به گزارش ایرنا، سید محمد باقر فرزند سوم مرحوم آیت الله گلپایگانی از مراجع بزرگ تقلید شیعه است، وی در زمان حادثه مدرسه فیضیه هشت سال داشت که در آن حادثه همراه پدر در مدرسه فیضیه حضور داشت.
دردوم فروردین ماه سال 1342 مراسم گرامیداشت سالروز شهادت امام صادق(ع) درمدرسه علمیه فیضیه از طرف آیت الله العظمی گلپایگانی درحال برگزاری بود که نیروهای رژیم شاه به علما و طلاب حمله کرده و صحنههای فجیعی از بیحرمتی به مقدسات، پاره کردن قرآنها، تخریب حجرهها، ضرب و شتم طلاب و به پایین انداختن برخی طلاب از پشت بام فیضیه را ایجاد کردند.
سید محمدباقر گلپایگانی در گفت و گوی اختصاصی با خبرنگار ایرنا ،خاطرات مستند و تازه ای از آن روزها بیان کرد.
وی در این گفت وگو ریشه ها و انگیزه های رژیم از حمله به مدرسه فیضیه را نیز بیان کرد و در میان سخنان وی برخی ناگفته ها نیز وجود دارد.
فرزند آیت الله گلپایگانی در ابتدای سخنان خود از خبرگزاری جمهوری اسلامی مرکز قم به دلیل تلاش برای زنده نگهداشتن خاطرات شروع انقلاب اسلامی و چگونگی نهضت ملت مسلمان ایران و آگاهی نسل جوان از سیر انقلاب، تقدیر کرد.
وی گفت: حادثه مدرسه فیضیه مظلومیت روحانیت را ثابت کرده و زمینه ساز قیام 15 خرداد بود، قبل از حادثه فیضیه برخی مردم تصور می کردند شاه مورد تایید روحانیت است ولی در حادثه مدرسه فیضیه همه چیز شفاف شد.
وی افزود: بعد از حادثه دلخراش مدرسه فیضیه و هجمه به طلاب، مردم ازسراسر کشور به خروش آمده و تلگراف ها از شهرستان ها به قم شروع شد و اگر حادثه دوم فروردین مدرسه فیضیه نبود مردم در 15خرداد به صحنه نمی آمدند.
*ریشه های حادثه حمله به مدرسه فیضیه
گلپایگانی اظهار داشت: ما اگر بخواهیم به جریان فیضیه عمقی نگاه کنیم مبحث مفصلی دارد، رژیم در نهضت دو ماهه که به نام نهضت دو ماهه روحانیت و مردم مطرح بود به خاطر ایستادگی روحانیت، شکست خورده، همچنین جریان رفراندوم ، اصلاحات ارضی و انجمن های ایالتی و ولایتی آنها به نتیجه نرسید، بنابراین این افتضاح های شاهانه در آن زمان، عقده ای برای شاه شده بود.
وی گفت: در جریان انجمن های ایالتی و ولایتی، بعد از اینکه مردم به رهبری روحانیت قیام کردند رژیم ناچار شد حرف خود را پس بگیرد و برای شاه و دولت سخت تمام شد. چون شاه بر این باور بود که پس از رحلت آیت الله بروجردی، در ارتباط با احکام دین دیگر کسی نیست که برای او معارض باشد و هر گونه که بخواهد می تواند عمل کند.
گلپایگانی افزود: شاه برای اینکه روحانیت را هم تضعیف کند، بعد از رحلت آیت الله بروجردی، پیام تسلیتی به آیت الله حکیم در نجف تلگراف کرد و می خواست به روحانیت داخل کشور بگوید ما شما را به عنوان رهبران شیعه قبول نداریم.
* عقده های شاه از روحانیت
وی اظهار داشت: قبل از لغو انجمن های ایالتی و ولایتی، رژیم برای اینکه کار خودشان را جنبه عمومی بدهد و بگوید روحانیت با این سیاست ما موافق است دست به ترفندی زدند و آن اینکه آقای ارسنجانی وزیر وقت کشاورزی به نمایندگی از اسدالله علم نخست وزیر وقت، به بهانه عید فطر، تلگرافی را خطاب به علما نوشت وگفت: از اینکه شما با این انقلاب شاه و مردم، رفراندوم و اصلاحات ارضی موافق هستید تشکر می کنیم.
وی گفت: قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی در اولین دورهٔ مجلس شورای ملی به منظور تشکیل شوراهای استان و شهرستان به تصویب رسیده بود و تا زمان نخست وزیری اسدالله علم این قانون بدون تغییر مانده بود. قانون مذکور در ۱۴ مهر ۱۳۴۱ با ۹۲ ماده و هفده تبصره از تصویب کابینه امیر اسدالله علم گذشت. در ۷ آذر ۱۳۴۱ اسدالله علم نخستوزیر وقت در تلگرافی به علمای قم، لغو مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی را اعلام کرد.
*واکنش علما به این اقدام رژیم
گلپایگانی اظهار داشت: این تلگراف و شیطنت آغاز مبارزه روحانیت با رژیم شاه بود، آیت الله گلپایگانی در نامه ای این اقدامات رژیم را تقبیح کردند و آنها را نسبت به آثار نامطلوب این حرکات متوجه نموده بودند، بنابراین شاه از سال 1340 تا 1342 شکست های مفتضحانه ای را دریافت کرد و برای جبران این قضیه و شکست مفتضحانه، درصدد برآمد تا ابتدا روحانیت و بعد مردم را سرکوب کند.
وی گفت: عقده دیگر محمدرضا شاه این بود که پدرش رضا شاه به طور کلی روحانیت را در سیاست دخالت نمی داد و روحانیان از وی وحشت داشتند ولی در زمان وی ، روحانیت مانع کارهای شاه می شدند، بنابراین تصمیم گرفتند آنهایی که در رژیم رضا شاه به وی وفادار بوده و افراد خشنی بودند را سرکار بیاورند. به عنوان نمونه دکتر پاکروان که پسر رئیس شهربانی مشهد بود، فردی که مسجد گوهر شاد مشهد را به توپ بست را روی کار آورد و در جاهای مختلف افراد خشنی را برای سرکوب مردم انتخاب کردند و از طرفی ساواک زیر نظر اسرائیل تشکیل شده بود.
وی افزود: نظر رژیم این بود که با همان فشار رضاشاهی و قلدری، می توانند رژیم محمدرضا شاه را نیز تقویت، بقای آنان را تامین کنند و لازمه کار این بود که روحانیت و مردم را سرکوب کنند.
*مدرسه فیضیه نقطه کلیدی رژیم برای سرکوب
گلپایگانی اظهار داشت: رژیم سه نقطه مهم از جمله مدرسه فیضیه را برای سرکوب در نظر گرفت، یکی از جاها که باید سرکوب می شد بازار تهران بود، بازار پشتیبان انقلاب و انقلابیون بود، جای دیگر حوزه علمیه قم بود که منشا این حرکت ها و جوشش ها بود و نقطه دیگر تبریز بود.
*شروع حادثه فیضیه
وی گفت: رژیم مراسم سالگرد شهادت امام صادق (ع) در مدرسه فیضیه در 25 شوال 1382 مطابق با دوم فرودین 1342 را مصداق تجمع می دانست، البته در این بین، برخی مراجع تقلید از مردم خواستند که عید آن روز را عید نگیرند. در صبح 25 شوال و روز شهادت امام صادق (ع) منزل برخی مراجع تقلید از جمله حضرت امام راحل روضه بود. از شب قبل حدود 50 اتوبوس نزدیک 400 نفر از افراد خاصی از کماندوهای رژیم وارد قم شدند و شب در مدرسه امام صادق ( حکیم نظامی ) اسکان داده شدند، همه آنها یک فرم لباس داشتند و کت و شلوار مشکی پوشیده بودند.
وی افزود: برخی به آنها لقب بچه های پرورشگاهی می دادند و برخی هم نقل می کردند قبل از آمدن به مدرسه فیضیه، همه آنها مست بودند، چکمه های سربازی پوشیده بودند و به سلاح های سرد مجهز بودند.این افراد دیدند اگر بخواهند در منزل و دفاتر مراجع شورش کنند به هدف خود نمی رسند، مصمم شدند که درمدرسه فیضیه و سالروز شهادت امام صادق (ع)سرکوب را آغاز کنند.
*سابقه مراسم مدرسه فیضیه
گلپایگانی اظهار داشت: مراسم شهادت امام صادق (ع) در مدرسه فیضیه از زمان شیخ حائری عصر 25 شوال در مدرسه فیضیه برگزار می شد و بعد از ایشان علمای ثلاث(حضرات آیات خوانساری، صدر و حجت) و بعد آیت الله بروجردی و بعد از ایشان آیت الله گلپایگانی این مراسم را برپا می کردند.قرار شد مراسم سالروز شهادت امام صادق (ع) ساعت 17 در مدرسه فیضیه برگزار شود، مزدوران رژیم از ساعت 15جلو جایگاه را پر کرده بودند.
وی افزود: البته به خاطر پیروزی روحانیت در مسائل مختلف مانند انجمن های ایالتی و ولایتی، اصلاحات ارضی و طرح دوماهه مردم و روحانیت، مردم زیادی از سراسر کشور همراه علمای خود برای تبریک به علما به قم آمده و این مردم در مراسم فیضیه نیز شرکت کرده بودند، مجلس که تشکیل شد از ابتدا مشخص بود که متشنج است و یک مجلس آرامی نیست.
وی افزود: در آن جلسه، ابتدا قرآن تلاوت شد و مرحوم آل طه برای سخنرانی درجایگاه قرار گرفت، چون فضا را متشنج دید زود سخنان خود را جمع کرد و بعد از ایشان حاج آقای انصاری منبر رفت.آیت الله گلپایگانی نیز از منزل برای شرکت در مراسم مدرسه فیضیه پیاده راه افتاده بودند و برخی آقایان در راه خدمت ایشان رسیدند و گفتند مدرسه فیضیه متشنج است و صلاح نیست شرکت کنید. چون افراد خاصی هستند و ماموریت خاصی هم دارند.آیت الله گلپایگانی نپذیرفتند و خطاب به آنها فرمود: نمی شود مردم را دعوت کنیم و خودمان شرکت نکنیم، به ایشان گفتند ممکن است درگیری شود، اما ایشان زیر بار نرفت و گفت نمی توانیم مردم را به چماق دعوت کنیم ولی خودمان نیاییم و ایشان وارد مدرسه فیضیه شدند.
*جرقه اصلی درگیری در فیضیه در سال 42
فرزند آیت الله گلپایگانی اظهار داشت: در میان سخنرانی آقای انصاری سخنران مراسم، این افراد شروع به سر و صدا کردند، صلوات می فرستادند و برخی سیگار آتش زده و به هم پرتاب می کردند و یک نفر نیز از وسط فریاد زد به روح پرفتوح رضا شاه کبیر صلوات بفرستید. اینجا بود که درگیری و زد و خورد شروع شد. بنده در طبقه دوم مدرسه فیضیه ایستاده بودم و نظاره گر دقیق صحنه شدم.
*پیروزی مردم و روحانیت در گام اول در آن حادثه
وی گفت: در آن مراسم ابتدا مردم و طلبه ها ریختند با کندن آجرهای لب ایوان مدرسه فیضیه، کماندوها را مورد حمله قرار دادند و برخی نیز با شکستن درختان، آنها را با چوب می زدند و با آنها را از مدرسه بیرون کردند و در حقیقت در این مرحله طلاب و مردم پیروز شده بودند. این حادثه، اولین باری بود که مردم با دولت مستقیم درگیر شده بودند، آنها حدود 10 دقیقه آنها را از مدرسه بیرون کردند و ما و چند نفر از طلاب طیقه بالا نظاره گر بودیم.
بعد از حدود 10 دقیقه، یکباره سربازان و گارد شاهنشاهی وارد فیضیه شدند و با شعار جاوید شاه و...، سر و صدا کردند، برخی پاسبان های قم از مسافرخانه های اطراف فیضیه به طبقه دوم فیضیه رفته و شروع به تیراندازی کردند. طلاب نیز در حجره ها رفته و درها را بستند. آنها یک به یک همه حجره ها را مراجعه و افراد را بیرون می کشیدند و بعد از دستگیری، کانال کتک درست کرده بودند از درب حجره تا بیرون مدرسه، وحشیانه طلاب و مردم را کتک می زدند.
گلپایگانی اظهار داشت: بنده به اتفاق چند نفر از طلاب در حجره ای رفته بودیم، سرهنگ رضایی از پاسگاه قم پشت در حجره آمد و گفت، یا درب را باز کنید یا اینکه آن را آتش می زنم، ما در را باز نکردیم و خودشان با مشت درب را شکسته و وارد حجره شدند. همه آنها را کتک زدند، آنها در وسط مدرسه فیضیه، تمام کتاب ها، قرآن ها، عمامه، نعلین و عباهای طلاب را در کنار حوض آتش زده بودند، حتی چهارپایه جامهری در آتش سوخت، در میدان آستانه سربازان کلاه مسی ایستاده بودند، صدای تیر هم شنیده می شد.
وی گفت: آیت الله گلپایگانی را برخی دوستان به حجره ای بغل منبر برده بودند، عده ای زیادی هم برای حفاظت ایشان جلو حجره جمع شدند چند مرتبه حمله کردند این افراد را زده و تار ومار کردند، برخی علما مانند مرحوم آیت الله علوی را کتک زده و پهلوی ایشان را شکستند و مرحوم آیت الله علی صافی نیز در کنار آیت الله گلپایگانی حضور داشتند، متاسفانه با بی شرمی به ساحت علما جسارت کردند و آیت الله گلپایگانی تا بعد از نماز مغرب در آن حجره حضور داشتند.
وی اظهار داشت:یک ساعت بعد از نماز مغرب و عشا، آیت الله گلپایگانی از مدرسه فیضیه به منزل آمدند، مرحوم مهدی گلپایگانی فرزند دیگر آیت الله گلپایگانی مورد تعقیب رژیم قرار گرفت و فردی ایشان را در نانوایی مخفی کرده بود تا به وی آسیبی نرسد.بعد از این همه حوادث تلخ، رئیس کلانتری قم با بیسیم اعلام کرد ما مدرسه فیضیه قم را فتح کردیم، بعد از قضیه فیضیه همان شب ساواک به همه بیمارستان ها و پزشکان اعلام کردند حق پذیرش و درمان مجروحان را ندارند و باید پزشکان سیم تلفن های منزل خود را می کشیدند تا کسی با آنها تماس نگیرد.
وی گفت:در جریان این حادثه آقای سید یونس اردبیلی شهید شدند، ایشان را از بالای پشت بام به پایین پرت کردند، یک جوان 18 ساله که از بالای پشت بام، آجر و سنگ روی ماموران پرتاب می کرد وقتی نیروهای رژیم برای دستگیری وی بالا رفته بودند او خود را از دیوار طبقه دوم مدرسه آویزان کرد، ماموران نیز با بی شرمی تمام، با چکمه به دست های او ضربه زده و تا به پایین سقوط کرد و دو دست و پاهای او شکست. این فرد را به بیمارستان نکویی بردندو با آن وضعیت در محوطه فضای باز بیمارستان رها کردند و اجازه مداوا را نمی دادند.
گلپایگانی اظهار داشت: پاسی که از آن شب گذشته بودند. دو نفر از طرف آیت الله گلپایگانی، به بیمارستان نکویی قم مراجعه کرده و با دادن 60 تومان به برخی افراد در این بیمارستان، آن فرد را شب هنگام خارج کردند، منزل آیت الله گلپایگانی به شبه بیمارستان تبدیل شده بود.
7401/ 6133/ گزارش از : بهمن اطمینان ** انتشار- جعفرمسلمی
دردوم فروردین ماه سال 1342 مراسم گرامیداشت سالروز شهادت امام صادق(ع) درمدرسه علمیه فیضیه از طرف آیت الله العظمی گلپایگانی درحال برگزاری بود که نیروهای رژیم شاه به علما و طلاب حمله کرده و صحنههای فجیعی از بیحرمتی به مقدسات، پاره کردن قرآنها، تخریب حجرهها، ضرب و شتم طلاب و به پایین انداختن برخی طلاب از پشت بام فیضیه را ایجاد کردند.
سید محمدباقر گلپایگانی در گفت و گوی اختصاصی با خبرنگار ایرنا ،خاطرات مستند و تازه ای از آن روزها بیان کرد.
وی در این گفت وگو ریشه ها و انگیزه های رژیم از حمله به مدرسه فیضیه را نیز بیان کرد و در میان سخنان وی برخی ناگفته ها نیز وجود دارد.
فرزند آیت الله گلپایگانی در ابتدای سخنان خود از خبرگزاری جمهوری اسلامی مرکز قم به دلیل تلاش برای زنده نگهداشتن خاطرات شروع انقلاب اسلامی و چگونگی نهضت ملت مسلمان ایران و آگاهی نسل جوان از سیر انقلاب، تقدیر کرد.
وی گفت: حادثه مدرسه فیضیه مظلومیت روحانیت را ثابت کرده و زمینه ساز قیام 15 خرداد بود، قبل از حادثه فیضیه برخی مردم تصور می کردند شاه مورد تایید روحانیت است ولی در حادثه مدرسه فیضیه همه چیز شفاف شد.
وی افزود: بعد از حادثه دلخراش مدرسه فیضیه و هجمه به طلاب، مردم ازسراسر کشور به خروش آمده و تلگراف ها از شهرستان ها به قم شروع شد و اگر حادثه دوم فروردین مدرسه فیضیه نبود مردم در 15خرداد به صحنه نمی آمدند.
*ریشه های حادثه حمله به مدرسه فیضیه
گلپایگانی اظهار داشت: ما اگر بخواهیم به جریان فیضیه عمقی نگاه کنیم مبحث مفصلی دارد، رژیم در نهضت دو ماهه که به نام نهضت دو ماهه روحانیت و مردم مطرح بود به خاطر ایستادگی روحانیت، شکست خورده، همچنین جریان رفراندوم ، اصلاحات ارضی و انجمن های ایالتی و ولایتی آنها به نتیجه نرسید، بنابراین این افتضاح های شاهانه در آن زمان، عقده ای برای شاه شده بود.
وی گفت: در جریان انجمن های ایالتی و ولایتی، بعد از اینکه مردم به رهبری روحانیت قیام کردند رژیم ناچار شد حرف خود را پس بگیرد و برای شاه و دولت سخت تمام شد. چون شاه بر این باور بود که پس از رحلت آیت الله بروجردی، در ارتباط با احکام دین دیگر کسی نیست که برای او معارض باشد و هر گونه که بخواهد می تواند عمل کند.
گلپایگانی افزود: شاه برای اینکه روحانیت را هم تضعیف کند، بعد از رحلت آیت الله بروجردی، پیام تسلیتی به آیت الله حکیم در نجف تلگراف کرد و می خواست به روحانیت داخل کشور بگوید ما شما را به عنوان رهبران شیعه قبول نداریم.
* عقده های شاه از روحانیت
وی اظهار داشت: قبل از لغو انجمن های ایالتی و ولایتی، رژیم برای اینکه کار خودشان را جنبه عمومی بدهد و بگوید روحانیت با این سیاست ما موافق است دست به ترفندی زدند و آن اینکه آقای ارسنجانی وزیر وقت کشاورزی به نمایندگی از اسدالله علم نخست وزیر وقت، به بهانه عید فطر، تلگرافی را خطاب به علما نوشت وگفت: از اینکه شما با این انقلاب شاه و مردم، رفراندوم و اصلاحات ارضی موافق هستید تشکر می کنیم.
وی گفت: قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی در اولین دورهٔ مجلس شورای ملی به منظور تشکیل شوراهای استان و شهرستان به تصویب رسیده بود و تا زمان نخست وزیری اسدالله علم این قانون بدون تغییر مانده بود. قانون مذکور در ۱۴ مهر ۱۳۴۱ با ۹۲ ماده و هفده تبصره از تصویب کابینه امیر اسدالله علم گذشت. در ۷ آذر ۱۳۴۱ اسدالله علم نخستوزیر وقت در تلگرافی به علمای قم، لغو مصوبه انجمنهای ایالتی و ولایتی را اعلام کرد.
*واکنش علما به این اقدام رژیم
گلپایگانی اظهار داشت: این تلگراف و شیطنت آغاز مبارزه روحانیت با رژیم شاه بود، آیت الله گلپایگانی در نامه ای این اقدامات رژیم را تقبیح کردند و آنها را نسبت به آثار نامطلوب این حرکات متوجه نموده بودند، بنابراین شاه از سال 1340 تا 1342 شکست های مفتضحانه ای را دریافت کرد و برای جبران این قضیه و شکست مفتضحانه، درصدد برآمد تا ابتدا روحانیت و بعد مردم را سرکوب کند.
وی گفت: عقده دیگر محمدرضا شاه این بود که پدرش رضا شاه به طور کلی روحانیت را در سیاست دخالت نمی داد و روحانیان از وی وحشت داشتند ولی در زمان وی ، روحانیت مانع کارهای شاه می شدند، بنابراین تصمیم گرفتند آنهایی که در رژیم رضا شاه به وی وفادار بوده و افراد خشنی بودند را سرکار بیاورند. به عنوان نمونه دکتر پاکروان که پسر رئیس شهربانی مشهد بود، فردی که مسجد گوهر شاد مشهد را به توپ بست را روی کار آورد و در جاهای مختلف افراد خشنی را برای سرکوب مردم انتخاب کردند و از طرفی ساواک زیر نظر اسرائیل تشکیل شده بود.
وی افزود: نظر رژیم این بود که با همان فشار رضاشاهی و قلدری، می توانند رژیم محمدرضا شاه را نیز تقویت، بقای آنان را تامین کنند و لازمه کار این بود که روحانیت و مردم را سرکوب کنند.
*مدرسه فیضیه نقطه کلیدی رژیم برای سرکوب
گلپایگانی اظهار داشت: رژیم سه نقطه مهم از جمله مدرسه فیضیه را برای سرکوب در نظر گرفت، یکی از جاها که باید سرکوب می شد بازار تهران بود، بازار پشتیبان انقلاب و انقلابیون بود، جای دیگر حوزه علمیه قم بود که منشا این حرکت ها و جوشش ها بود و نقطه دیگر تبریز بود.
*شروع حادثه فیضیه
وی گفت: رژیم مراسم سالگرد شهادت امام صادق (ع) در مدرسه فیضیه در 25 شوال 1382 مطابق با دوم فرودین 1342 را مصداق تجمع می دانست، البته در این بین، برخی مراجع تقلید از مردم خواستند که عید آن روز را عید نگیرند. در صبح 25 شوال و روز شهادت امام صادق (ع) منزل برخی مراجع تقلید از جمله حضرت امام راحل روضه بود. از شب قبل حدود 50 اتوبوس نزدیک 400 نفر از افراد خاصی از کماندوهای رژیم وارد قم شدند و شب در مدرسه امام صادق ( حکیم نظامی ) اسکان داده شدند، همه آنها یک فرم لباس داشتند و کت و شلوار مشکی پوشیده بودند.
وی افزود: برخی به آنها لقب بچه های پرورشگاهی می دادند و برخی هم نقل می کردند قبل از آمدن به مدرسه فیضیه، همه آنها مست بودند، چکمه های سربازی پوشیده بودند و به سلاح های سرد مجهز بودند.این افراد دیدند اگر بخواهند در منزل و دفاتر مراجع شورش کنند به هدف خود نمی رسند، مصمم شدند که درمدرسه فیضیه و سالروز شهادت امام صادق (ع)سرکوب را آغاز کنند.
*سابقه مراسم مدرسه فیضیه
گلپایگانی اظهار داشت: مراسم شهادت امام صادق (ع) در مدرسه فیضیه از زمان شیخ حائری عصر 25 شوال در مدرسه فیضیه برگزار می شد و بعد از ایشان علمای ثلاث(حضرات آیات خوانساری، صدر و حجت) و بعد آیت الله بروجردی و بعد از ایشان آیت الله گلپایگانی این مراسم را برپا می کردند.قرار شد مراسم سالروز شهادت امام صادق (ع) ساعت 17 در مدرسه فیضیه برگزار شود، مزدوران رژیم از ساعت 15جلو جایگاه را پر کرده بودند.
وی افزود: البته به خاطر پیروزی روحانیت در مسائل مختلف مانند انجمن های ایالتی و ولایتی، اصلاحات ارضی و طرح دوماهه مردم و روحانیت، مردم زیادی از سراسر کشور همراه علمای خود برای تبریک به علما به قم آمده و این مردم در مراسم فیضیه نیز شرکت کرده بودند، مجلس که تشکیل شد از ابتدا مشخص بود که متشنج است و یک مجلس آرامی نیست.
وی افزود: در آن جلسه، ابتدا قرآن تلاوت شد و مرحوم آل طه برای سخنرانی درجایگاه قرار گرفت، چون فضا را متشنج دید زود سخنان خود را جمع کرد و بعد از ایشان حاج آقای انصاری منبر رفت.آیت الله گلپایگانی نیز از منزل برای شرکت در مراسم مدرسه فیضیه پیاده راه افتاده بودند و برخی آقایان در راه خدمت ایشان رسیدند و گفتند مدرسه فیضیه متشنج است و صلاح نیست شرکت کنید. چون افراد خاصی هستند و ماموریت خاصی هم دارند.آیت الله گلپایگانی نپذیرفتند و خطاب به آنها فرمود: نمی شود مردم را دعوت کنیم و خودمان شرکت نکنیم، به ایشان گفتند ممکن است درگیری شود، اما ایشان زیر بار نرفت و گفت نمی توانیم مردم را به چماق دعوت کنیم ولی خودمان نیاییم و ایشان وارد مدرسه فیضیه شدند.
*جرقه اصلی درگیری در فیضیه در سال 42
فرزند آیت الله گلپایگانی اظهار داشت: در میان سخنرانی آقای انصاری سخنران مراسم، این افراد شروع به سر و صدا کردند، صلوات می فرستادند و برخی سیگار آتش زده و به هم پرتاب می کردند و یک نفر نیز از وسط فریاد زد به روح پرفتوح رضا شاه کبیر صلوات بفرستید. اینجا بود که درگیری و زد و خورد شروع شد. بنده در طبقه دوم مدرسه فیضیه ایستاده بودم و نظاره گر دقیق صحنه شدم.
*پیروزی مردم و روحانیت در گام اول در آن حادثه
وی گفت: در آن مراسم ابتدا مردم و طلبه ها ریختند با کندن آجرهای لب ایوان مدرسه فیضیه، کماندوها را مورد حمله قرار دادند و برخی نیز با شکستن درختان، آنها را با چوب می زدند و با آنها را از مدرسه بیرون کردند و در حقیقت در این مرحله طلاب و مردم پیروز شده بودند. این حادثه، اولین باری بود که مردم با دولت مستقیم درگیر شده بودند، آنها حدود 10 دقیقه آنها را از مدرسه بیرون کردند و ما و چند نفر از طلاب طیقه بالا نظاره گر بودیم.
بعد از حدود 10 دقیقه، یکباره سربازان و گارد شاهنشاهی وارد فیضیه شدند و با شعار جاوید شاه و...، سر و صدا کردند، برخی پاسبان های قم از مسافرخانه های اطراف فیضیه به طبقه دوم فیضیه رفته و شروع به تیراندازی کردند. طلاب نیز در حجره ها رفته و درها را بستند. آنها یک به یک همه حجره ها را مراجعه و افراد را بیرون می کشیدند و بعد از دستگیری، کانال کتک درست کرده بودند از درب حجره تا بیرون مدرسه، وحشیانه طلاب و مردم را کتک می زدند.
گلپایگانی اظهار داشت: بنده به اتفاق چند نفر از طلاب در حجره ای رفته بودیم، سرهنگ رضایی از پاسگاه قم پشت در حجره آمد و گفت، یا درب را باز کنید یا اینکه آن را آتش می زنم، ما در را باز نکردیم و خودشان با مشت درب را شکسته و وارد حجره شدند. همه آنها را کتک زدند، آنها در وسط مدرسه فیضیه، تمام کتاب ها، قرآن ها، عمامه، نعلین و عباهای طلاب را در کنار حوض آتش زده بودند، حتی چهارپایه جامهری در آتش سوخت، در میدان آستانه سربازان کلاه مسی ایستاده بودند، صدای تیر هم شنیده می شد.
وی گفت: آیت الله گلپایگانی را برخی دوستان به حجره ای بغل منبر برده بودند، عده ای زیادی هم برای حفاظت ایشان جلو حجره جمع شدند چند مرتبه حمله کردند این افراد را زده و تار ومار کردند، برخی علما مانند مرحوم آیت الله علوی را کتک زده و پهلوی ایشان را شکستند و مرحوم آیت الله علی صافی نیز در کنار آیت الله گلپایگانی حضور داشتند، متاسفانه با بی شرمی به ساحت علما جسارت کردند و آیت الله گلپایگانی تا بعد از نماز مغرب در آن حجره حضور داشتند.
وی اظهار داشت:یک ساعت بعد از نماز مغرب و عشا، آیت الله گلپایگانی از مدرسه فیضیه به منزل آمدند، مرحوم مهدی گلپایگانی فرزند دیگر آیت الله گلپایگانی مورد تعقیب رژیم قرار گرفت و فردی ایشان را در نانوایی مخفی کرده بود تا به وی آسیبی نرسد.بعد از این همه حوادث تلخ، رئیس کلانتری قم با بیسیم اعلام کرد ما مدرسه فیضیه قم را فتح کردیم، بعد از قضیه فیضیه همان شب ساواک به همه بیمارستان ها و پزشکان اعلام کردند حق پذیرش و درمان مجروحان را ندارند و باید پزشکان سیم تلفن های منزل خود را می کشیدند تا کسی با آنها تماس نگیرد.
وی گفت:در جریان این حادثه آقای سید یونس اردبیلی شهید شدند، ایشان را از بالای پشت بام به پایین پرت کردند، یک جوان 18 ساله که از بالای پشت بام، آجر و سنگ روی ماموران پرتاب می کرد وقتی نیروهای رژیم برای دستگیری وی بالا رفته بودند او خود را از دیوار طبقه دوم مدرسه آویزان کرد، ماموران نیز با بی شرمی تمام، با چکمه به دست های او ضربه زده و تا به پایین سقوط کرد و دو دست و پاهای او شکست. این فرد را به بیمارستان نکویی بردندو با آن وضعیت در محوطه فضای باز بیمارستان رها کردند و اجازه مداوا را نمی دادند.
گلپایگانی اظهار داشت: پاسی که از آن شب گذشته بودند. دو نفر از طرف آیت الله گلپایگانی، به بیمارستان نکویی قم مراجعه کرده و با دادن 60 تومان به برخی افراد در این بیمارستان، آن فرد را شب هنگام خارج کردند، منزل آیت الله گلپایگانی به شبه بیمارستان تبدیل شده بود.
7401/ 6133/ گزارش از : بهمن اطمینان ** انتشار- جعفرمسلمی
کپی شد