در این مطلب می خوانیم:
یک لحظه همه مات و مبهوت شدیم، تحریریه بههم ریخت، خبر این بود: آیت ا... هاشمی رفسنجانی به واسطه سکته قلبی در بیمارستان بستری شده است.
هنوز در شوک این خبر بودیم که خبرهای ناگواری می رسید، هیچ کس باورش نمیشد، همه دنبال خبر تکذیب آن بودند تا اینکه محمد هاشمی خبر رحلت جانکاه را تأیید کرد.
برای مدتی ساکت و و بغض کرده نمیدانستم چه کنم. عکسهای هاشمی را نگاه می کردم و آرام آرام می گریستم. یاد سخنان امام(ره) درباره شهید بهشتی افتاده بودم که: «آنچه راجع به ایشان متأثر هستم و شهادتشان در مقابل او ناچیز است، آن مظلومیت ایشان است... تهمتهای ناگوار به ایشان زدند.» همین طور که در رثای مظلومیت هاشمی اشک می ریختم و به دوران ایران بدون هاشمی فکر می کردم، یاد کلیپ «آسیاب به نوبت» آقای هاشمی افتادم. صدای هاشمی در این کلیپ که در تحریریه پخش میشد، به ویژه وقتی که گفت صدای شکستن استخوان هایم را می شنوم و یاد امام آرامم می کند، از فرط تأثر از خود بیخود شدم. دیگر نمی فهمیدم چه می گفت. بعد از ساعتی که آرام شدم میخواستم درباره هاشمی چیزی بنویسم، ولی مانده بودم چه بنویسم. نمی دانستم از هوش و نبوغ و سیاست و کیاستش بنویسم یا از قلب بزرگ و رئوفش و دلسوزی که برای مردم و نظام و انقلاب داشت.
از مدیریت و دوراندیشی و واقع نگریاش و یا از سعه صدر و گذشت و بزرگواریش و ده ها صفت دیگری که واقعا او را در عرصه سیاست بی نظیر کرده بود، ولی دیدم همه اینها پیش صبوری و مظلومیتش ناچیز است. او به اعتراف حتی مخالفانش کوه صبر و بردباری بود. مخالفان کینه توزش هرچه دلشان می خواست با بدترین ادبیات نثارش میزکردند؛ هر تهمتی که شایسته خودشان بود به او زدند اما او خم به ابرو نیاورد و برعکس، دفاعش از انقلاب و نظام و رهبری بیشتر شد.
هاشمی رفت و به تعبیر خودش راحت شد، ولی ملتی را متأثر و در عین حال نگران کرد. مردم دلسوزی شفیق، مدیری درد آشنا، واقع نگری دوراندیش و مصلحت گرایی آرمانی را از دست دادند و به همین خاطر هم با شنیدن خبر رحلتش مقابل بیمارستان جمع شدند و فریاد میزدند:
عزا عزاست امروز، روز عزاست امروز
امید نهضت ما،پیش خداست امروز
8138 / 6133/ تنظیم کننده: فرزانه پیری
منبع : ایرنا
یک لحظه همه مات و مبهوت شدیم، تحریریه بههم ریخت، خبر این بود: آیت ا... هاشمی رفسنجانی به واسطه سکته قلبی در بیمارستان بستری شده است.
هنوز در شوک این خبر بودیم که خبرهای ناگواری می رسید، هیچ کس باورش نمیشد، همه دنبال خبر تکذیب آن بودند تا اینکه محمد هاشمی خبر رحلت جانکاه را تأیید کرد.
برای مدتی ساکت و و بغض کرده نمیدانستم چه کنم. عکسهای هاشمی را نگاه می کردم و آرام آرام می گریستم. یاد سخنان امام(ره) درباره شهید بهشتی افتاده بودم که: «آنچه راجع به ایشان متأثر هستم و شهادتشان در مقابل او ناچیز است، آن مظلومیت ایشان است... تهمتهای ناگوار به ایشان زدند.» همین طور که در رثای مظلومیت هاشمی اشک می ریختم و به دوران ایران بدون هاشمی فکر می کردم، یاد کلیپ «آسیاب به نوبت» آقای هاشمی افتادم. صدای هاشمی در این کلیپ که در تحریریه پخش میشد، به ویژه وقتی که گفت صدای شکستن استخوان هایم را می شنوم و یاد امام آرامم می کند، از فرط تأثر از خود بیخود شدم. دیگر نمی فهمیدم چه می گفت. بعد از ساعتی که آرام شدم میخواستم درباره هاشمی چیزی بنویسم، ولی مانده بودم چه بنویسم. نمی دانستم از هوش و نبوغ و سیاست و کیاستش بنویسم یا از قلب بزرگ و رئوفش و دلسوزی که برای مردم و نظام و انقلاب داشت.
از مدیریت و دوراندیشی و واقع نگریاش و یا از سعه صدر و گذشت و بزرگواریش و ده ها صفت دیگری که واقعا او را در عرصه سیاست بی نظیر کرده بود، ولی دیدم همه اینها پیش صبوری و مظلومیتش ناچیز است. او به اعتراف حتی مخالفانش کوه صبر و بردباری بود. مخالفان کینه توزش هرچه دلشان می خواست با بدترین ادبیات نثارش میزکردند؛ هر تهمتی که شایسته خودشان بود به او زدند اما او خم به ابرو نیاورد و برعکس، دفاعش از انقلاب و نظام و رهبری بیشتر شد.
هاشمی رفت و به تعبیر خودش راحت شد، ولی ملتی را متأثر و در عین حال نگران کرد. مردم دلسوزی شفیق، مدیری درد آشنا، واقع نگری دوراندیش و مصلحت گرایی آرمانی را از دست دادند و به همین خاطر هم با شنیدن خبر رحلتش مقابل بیمارستان جمع شدند و فریاد میزدند:
عزا عزاست امروز، روز عزاست امروز
امید نهضت ما،پیش خداست امروز
8138 / 6133/ تنظیم کننده: فرزانه پیری
منبع : ایرنا
کپی شد