان کشور را به جانب اسارت سوق میداد و مردم ایران را از سنتهای قومی، فرهنگی و ارزشهای خود بیگانه میکرد. تا این زمان، در نظام رسمی ارباب و رعیتی نسلی پرورش یافته بود که به نحو عمیقی مجذوب غرب و برخی از ایدئولوژیهای مسلط آن شده بود. جوانان تحصیلکرده در اثر همین گرایشات تماس خود را با مذهب قطع کرده بودند.در دهه ۳۰، هنگامی که شاه و دولت او در ایران برنامه اصلاحات وسیع را آغاز کردند و عمداً ایرانیان جوان و تحصیلکرده را با پیشنهاد مشاغل جدید و همکاری با سیستم، به غیر مذهبی بودن، تشویق میکردند، دکتر علی شریعتی با دانش و آگاهی عمیقی که از گرایشات و اندیشههای جدید داشت، در جهت مخالف این جریان گام برداشت و اسلام را محور اصلی موضوع تعالیم خود قرار داد. او از همان آغاز دوران معلمیاش، و نیز در زمانی که هنوز نوجوانی بیش نبود، نیروی خود را در راه تبلیغ منطقی، علمی و مترقی اسلام صرف کرد. این جنبه از زندگی او با تحولاتی همراه بود که اولین و نخستین مرحله آن با دوران دکتر محمّد مصدق همزمان شد که طی آن ایرانیان ناسیونالیست و ضدامپریالیست سر برافراشته و کوشش کردند برتری خود را به اثبات رسانند. علی به همراه پدرش در مشهد، فعالانه در نبرد سیاسی علیه نفوذ و سلطه بیگانه درگیر شد. آنها در کانون نشر حقایق اسلامی، تعالیم قرآنی را تفسیر مینمودند و عمیقاً مورد بحث و بررسی قرار میدادند. علی شریعتی یکی از معلمان کانون بود و سخنرانیها و نوشتههایش توجه شدید تودهها و روشنفکران را جذب کرد.
روشنفکر متعادل
یکی از موفقیتهای بزرگ دکتر شریعتی در زمینه تاثیرگذاری بر جوانان بود. شریعتی با روش ایمانبرانگیز، منطقی، علمی و مترقی خود نفوذ فوقالعادهای روی جوانان تحصیلکرده ایران به جای گذاشت و آنها را از ستایش کورکورانه غرب و بیتفاوتی یا خصومت نسبت به مذهب بازداشت. او با یک برداشت اسلامی بسیاری از مکاتب فکری، فلسفی، الهی و اجتماعی را مورد مطالعه قرار داد. از اعماق اقیانوس عرفان شرق سربرآورد و بر مرتفعات بلند و دشوار علوم اجتماعی جدید غرب بالا رفت و با وجود این خود را نباخت و مغلوب نشد، و با تمام تجاربی که در این سیر بدست آورده بود، به پایگاه اولیه و بومی خود بازگشت. دکتر شریعتی نه یک متعصب مرتجع بود که بدون آگاهی از موضوعات و مسائل جدید با آنها سر به مخالفت بردارد و نه به اصطلاح از روشنفکران غربزده بود که به تقلید از غرب برمیخیزند و پایگاه و هویت خود را از دست میدهند. او که از شرایط و اوضاع و احوال و نیز نیروهای فعال زمان خود کاملاً آگاه بود، رسالت روشنگری تودهها و آشناکردن آنها با تاریخ و ارزشهای باشکوه خود را آغاز کرد.
شریعتی روشنفکری بود که در راه وسط گام برمیداشت، و در عرصه ایدئولوژیک از «راست» و «چپ» به طور یکسان انتقاد میکرد. اگر او از یک طرف ایرانیان از خودبیگانه را به باد حمله میگرفت، از طرف دیگر با همان شدّت با بنیادگرایان مذهبی افراطی که مخالف هر فکر مترقی بودند، و از مذهب برای کسب قدرت و کنترل مردم بهرهبرداری میکردند، مخالفت میورزید.
مفهوم منحصر به فردی که شریعتی به تشریح آن پرداخت، مسأله «آزادگی» بود. و البته «آزادگی» مفهومی متمایز از «آزادی» است. دکتر شریعتی در چهارچوب این مفهوم، از خودسازی انقلابی انسان طرفداری میکرد. او رابطه میان شکل و محتوی در آگاهی تودهها را درست مثل رابطه میان «واقعیت» و «حقیقت» میدانست. مبارزه فرد برای آزادی اجتماعی از برداشت او از «حقیقت نهایی» ناشی میشود که در قلب جهان وجود دارد و در هر فرد انسانی نهفته است. اما باید این را کشف کرد و به بارور کردن آن پرداخت.زندگی دکتر علی شریعتی ناگهان در آغاز شکوفائی جسمی و فکریش و در بطن دوران طبیعی بارور شدن و پختگی بیشتر، به پایان رسید. ایمان، صداقت، فداکاری و استقلال او، غیر قابل تردید بوده و هست. بدرستی که شریعتی یک معلم جاودانه و فناناپذیر بود. مادامی که فرقهگرایی و جزمیت وجود داشته باشد، آزادی فکری نادیده گرفته شود، از ایدئولوژیها برای انگیزههای قدرتطلبانه بهرهبرداری گردد و مذهب وسیله کسب مشروعیت سیاسی و پوشاندن دیکتاتوری شود، شریعتی در صحنه حاضر خواهد بود و اندیشههای فناناپذیرش در ایران نفوذ خواهد داشت.
دین شریعتی
شریعتی می گوید:خاطرههایی پر از خون و ننگ و نام و ترس و دلاوری و صداقت و دروغ و خیانت و فداکاری و... و شهادتها و... چه بگویم؟
چه آتشی؟ چه آتشی؟ اگر آب اقیانوسهای عالم را بر آن میریختند زبانه هایش آرام نمیگرفت، خیلی پیش رفتم... خیلی... مرگ و قدرت شانه به شانهام میآمدند. به هر حال گذشت، آری، مثل اینکه دیگر گذشت و من از این سفر افسانهای حماسی که منزلها و صحراها بریدم و برگشتم و با دست خالی بسیاری از آنها که در آن وادیها در پی من میآمدند،
برگشتند و
فروختند و
چه گران،
چه ارازن!
وازرت، مدیریت کل، وکالت، نمایندگی... ریاست فلان و... و من آنچه را اندوخته بودم و داشتم نفروختم. که از هرچه میدادند گرانتر بود، معامله مان نشد و بالاخره من ماندم و هیچ!
و آمدم آهسته و آهسته و خزیدم به این گوشه مدرسه و... معلمی... و هرگز افسوس نخوردم و سخت غرق لذت و فخر که ماندم و دنیا مرا نفریفت و به آزادی ام، به ایمانم و به راهم، خیانت نکردم...
ایستادم اما برنگشتم...
اما بازنگشتم،
به بیراهه هم نرفتم که من نه مرد بازگشتم!
استوار ماندن و به هر بادی به باد نرفتن دین من است، دینی که پیروانش بسیار کماند.
تهیه و تنظیم : نرگس سپه وند
براساس زندگینامه دکتر علی شریعتی از انی کاظمی
46