حضرت آیتالله دکتر سید محمد موسوی بجنوردی در سال 1322 در نجف اشرف متولد شد. ایشان تحصیلات علوم حوزوی و دینی خود را در ایران و نجف اشرف به انجام رساندند. وی به مدت 30 سال در محضر استادان درجه اول فقه و اصول و فلسفه از جمله مرحومان امام خمینی (س)، پدر معظم ایشان آیتالله العظمی میرزا سید حسن بجنوردی ـ صاحب کتاب القواعد الفقهیه و مرجع تقلید وقت ــ آیتالله خویی و آیتالله حکیم در نجفاشرف به فراگیری علوم دینی پرداخت. ایشان که دروس جدید و حوزوی را با هم میخواند در 18 سالگی کفایتین (سطح 3) را به پایان رساند.
پس از تبعید حضرت امام خمینی(س) به نجف اشرف در بهار 1344 یکی از شاگردان همیشگی دروس ایشان در تمام 14 سال اقامتشان بود. همزمان با حضور در درس خارج امام به مدت 12 سال در درسهای آیتالله العظمی خویی نیز حاضر میشدند. ایشان پس از پیروزی انقلاب و در سال 1359 به دستور امام راحل دادگاه عالی قضات را راهاندازی کرد. ایشان از سال 1360 به مدت دو دوره تا سال 1368 به عضویت شورای عالی قضایی درآمدند که تا ارتحال حضرت امام و تغییر در قانون اساسی (که منجر به حذف شورای عالی قضایی شد) ادامه داشت.
همزمان با فعالیتهای اجتماعی و امور اجرایی کار تدریس و تحقیق در دانشکدههای حقوق دانشگاههای شهید بهشتی و تربیت مدرس و نیز دانشکده الهیات دانشگاه تهران را دنبال کردند و در سال 1382 به رتبه استادی رسیدند و در دانشکدههای حقوق و الهیات دانشگاههای قم (کارشناسی ارشد)، تربیت مدرس، تهران، امام صادق (ع)، شهید بهشتی آزاد (کارشناسی ارشد و دکتری)، پژوهشکده امام خمینی(س)و انقلاب اسلامی (کارشناسی ارشد) و موسسه عالی بانکداری ایران (کارشناسی ارشد) مشغول به تدریس هستند و همچنین دو درس خارج فقه و اصول را هر روز در حوزه علمیه تدریس میکنند.
ایشان از سال 1371 عضو هیئت علمی و ریاست گروه الهیات دانشگاه تربیت معلم (خوارزمی) بودند و در حال حاضر رئیس گروه الهیات و رشته حقوق و علوم سیاسی این دانشگاه میباشند. از ایشان در داخل کشور بیش از 40 مقاله در مجلات علمی و 13 جلد کتاب منتشر شده است.
این روزها که از دغدغههای دوستداران امام، بحث حفظ یاد و اندیشهی امام برای آیندهی جمهوری اسلامی و نسلهای آینده است. در این زمینه می خواستیم نظر شما را جویا شویم. از نظر شما اهمیّت این موضوع چقدر است؟ و راهکارهای موجود را چگونه ارزیابی می کنید و چه طرح ها و ایده هایی برای این مسئله دارید؟
اساساً اگر بخواهیم کار و اندیشههای هر شخصیت بزرگی برای نسل حاضر و نسلهای آینده باقی باشد و سرمشق باشد برای نسلهای آینده، باید سیرهی نظری و عملی او کاملاً بیان شود. برای این که سیرهی عملی و نظری حضرت امام -قدس الله نفسه الزکیه- را کاملاً بیان کنیم، هم برای نسل حاضر که حضور امام را درک نکرده اند، هم برای نسلهای آیندهای که امام برایشان صرفاً یک حقیقت تاریخی است، باید سیرهی عملی امام بعد از پیروزی انقلاب یا قبل از پیروزی انقلاب برای این ها گفته شود.
باید کارهای مهمی که برای انقلاب شده، تلاشهایی که شده، و موفقیتهای بعد از انقلاب در نظام جمهوری اسلامی گفته شود؛ لهذا کسانی که همراه امام بودند، کسانی که از اندیشههای نظری امام کمال استفاده را کردند یا کسانی که در سیرهی عملی حضرت امام حضور دائم داشتند، شایستهاند برای نسل موجود و نسلهای آینده، مطالب را بیان کنند. یکی از راههای این کار، همین صحیفهی حضرت امام است، که من معتقدم باید به طور گسترده، در دسترس همهی افراد قرار گیرد و به زبان ساده بیان شود و همه، گفتارها، نصایح، سرمشقها و برنامههای امام را در این مدّت بعد از پیروزی انقلاب بدانند. البتّه صحیفه مربوط به بعد از پیروزی انقلاب است، نامهها و دستورالعملهایی که قبل از پیروزی انقلاب از ایشان صادر شده نیز میتواند الگوی مناسبی باشد.
امّا سیرهی عملی ایشان را باید افرادی بیان کنند که در خدمت ایشان حضور دائم داشتند، افراد امینی که واقعاً دوستدار حضرت امام هستند، از جمله ذریّهی ایشان، یا شاگردان مخصوص ایشان را میتوان نام برد. لذا ما - إن شاء الله- برای انتقال اندیشه و سیره امام خمینی به نسل موجودی که حضور امام را درک نکرده اند، تلاش می کنیم. ما امروزکسانی را میبینیم که عمرشان کمتر از بیست و پنج سال است و اصلاً نه اندیشههای امام و نه سیرهی عملی ایشان را درک کرده اند و نه سیرهی نظری ایشان برای اینها کاملاً گفته شده است.
حتّی برای اشخاص بزرگتر که حضور دائم نداشتند هم، باید گفته شود؛ چه برسد برای نسلهای آینده. بنابراین ما باید ترتیبی اتخاذ کنیم که اندیشههای نظری و عملی ایشان به نحو کامل و دقیق بدون جانبداری از یک خط مشی یا فکر خاص، کاملاً بیان شود.
موضوعاتی که فرمودید، بیشتر سیره نظری امام است، در سیرهی عملی هم باید فقط به بیان عملکرد امام اکتفا کرد یا این که باید افرادی در حاکمیّت وجود داشته باشند که به تفکّر و راه امام اعتقاد داشته باشند تا بتوانند عملا منتقل کننده یسره ایشان باشند؟
مسلماً همین طور است که فرمودید. یعنی باید بتوانیم از افرادی که در نظام حاکمیت الان هستند یا کارگزارانی که در زمان حضور ایشان بودند، و در صحنه حضور فعال داشتند و مرتّب با حضرت امام تماس داشتند، و از ایشان در جهات مختلف، چه در قوهی قضائیّه، چه در قوّ هی مقننّه، چه در قوّهی مجریّه، چه در سیاست خارجی، چه در سیاست داخلی، در همهی شئون دستورالعمل میگرفتند، استفاده بکنیم.
شما از چه سالی با امام آشنا شدید؟
بنده سال چهل و چهار که حضرت امام به نجف تشریف آوردند، در درس ایشان حاضر میشدم، و در خدمت ایشان حضور فعال هم داشتم، و نیز با حضرت آیتالله شهید بزرگوار، حاج آقا مصطفی خمینی و بعد از آن هم با حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج احمد آقای خمینی آشنا بودم.
چند نفر سر درس امام در نجف حاضر می شدند؟
تقریباً سیصد نفر طلبهی ایرانی که همه محصّل و درس خوان و ممتاز بودند میآمدند. البتّه درسهای دیگر در نجف، شامل شاگردان عرب، افغانی، پاکستانی و ایرانی بود. امّا ویژگی خاصی که درس امام داشت این بود که همه طلبههای ایرانی و مستعدّ و نسبتاً جوان بودند.
منظور من از این سؤال این است که بدانم، طلبههایی که شاگرد امام بودند چه عقیده و دیدگاهی نسبت به ایشان داشتند؟
من چون خودم فرزند حوزهی علمیّهی نجف هستم باید واقعیتی را بیان کنم. میتوانم بگویم به حق بعد از آن که امام به نجف تشریف آوردند و درسشان را شروع کردند، به واسطه سبک درس امام تحوّل عظیمی در حوزهی علمیّهی نجف اشرف شد. الان در دانشگاهها، دو واحد و در بعضی رشتهها چهار واحد روش تحقیق میخوانند امّا در درس امام نیاز نبود آدم برود روش تحقیق بخواند؛ خود درس ایشان با روش تحقیق مخلوط بود؛ یعنی اضافه بر این که مبانی و مسائل را یاد میگرفت، محقّق بار می آمد. طوری که هر چیزی را زود و بدون دلیل باور نکند. ابتدا از کتاب بیع شروع کردند و تدریس بیع و خیارات دوازده سال طول کشید. از خصوصیّات امام این بود، هر روز که درس می گفت، بعد از ظهر همان روز آن درس را می نوشتند و اکنون ثمره ی آن پنج جلد کتاب « البیــــع» امام است.
بد نیست بدون اغراق عرض کنم، در جهان تشیع کسی نیست که بیع و خیارات را به این خوبی و این طور محققانه نوشته باشد. یکی از جهات مهمّش این بود که ایشان اول درس را می گفتند سپس تحقیقات کاملی حول مساله انجام میدادند، بعد می نوشتند. لذا نوشته ی ایشان خیلی محقّقانه و پربار بود. در حالی که عده ی کثیری اوّل نوشته داشتند بعد درس می گفتند. درست است درس منظم در می آید امّا نوشته شان آن قوّت را نداشت. نوشته ای که بعد از درس نوشته شود، می تواند خیلی قوی باشد.
ایشان چند روز بعد از این که وارد نجف شدند درس را شروع کردند؟
سه روز
درس ایشان چگونه شروع شد؟ با توجه به اینکه می دانیم ایشان تبعیدی از ایران بودند و به هرحال با فضای حوزه علمیه نجف تا اندازه ای غریبه بودند.
ساواک و دستگاه حکومت شاه، تلاش میکرد به حوزه نجف تلقین کند که ایشان از حیث سواد ضعیف است. من یادم میآید همان شبی که وارد نجف شدند من و برادر بزرگم در خدمت پدرمان به دیدار حضرت امام رفتیم. بین پدرمان و حضرت امام یک مراودههایی بود، یادم میآید هنگام بیرون آمدن، وقتی که حضرت امام داشت ایشان را بدرقه میکرد، پدرم به ایشان توصیه کرد که حتماً فردا درس را شروع کن، حتماً فردا درس را شروع کن تا حوزهی علمیهی نجف اشرف شما را بشناسد. البته ایشان چون دید و بازدید داشت، روز سوم درس را شروع کرد. و طبق خواستهی پدر من -حضرت آیتالله العظمی آقای سید میرزا حسن بجنوردی- برای حوزه علمیه نجف اشرف مرتبه علمی ایشان معلوم شد و همان طور که گفتم تحوّل بزرگی در حوزهی علمیّهی نجف اشرف پدید آمد.
شاگردان مبرز درس ایشان چه کسانی بودند؟
حضرت آیتالله حاج آقا سید مصطفی خمینی- رضوان الله تعالی علیه - ، حضرت آیتالله سید عباس خاتمی یزدی، حضرت آیتالله آقا سید جعفر کریمی مازندرانی، حضرت آیتالله آقای راستی، حضرت آیتالله آقای سید محمد صدر که بعداً مرجع تقلید شد در عراق، حضرت آیت الله آقای قدیری اصفهانی، حضرت آیتالله حاج آقای روح الله شاه آبادی.
آقای مدنی در درس امام شرکت نمی کردند؟
نه، حضرت آیتالله شهید مدنی از همان ورود امام از اطرافیان امام محسوب میشد و از فدویان امام بوده است؛ یعنی از ابتدای نهضت امام. قبل از آمدن امام ایشان خیلی فعال بود، با آمدن امام دیگر جزء نزدیکان امام محسوب میشد. آیتالله آقای سید محمود شاهرودی هم میآمدند.
رابطهی امام با مرحوم آقای شهید صدر چطور بود؟
آقای صدر رتبهاش از بعضی شاگردان امام پایینتر بود، یعنی مرحوم آیتالله حاج آقا مصطفی به مراتب از او قویتر بود.
مرحوم آقای صدرچند تا شاگرد داشت؟
ده تا دوازده نفر که اواخر، تعداد آنها به حدود سی نفر رسیده بود.
مرحوم آقای خویی چند شاگرد داشت؟
از دویست و پنجاه تا حدود سیصد در نوسان بود؛ البته بنده در درس ایشان هم شرکت میکردم.
در مورد شهریه دادن حضرت امام هم بحثی هست که ایشان همه را علیالسّویه کرده بودند.
بله سنّت در حوزهی نجف این بود که مراجع به طلبههای ایرانی دو برابر طلبههای عرب و افغانی و پاکستانی شهریه میدادند. امام که آمد گفت نباید تبعیض باشد و هر مقداری هم که شهریه را اضافه میکرد، برای همه اضافه می کرد. حتی درعیدی دادن هم تبعیض قایل نمیشد. ایشان در سال، هفت مرتبه عیدی میدادند. در آن دوره که پول ارزش داشت، یادم میآید که بیست دینار عیدی میداد.
همان زمان آقای بروجردی چقدر شهریه میدادند؟
پنج دینار.
چه کسی در نجف به طلاب شهریهی بیشتری میداد؟
اولش مرحوم آقای حکیم بود، بعد از فوت ایشان امام بود. آقای خویی در مرتبهی بعد بود، آقای شاهرودی هم در مرتبهی بعد.
دیگر چه کسی شهریه عمومی میداد؟
پدر من فقط به ایرانیها شهریه میدادند. چون آنقدر درآمد نداشتند که به غیر ایرانیها هم شهریه بدهند.
مرحوم آقای سید محمد باقر صدرشهریه می دادند؟
نه خیر
آیا از مراجع ایران مثل حضرت آیت الله گلپایگانی و این آقایان در نجف کسی شهریه می داد ؟
در تمام مدت هیچ کدامشان یک قران به حوزه ی نجف ندادند.
آیا آقای خوانساری شهریه یا مهر نان هم می دادند؟
بعد از فوت آقای سید عبدالهادی شیرازی، آقای حکیم نان دادند، چون دستهی آقای سید عبدالهادی شیرازی با آقای حکیم خوب نبودند تحریم کردند مرحوم آقای خوانساری نان بدهد؛ جالب این بود که نجف دو تا نان میدادند، یک نان را آقای حکیم میداد، یک نان را آقای خوانساری. البته حالا نمیدانم این را بگویم یا نه؟ آقای حکیم به شرط لا نان میداد؛ یعنی کسی که از آقای خوانساری نان بگیرد، راضی نیستم از من هم بگیرد. به هر طلبهای، یعنی به هر فردی از خانواده، مجموعاً روزی سه تا نان داده میشد.
مرحوم آیتالله شاهرودی گفتند سه تا کم است. باید به هر فردی پنج تا نان، متمم داد. در حقیقت در نجف سه تا نان داده میشد، یکی آقای حکیم، یکی آقای خوانساری، یکی آقای شاهرودی. آقای بروجردی سه تا نان میداد، بعد هم آقای سید عبدالهادی شیرازی داد و بعد هم آقای حکیم. اما آقای خوانساری هم باز سه تا نان میداد. آقای شاهرودی هم که متمم میداد.
یعنی نفری هشت تا نان میگرفتند؟ این که مصرف نمیشد.
بله، نفری هشت نان میگرفتند، اما عدهی زیادی از آقای خوانساری نمیگرفتند.
آیا مرحوم امام به افاضلی که در حوزهی علمیهی نجف دارای سوابق علمی بودند و نوعاً از حیث معیشتی در تنگنا قرار داشتند رسیدگی میکردند یا نه؟ برای معیشت طلاب و افاضلی که در نجف احیاناً با مشکلاتی روبرو بودند چه میکردند؟ چون من شنیده بودم که حتی در موقع شهادت مرحوم آیت الله حاج آقا مصطفی، ایشان هرگز آن اعانات را به این افراد فراموش نکردند، این رسیدگی در چه حدّی بود؟
اساساً حضرت امام دو شکل شهریه داشتند. یک شهریهی عمومی که برای همه یکسان بود و به همین فضلایی که شما فرمودید، شهریهی خصوصی هم میداد. دو برابر شهریهی عمومی که به آنها میداد و من اطلاع از نزدیک داشتم که کرایه منزل عدهای را سالیانه میپرداختند، چون در نجف کرایه منزل سالیانه بود، و پول یک سال کرایه را به آنها میدادند. من اطلاع داشتم از یک عدهای که اینها سر سال که میشد میرفتند و پول یک سال کرایه را میگرفتند و میدادند.
برنامهی امام در نجف از صبح که بلند میشدند، چه بود؟
ایشان نماز شب و نماز صبح و تعقیبات را که میخواندند، مقداری میخوابیدند و بعد صبحانه میخوردند، سپس مشغول مطالعه میشدند، دو ساعت مانده به ظهر برای درس به مسجد شیخ انصاری میآمدند. درس ایشان معمولاً حدود یک ساعت بود و یک ساعت به ظهر درس را تمام میکردند و به منزل میرفتند. بعد میآمدند منزل و استراحتی میکردند. ظهر مجدداً تجدید وضو میکردند، میآمدند مسجد شیخ انصاری، همان جا که درس میگفتند نماز جماعت را میخواندند. بعد میرفتند منزل و ناهار میخوردند و حدود یک ساعت و نیم میخوابیدند. از خواب که بیدار میشدند، دو سه تا چایی میخوردند؛ بعد شروع میکردند به نوشتن همین درسی که قبل از ظهر گفته بودند؛ بعد که تمام میشد، باز تجدید وضو میکردند و آماده میشدند برای نماز مغرب و عشا در مدرسهی حضرت آیتالله العظمی آقای بروجردی؛ بعد از نماز به منزل باز میگشتند.
امام بعد از مغرب به چه فعالیتهایی میپرداختند؟
بعد از نماز مغرب و عشا که از مدرسه حضرت آیتالله العظمی آقای بروجردی تشریف می آوردند منزل، نیم ساعت در اندرون بودند، بعد میآمدند بیرونی. آن جا می نشستند برای مراجعات و دید و بازدیدها و پاسخ گویی به سؤالها.
ایشان شب به حرم مولی امیرالمؤمنین - سلام الله - علیه مشرّف میشدند. صراحتاً میگویم که در تمام مدّت چهارده سال، یک شب هم زیارت مولی را تعطیل نکردند. با این که در آنجا حوادث طبیعی مثل طوفان، باران و گردو غبارهای خطرناک زیاد اتّفاق میافتد.
چه مدت حرم میماندند؟
نیم ساعت، سه ربع. زیارت جامعه را میخواندند و حضرت را زیارت میکردند و نماز میخواندند. البته حدود شش رکعت، هشت رکعت میخواندند. احتمال میدهم که از طرف پدر و مادر و ... میخواندند چون نماز زیارت دو رکعت است. حالا شک دارم که ایشان سه مرتبه دو رکعتی میخواندند یا چهار مرتبه؟
دید و بازدیدهای امام در نجف چگونه بود؟ اصلاً با مراجع رفت و آمد داشتند؟
ایشان با مراجع دید و بازدید نداشتند، اما چون با پدر من خیلی دوست بودند، ماهی یک بار به منزل ما میآمدند یا پدر ما به منزل ایشان میرفتند.
برای ناهارو شام میآمدند یا نه؟
نه. برای دیدن میآمدند فقط یک دفعه، همان اولی که به منزل ما تشریف آوردند، شام خیلی مفصلی تهیه شد که پدر ما جمعیّتی را هم دعوت کرده بودند. بعد از یک هفته، امام ، پدرم، من و برادرم را برای شام دعوت کرد. یک دفعه هم برای جریان برادرم آقا سید کاظم که در ایران محکوم به اعدام شده بود، ایشان صبح زود تشریف آوردند و برای صبحانه منزل ما تشریف داشتند.
در مدّت چهارده سال حضور حضرت امام در نجف، آیا غیر از درسهای عمومی، تدریس خصوصی برای شاگردان خاص داشتند یا خیر؟
نه من در نظر ندارم که چنین چیزی بوده باشد.
با توجه به این که به هر دلیلی بین حوزههای علمیه نوعی رقابت وجود داشته؛ مثلاً در گذشته بین سبک نجف با سبک سامرا اختلافاتی وجود داشته است و بین سبک ایران و سبک نجف، طبیعتاً یک سری اختلافات و رقابتهایی وجود داشته و این اختلاف سبک، سبب میشده که حساسیتی نسبت به صاحب سبک پیدا شود؛ یعنی کسی که مدرسه را پایه گذاری میکرد، با توجه به سبک خاصی که در نجف وجود داشت که احتمال مغایرت با سبک قم داشته آن را اداره میکرده، و این معنا سبب شده بود که اینها از به کار گرفتن سبک مرجعی غیر از مرجع دیگری که مثلا درنجف هستند، استیحاش و ناخشنودی داشتند، پس سبب نفوذ مرحوم امام در نجف ( با این که شاید مطابق میل عدّهای نبود)، را حضرت عالی چه میدانید؟ حتّی بعضی از افاضل بزرگ نجف بعد از سالیان دراز آمدند در درس مرحوم امام شرکت کردند، با اینکه شاید چندان به حسب ظاهر دلخواهشان نبود، سبب این امر چه بوده است؟
سبک درس فقه در نجف، با قم متفاوت بود یعنی اول بحثهای صناعتی اصولی میکردند، بعد به طور اجمالی مسئله فقهی بحث میشد. خوب این سبکی بود که نجف داشت، این قهراً از حیث نظم، منظم و مرتّب میشود اما به نظر من آن طوری که یک مسئله فقهی باید تنقیح شود، نمیشد. امام که به نجف آمدند، سبک قم را پیاده کردند؛ یعنی اول مسئله را از ابعاد فقهی بیان میکردند که نظر عامه چیست و مقتضی روایات چیست. روایات خوانده میشد و فقه الحدیث روایت گفته میشد. بعد یک مطلب دیگر را که امام داشت که -لااقل در کتاب بیع من دارم میگویم-، در کتاب بیع از افرادی که صاحب نظر هستند حالا بعد از شیخ اعظم انصاری، یکیاش مرحوم میرزای نائینی است، یکی مرحوم آقا ضیاء عراقی، مرحوم آقا شیخ محمد حسین کمپانی، امام حرفهای اینها را مطرح میکرد و رد میکرد، یعنی نجف تا به حال هر چه گرفته بود، عمدتاً مبانی میرزای نائینی بود، در مرتبهی بعد مرحوم آقا ضیای عراقی؛ بعد آقا شیخ محمد حسین اصفهانی، اضافه بر شیخنا الاعظم انصاری. اما امام در نجف، مبانی اینها را نقل میکردند و رد میکردند و معمولاً خودشان هم حرف تازهای داشتند؛ به همین جهت من میگویم تحوّل ایجاد شد؛ هم از حیث سبک هم از حیث مبانی و هم در کیفیّت درس فقه.
چرا طلبهها با وجود تعصّبی که به سبک نجف داشتند، از حوزه و سبک نجف به سبک امام متمایل شدند؟
چون بهتر بود دیگر. انسانی که میخواهد واقعاً علم یاد بگیرد، نباید تعصّبات جاهلانه داشته باشد؛ کسی که هدفش این است که فقیه شود و محقّق باشد، به این روش تدریس بیشتر علاقه دارد. لذا تیپهای مختلف به کلاس درس ایشان میآمدند. درس با رونقی بود.
حضور در درس امام هزینه هم برای شاگردان داشت؟ مثلاً ساواک اذیتشان کند؟ رفت و آمدشان به ایران با مشکل مواجه شود؟
بله همین طور بود. خود بنده، دو مرتبه که آمدم ایران، ممنوع الخروج شدم. این طور نبود که به راحتی اجازهی خروج بدهند. یا گذرنامهها را تمدید نمیکردند یا به نوعی اذیت میکردند.
اعتقادی که طلبهها و شاگردان امام به ایشان داشتند بیشترجنبه دینی، انقلابی یا علمی داشت؟
از خصوصیات امام بر عکس همهی مراجع دیگر این بود که شاگردان ایشان بر خلاف دیگران که به استادشان فقط تعصب علمی داشتند، (مثلاًشاگردان مرحوم آقای خویی یا آقای سید عبدالهادی شیرازی یا خود آقای حکیم و آقای شاهرودی) اعتقاد دینی هم به ایشان داشتند و مانند مرید با ایشان نماز میخواندند، و آن دستهای هم که افکار انقلابی داشتند، به امام اعتقاد انقلابی هم داشتند و البته اعتقاد علمی هم نسبت به ایشان داشتند. یعنی هر سه اعتقاد در ایشان جمع بود.
حاج آقا، سبک و شیوهی حوزههای علمیّهی قم چنین است که در ایام تابستان درسها تعطیل است. آیا چنین برنامهای در حوزهی علمیهی نجف هم بوده یا نه؟
در نجف رسم نبود که تابستان تعطیل کنند. بعد از آمدن حضرت امام، ایشان که تابستان برای دو ماه، تعطیل کردند، آقایان دیگر هم استقبال کردند و این در حوزهی نجف سنّت شد.
در دوره ی تعطیلات، امام درس خصوصی میگذاشتند؟
نه، ایشان مینوشتند و دید و بازدید و جلسات شبانه و زیارت حرم و عمدتاً مشغول نوشتن بودند.
تردد ایشان در نجف با چه بود؟
پیاده بود، اصلاً سوار ماشین نمیشدند.
کربلا رفتن ایشان چگونه بود؟ چند بار در سال و چگونه می رفتند؟
ایشان برای زیارتهای مخصوص سید الشّهدا به کربلا مشرف میشدند و معمولاً سه، چهار روز در آن جا میماندند.
نحوهی رفتن ایشان به کربلا چگونه بود؟
ایشان نیمه شعبان، اربعین، نیمه رجب، عید قربان، عید ماه رمضان، و....... میرفتند. ماشین کرایه میکردند و به اتّفاق شیخ عبدالعلی قرهی و بعد از او هم با آقای رضوانی یا فرقانی میرفتند.
بدین گونه که یکی از ماشینهای سواری که به کربلا میرفتند، درِ منزل میآمد و ایشان سوار میشدند و میفتند. تقریباً دو دینار یعنی چهل تومان کرایه آنها بود.
کدام یک از مراجع ، ماشین داشتند؟
مرحوم آقای حکیم، آقای شاهرودی و آقای خویی ماشین داشتند. حضرت امام و مرحوم ابوی ما ماشین نداشتند.
معمولاً چه ساعتی حرکت میکردند؟
من میدیدم معمولاً بعد از ظهر مثلاً ساعت سه، سه و نیم حرکت میکردند.
چطور به کربلا وارد میشدند؟
ایشان ابتدا که وارد کربلا شدند، تاجری کویتی به نام حاج رئیس که اصلاً ایرانی بود و مقلد امام هم بود، خانهای در کربلا داشت که زیارتیها به آن خانه میآمدند، این را در اختیار امام گذاشت. یعنی در این چهارده سالی که حضرت امام عراق بودند تمام زیارتهای کربلا را به این خانه میرفتند. مرحوم آقای حاج رئیس، خودش برای یک دفعه هم به آن خانه نیامد و آن را کاملاً با اثاث در اختیار امام گذاشته بود. امام هم در این زیارتها از آن استفاده میکرد.
خانه چند متر بود؟ چقدر با حرم فاصله داشت ؟
120 متر بود، فاصله تا حرم نزدیک بود. خانه را با اثاث در اختیار امام گذاشته بود. معمولا امام سه، چهار روز در کربلا میماندند.
یکی از نکاتی که مسلماً برای تهذیب حوزهها مؤثر است، روش عملی مراجعی چون امام است. طبیعتاً این روش باید در شرایط خاصی برای جامعه روشن شود، عکسالعمل مرحوم امام - رضوان الله علیه- در شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی چگونه بود؟ آیا واقعاً نحوه برخورد ایشان با این حادثه ،همانطور که نقل می کنند، نشان دهنده ی جنبه ی تسلیم در مقابل خداوند متعال بود؟
بعد از شهادت حضرت آیت الله حاج آقا مصطفی - رحمت الله علیه- ، حوزهی نجف آمادگی داشت تا چهل روز درس را تعطیل کند اما ایشان یک هفته بعد از شهادت آقا مصطفی درس را شروع کردند و آن روز را سخنرانی کردند و فرمودند که فوت حاج آقا مصطفی از الطاف خفیهی الهی بود. خداوند هدیهای به من داد و آن هدیه را گرفت و ما در مقابل خواست و ارادهی خدا تسلیم هستیم. در عین حال که از فراغ او میسوخت، اما تسلیم و رضا هم در وجود ایشان کاملاً هویدا بود.
اولین باری که سر قبر آقا سید مصطفی رفتند کی بود؟
همان شب دفن(لیله الدفن). بعد از زیارت حرم، ما سر قبر آقا مصطفی بودیم، ایشان آمدند و محل دفن را پرسیدند. اشاره کردم اینجا، ایشان دو زانو روی قبر نشستند. و انگشتشان را روی قبر گذاشتند. یادم میآید که چند تا «انّا انزلنــــا» خواندند و بعد آمدند، به دیوار تکیه دادند و آقای شیخ عبدالحسین خراسانی که منبریِ معروفی بود در نجف، شروع کرد به روضه خواندن؛ البتّه امام وقتی که نشستند، به ماها فرمودند برای ایشان طلب مغفرت بکنید.
شما چه کسانی بودید؟
من، آقای سید عباس خاتمی یزدی، آقای سید جعفر کریمی، سید احمد اقا، سیدحسین آقا(فرزند حاج آقا مصطفی)، اینها همه بودند، ایشان همراه آقای فرقانی آمدند و نشستند. البته فاصلهی مقبرهی آقا مصطفی، با مرقد مطهر مولی امیرالمؤمنین - علیه السلام- تقریباً ده متر است.
از لحظهای که از شهادت حاج آقا سید مصطفی مطلع شدید، بگویید. اصلاً چطور شد که ایشان را آن جا دفن کردند؟
اوّل صبح به من خبر دادند که حاج آقا مصطفی در بیمارستان نجف فوت کردهاند.
چه کسی خبرشهادت ایشان را داد؟
به نظرم آقا سید محمد رضا اشکوری بود. سریعاً به بیمارستان نجف رفتم، دیدم که اصلاً مثل مردهها نیست، مثل کسی است که خوابیده باشد.
ساعت چند بود؟
ساعت حدوداً یک ربع به هشت بود. من سروصدا کردم و رفتم مدیر بیمارستان را که یک دکتر متخصص در قلب بود به نام دکتر ایاد علی، خبر کردم؛ دکتر آمد و خیلی دقیق ایشان را معاینه کرد و گفت: ایشان مسلماً فوت کردهاند. امّا چهرهی آقا مصطفی به مرده شباهتی نداشت. دیدم در پاهایش لکههای سیاه پیدا شده، پزشک به عربی به من گفت: سید این نشان مسمومیّت است، من حاضرم کالبدشکافی کنم و ثابت کنم که ایشان مسموم شده است.
چه کسی در بیمارستان بود؟
حسین آقا بود که گریه میکرد و نشسته بود آن جا و دو سه تا از طلبهها که دقیقاً نمیشناختم. من زنگ زدم به حاج احمد آقا گفتم: دکتر میگوید من حاضرم با کالبد شکافی ثابت کنم که مسمومیّت است. امام تازه فهمیده بود، چون اول صبح به ایشان خبر نداده بودند، فقط گفته بودند ایشان حالشان به هم خورده رفتهاند بیمارستان و امام هم اصرار داشتند برای دیدن آقا مصطفی به بیمارستان بیایند. بعد گویا مرحوم حاج احمد آقا رفتند به امام گفتند. امام فرمودند هر چه زودتر جنازه را ببرید کربلا. آن جا غسل و کفن بدهید و در حرم سید الشهدا و حضرت عباس طواف دهید. لذا ده دوازده تا ماشین تهیه شد و جنازه را به کربلا بردند.
چه ساعتی رفتید همان روز بود یا روز دیگری؟
همان روز بود، ساعت حدود ده بود که جنازهی مطهّر را به کربلا بردیم.
جنازه را بلافاصله از بیمارستان ترخیص کردند یا نگه داشتند تا پزشکی قانونی بیاید؟
نه دیگر. چون در بیمارستان بود و خود رئیس بیمارستان هم گواهی داد که سکته کردهاند، نیازی به پزشکی قانونی نبود.
وقتی جنازه را تحویل گرفتید با چند تا ماشین به کربلارفتید؟ چه کسانی همراه شما بودند؟
با هفت هشت تا ماشین، طلبهها بودند، طلبههای جوان؛ مثل ، آقا شیخ حسن کروبی، آقای محتشمی، آقای سید باقر موسوی، برادر ایشان، آقای املایی، آقای برقعی ... افراد دیگر را به خاطر ندارم.
حاج احمد آقا هم آمدند؟
نه، حاج احمد آقا پیش امام بودند. جسد مطهّر در کربلا غسل و کفن شد و کفنش هم آیات قرآن روی آن نوشته شده بود. تشییع خوبی هم شد.
مرسوم بود که کسی که مرده را ببرند کربلا غسل و کفن دهند؟
نه، رسم نبود که کربلا ببرند، همان نجف غسل میدادند و تشییع میشد. امام فرمودند که ایشان را آن جا غسل بدهند، تکفین کنند؛ حرم سیدالشهدا و حضرت عباس زیارت دهند و بعد بیاورند.
شما که صبح رفتید کی برگشتید؟ جنازه را کجا بردید؟
حدود ده بود که رفتیم و تقریباً یک ساعت و نیم بعداز غروب برگشتیم. مسجدی هست تقریباً بیرون نجف، به نام مسجد حاج مهدی بهبهانی که مراجع و علما را از آن جا تشییع میکنند. جنازه را آن جا گذاشتیم و آمدیم؛ دیدیم امام در حیاط نشسته، عدهای هم آمدهاند از جمله سید عباس خاتمی، آقا شیخ حبیبالله اراکی، آقای سید جعفر کریمی و ... با این که هوا نه خیلی گرم بود نه سرد، دیدم امام عبای کلفت مشکی پوشیدهاند، و صورتشان آب شده بود. من هم آمدم دستشان را بوسیدم و گریه کردم، بعد آقای شیخ عبدالحسین خراسانی روضه خواند. ایشان اصلاً گریه نمیکرد، شیخ عبدالحسین خراسانی شروع کرد مرثیهی حضرت علی اکبر را خواند و ایشان دستمالشان را در آوردند و گریستند.
چند ساعت در منزل امام بودید؟
تقریباً سه ربع ساعت آن جا نشستیم، چون ایشان ساعت سه که میشد، تعارف نداشتند، میرفتند حرم زیارتشان را بکنند. و آن شب هم رفتند. فردا صبح، من و حسین آقا و مرحوم حاج احمد آقا و حاج علی خلخالی، ایستادیم درهمان مسجد بیرون شهر، مسجدحاج مهدی بهبهانی، برای جنازه صاحب مجلسی کردیم. جمعیت خیلی آمده بود، درسها تعطیل شد، در این بین دیدیم امام و آقای رضوانی با درشکه آمدند.
از بزرگان چه کسانی بودند؟
آقای خویی بود...
آقای خویی به همان مسجد آمده بودند؟
بله. آقای سیستانی هم آمده بودند.
آقای روحانی چطور؟
نه . نبودند.
فرمودید ساعت چند رفتید به مسجد؟
ما از ساعت هشت صبح رفتیم، ساعت نه هم امام آمدند. امام حدود پنجاه متر جنازه را مشایعت کردند و باز سوار درشکه شدند.
نماز را چه کسی خواند؟
ایشان خواستند که نماز را آقای خویی بخوانند. آقای خویی هم کمی جنازه را تشییع کرد و رفت در صحن منتظر جنازه نشست. نجف بازاری دارد که خیلی بزرگ است؛ در واقع بازار عمدهی نجف است؛ ما که وارد شدیم، همه مغازهها را بستند. چون مرحوم حاج آقا مصطفی با عوام عرب هم در ارتباط بود. غیر از روحانیون، بسیاری از کسبه هم آمده بودند. جنازه وارد صحن شد و آقای خویی نماز میّت خواندند و بعد، جنازه را دفن کردند.
کجا دفن کردند؟ داستان قبر را تعریف کنید.
داستان قبر این بود که در آن جا تمام زمینها را بتن آرمه کردهاند و نمیگذارند کسی در مقبرههای کنار حرم دفن شود، من شب با فامیلمان دکتر موسی موسوی تماس گرفتم، گفتم میگویند جایی که مرحوم کمپانی مدفونند، قبر هست. امّا باید اجازهاش را رئیس جمهور بدهد. رئیس جمهور وقت عراق، احمد حسن البکر بود، ایشان اجازه را گرفت و شبانه آهنها را بریدند و قبر را آماده کردند که آن جا دفن شد، و دو تا قبر آماده شد. خانم امام گفته بودند که مرا باید پیش آقامصطفی دفن کنید، لذا در آن قبر را بستند، یک قبر دیگر الان موجود است اما بعد شنیدم که خانم امام بعد از فوت مرحوم حاج احمد آقا گفته بودند مرا پیش احمدآقا دفن کنید و چنین شد.
حاج آقا من سؤالی راجع به سبک درس مرحوم امام داشتم. میخواستم نظر شما را در این مورد بدانم. گفتهاند که حضرت امام بیش از این که بخواهند در مباحثاتشان اقوال گذشتهها را یکی یکی نقل کنند و به آنها بپردازند، و در مورد کتب گذشتگان بحث کنند، معتقد به فکر کردن بودند؛ یعنی میگفتند من باید فکرکنم؛ میگویند ایشان زمانی کتابی را از حضرت آیتالله سبحانی خواستند؛ ایشان کتاب را برایشان آورده بودند و گفته بودند که من این کتاب را به شما میدهم؛ امام فرموده بودند نه. من این کتاب را نمیخواهم، اگر مرتب، کتاب زیاد شود کی نوبت به فکر کردن میرسد؟ برعکس، سبک بعضی از اعاظم نجف این جور بوده که بیشتر ناظر به اقوال گذشتگان بودند و به اصطلاح، قبل از این که یک فقیه نامور باشند، مورخ فقه بودند. آیا شما این معنا را قبول دارید یا نه؟
ایشان از افرادی بودند که صاحب مبنا بودند، چون من عمدتاً همانطور که عرض کردم دوازده سال سر درس کتاب «البیع و خیارات» ایشان بودم، دو سال هم خلل الصلاة را با قاعده لا تعاد تطبیق کردم. ایشان معترض میشد به مبانی معتبری که از استاد فن بیان شده بود، مثلاً با شیخ اعظم انصاری، میرزای نائینی، آقا ضیاء عراقی، آقا شیخ محمد حسین اصفهانی، جواهر یا مقابیس شیخ اسد الله شوشتری و افراد دیگر پنجه میگرفت. در خلل صلاة هم در آن دو سالی که گفتند، عمدتاً با صاحب جواهر بود. او البته جنبه فقهیاش بیشتر بود. یعنی بسیاری از کتب فقهیه را میدیدند؛ معلوم بود کتاب جواهر، حدائق، صلاه حاج آقا رضا، و تقریرات صلاه مرحوم میرزای نائینی، که مرحوم آقا شیخ محمد تقی آملی نوشته را کاملاً تحت نظر میگرفت و خلل صلاه را به طور مفصل بحث کردند و تطبیق می کردند با قاعدهی لاتعاد. یعنی آن مبانی را کاملاً نقل میکرد، بعد هم رد میکرد.
نکتهی به ذهن من میآید و آن این است که با توجّه به این که مرحوم امام بیشتر روی مباحث فکر میکردند، طبیعتاً مباحثی که مبتنی بر فکر هستند، سختتر از مباحثی ست که مبتنی بر نقل هستند. و شاید به دلیل این که نوع این مباحث را خود مرحوم امام نوشتهاند، و مقررین متنوعی ننوشتهاند، حوزهها کمتر با مبانی امام انس گرفتهاند، شما علت این جهت را چه میدانید؟ با توجه به این که نظر شما و خیلی از اعاظم این است که بیع مرحوم امام بسیار ممتاز است و قابل مقایسه با سایر بیعها یا مباحث دیگری که نوشته شده نیست؛ شما دلیل کم توجهی به این مبانی مرحوم امام را چه می دانید و به نظر شما راه حل آن چیست؟
من به صراحت عرض میکنم، بسیاری از بحثهایی که امام در کتاب بیع میکنند را مدرسین متوسط نمیفهمند، مگر کسانی که خیلی اهل فن باشند. چون مطلب سنگین است و بحثهای خیلی دقیقی هم شده است؛ هم چنین تعصبات و جهت گیریهای سیاسی که متأسفانه در حوزههای علمیهی الان هست، باعث شده که اکثر مدرسینی که آن جا هستند، متأثر از افکار آقای خویی باشند. یعنی روی همان خط و خطوط حاکم بر حوزه گام بر میدارند، البتّه من آقای خویی را دوست دارم، 12 سال استاد من بودهاند.
به نظر حضرتعالی برای این که دسترسی عموم به مبانی بسیار سنگین امام بیشتر شود، باید چه راه حلّی اندیشید؟ چه باید کرد که اندیشههای بلند فقهی امام، در اختیار همه قرار بگیرد؟
شاگردان ممتاز ایشان، باید در درس هایشان مبانی ایشان را مطرح کنند. همان طور که تقریرات ایشان که در اصول چاپ شده، خیلی حرفها و اشکالات دقیقی دارد. شما ببینید در درسهای عمومی اصلاً مطرح نمیکنند، باور کنید احتمالا تا حدودی متوجه نمیشوند، عدّهای هم متعصّبانه برخورد میکنند و متأسفانه ایشان شاگردی که بتواند مبانی ایشان را مطرح کند، ندارند یا اگر هم داشته باشند، در مقام اثبات، در حوزه حضور ندارند.
حاج آقا وظیفهی بیت امام به خصوص حاج حسن آقای خمینی در تبیین مبانی فقهی امام و ترویج آن در حوزه تا چه حد است؟
جناب آقای حاج حسن آقای خمینی حفظه الله در درس اصولشان، این طور که من نوشتهها را نگاه کردم، متعرض حرفهای امام میشود، توضیح میدهد، و به عقیده من اگر اینها چاپ شود، خیلی مؤثر است. یعنی حرفهای امام مقدار زیادی روشن میشود. دیگر این که همچنین ایشان مدرسهی فقهی در قم تأسیس کردند که افرادی بیایند مبانی فقهی امام را برای نسل جدید تدریس کنند، البته به عقیده من این کار باید گسترده شود، با یک استاد و دو استاد قضیه درست نمیشود. اما این کارمفیدی است که الان شروع شده است. عقیدهی من این است که ایشان این مسئله را کم کم توسعه دهد تا مبانی امام، در آینده، در حوزهی قم که اعلی حوزهی جهان تشیع است، زنده شود.