پایگاه خبری جماران، کمتر کسی است که مثنوی شهادت اثر «قادر طهماسبی»، با مطلع: «سبکبالان خرامیدند و رفتند/ مرا بیچاره نامیدند و رفتند» را با صدای دلنشین «حاج‌صادق آهنگران» نشنیده باشد.

سبک بالان خرامیدند و رفتند

مرا بیچاره نامیدند و رفتند

سواران لحظه ای تمکین نکردند

ترحم بر من مسکین نکردند

سواران از سر نئشم گذشتند

فغان ها کردم، اما برنگشتند

اسیر و زخمی و بی دست و پا من

رفیقان، این چه سودا بود با من؟

رفیقان، رسم هم دردی کجا رفت؟

جوان مردان، جوان مردی کجا رفت؟

مرا این پشت، مگذارید بی پاک

گناهم چیست، پایم بود در خاک

اگر دیر آمدم مجروح بودم

اسیر قبض و بست روح بودم

در باغ شهادت را نبندید

به ما بیچارگان زان سو نخندید

رفیقانم دعا کردند و رفتند

مرا زخمی رها کردند و رفتند

رها کردند در زندان بمانم

دعا کردند سرگردان بمانم

شهادت نردبان آسمان بود

شهادت آسمان را نردبان بود

چرا برداشتند این نردبان را؟

چرا بستند راه آسمان را؟

مرا پایی به دست نردبان بود

مرا دستی به بام آسمان بود

تو بالا رفته ای من در زمینم

برادر، روسیاهم، شرمگینم

مرا اسب سپیدی بود روزی

شهادت را امیدی بود روزی

 در این اطراف، دوش ای دل تو بودی!

نگهبان دیشب، ای غافل تو بودی!

بگو اسب سپیدم را که دزدید

امیدم را، امیدم راکه دزدید

مرا اسب چموشی بود روزی

شهادت می فروشی بود روزی

شبی چون باد بر یالش خزیدم

به سوی خانه ی ساقی دویدم

چهل شب راه را بی وقفه راندم

چهل تسبیح ساقی نامه خواندم

ببین ای دل، چقدر این قصر زیباست

گمانم خانه ی ساقی همین جاست

دلم تا دست بر دامان در زد

دو دستی سنگ شیون را به سر زد

امیدم مشت نومیدی به در کوفت

نگاهم قفل در، میخ قدر کوفت

چه درد است این که در فصل اقاقی

به روی عاشقان در بسته ساقی

بر این در،‌ وای من قفلی لجوج است

بجوش ای اشک هنگام خروج است

در میخانه را گیرم که بستند

کلیدش را چرا یا رب شکستند؟!

 

...

 

حجم ویدیو: 9.62M | مدت زمان ویدیو: 00:03:18
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
4 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.