9 خردادماه سال جاری موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران میزبان همایشی پیرامون اندیشههای فلسفی عرفانی امام خمینی با عنوان «عروج از عرش و پرواز در فرش؛ امام خمینی؛ فلسفه، عرفان و فقه» بود. پیش از این گزارشهایی خبری از سخنرانیهای این همایش در جماران منعکس شده است که در این پیوند می توانید سخنرانی آیت الله محقق داماد را بخوانید. نظر به اهمیت پرسش ها و مواضع طرح شده در این سخنرانی ها پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران درصدد برآمده است تا در سلسله یادداشت هایی به تقریر محتوای عرفانی-فلسفی این سخنرانیها بپردازد. پیش از این در دو یادداشت "عدالت، ملاک احکام اسلامی از نگاه امام خمینی (1) و (2)" بخش هایی از این سخنرانی مورد بررسی قرار گرفت. آنچه در ادامه می آید متن کامل سخنرانی آیت ا...مصطفی محقق داماد در همایش«عروج از عرش و پرواز در فرش؛ امام خمینی؛ فلسفه، عرفان و فقه»است.
بیان خاطره ای از امام خمینی
جناب آیت ا... مهدی حایری یزدی از شاگردان خصوصی فلسفه امام خمینی برای ما تعریف می کردند که نزد امام فلسفه می خواندیم. وقتی سال تحصیلی تمام شد ایشان به ما وعده دادند که کتاب قبسات میرداماد را بخوانیم. قبلا ما اسفار را نزد امام خوانده بودیم. اول سال تحصیلی که شد ایشان کتاب میرداماد را شروع نکردند و همین طور کارهای قدیم ملاصدرا را درس می دادند. گفتیم که چه شد شما قول دادید که کتابهای میرداماد را درس میدهید. ما اصرار کردیم که چطور شد که شما منصرف شدید از درس دادن کتابهای میرداماد؟ ایشان گفتند: «که خواب میرداماد را دیدم، در عالم خواب به من گفتند که کتابهای من را درس نده. و خودم، این خواب را تفسیر کردم و علتش این است که میرداماد انسان قدسی است و حرفهایش را کسی نمی فهمد و هیچکس او را تکفیر نکرده و اگر کتابهایش را درس بدهم کسی پیدا می شود که او را تکفیر می کند».
این جریان تکفیر و لعن فلاسفه چنان شایع بوده است که در کتاب جامع الشتات میرزای قمی، استفتاء است از میرزای قمی. سوال کردند که آیا ما ملاصدرا را لعن بکنیم یا نکنیم.؟
تضاد اهداف شریعت با حیل شرعی
مسئله فلسفه حقوق- هرچند که این اصطلاح در ادبیات فقهی ما نباشد- ولی ناسپاسی است که ما به یک دانشی که در بستر اسلام و تاریخ اسلام متولد شده و رشد کرده به نام «اصول فقه» بی توجهی کنیم. اصول فقه در دامن اسلام رشد کرده و اگر بخواهیم نسبت سنجی کنیم با آنچه که در غرب است (فلسفه حقوق یا فلسفه حقوقی)، به نظر من رابطه شان عموم و خصوص من وجه است. بسیاری از مباحث ابداعی و ابتکاری در علم اصول ما هست که در فلسفه غرب مطرح نشده, انصافا هم باید تصدیق کرد که مباحثی در فلسفه حقوق معاصر وجود دارد که می تواند در آینده در فقه ما مطرح شود. اما به هر حال مباحث بسیار ارزشمندی در فلسفه اسلامی وجود دارد تحت عنوان فلسفه اصول اسلامی و این مسایل ابداعی است و اگر کسی بتواند به زبان و ادبیات روز آن ها را انتقال دهد کار بسیار مهمی کرده است.
واقعیت این است که دین به هرحال یک اهدافی دارد. این را در اصول بحث کرده اند که کلیه احکام اسلامی بخصوص آنچه در شریعت است تابع مصالح واقعی است. خداوند همینجوری چیزی را واجب نکرده است. این طرزفکر مکتب معتزلی است که در مقابل مکتب اشاعره قرار دارد. اشاعره می گفتند تمام این واجبات و محرمات را ، خداوند بدین دلیل گفته تا بندگی و رقیّت عقل را بیازماید. این حرام ها و حلال ها می تواند هیچ مفسده و مصلحتی نداشته باشدو فقط برای اینکه خداوند بندگی انسان را تشخیص بدهد که این مطیع است یا نه، نازل شده باشد. در مقابل, مکتب معتزلی که تشیع دنباله آن است می گوید که احکام تابع مفاسد و مصالح است. هر حکمی مصلحتی دارد هر واجبی مصلحتی داردو هر حرامی مفسدهای دارد. ممکن است ما بفهمیم یا نفهمیم. ولی در واقع دارد. خیلیهایش را هم می فهمیم. تا اینجا در علم اصول این مسئله است. گاهی اوقات ما از ادله شرعیه، هدف جعل حکم را میفهمیم که چرا خدا چیزی را حرام یا حلال یا واجب کرده، در کل این مسئله را درک میکنیم. این از یک سو و از سوی دیگر، یک راههایی فقها استنباط می کنند که انسان از رسیدن به آن نتیجه و حکم خدا فرار کند. مثلاً: فرض کنید که زکات واجب است. ما فهمیدیم که خداوند از این جهت زکات را واجب کرد که فقیری در جهان و جامعه نباشد اما فقها راه هایی یاد دادند که اگر مثلا فلان کار را انجام دهید یا مثلا قبل از رسیدن به کار تولیدتان، لهمان کار را انجام دهید، زکات برایتان واجب نمی شود و اشکالی هم ندارد! به این مسایل علم حیل گفته اند. مثال دیگر اینکه خدا روزه را واجب کرده، (کُتِبَ عَلیکُم الصیّام کَما کُتِبَ علی الذین مِن قبلکم لعلکم تتقون) ولی از طرفی گفته که اگر کسی مسافر شد، اگر در سفر بود روزه نگیرد. گفتند که اگر ما قبل از ظهر چهار فرسنگ بیرون برویم و ناهار بخوریم کار حرامی هم نکردیم و حلال است.
مشکلی که اینجاست این است که در قرون اولیه، مثل قرن اول و اواسط قرن دوم ناگهان در مکتبهای عقلانی فقهی، کتابهایی به نام رسالة الحیل پدید آمد. کلمه حیل در ادبیات اسلامی به دو معناست. گاهی به علم مکانیک گفته می شود، ولی در اصطلاحات فقهی کتابٌ الحیل یعنی کتاب راههای چاره برای دور زدن قوانین شرعی. کار حرام مرتکب نشویم اما انجامش دهیم. خیلیها این کارها را بلدند و انجام می دهند. (حاج آقا مصطفی خمینی راجع به یکی از دوستانش بیان می کرد که این شخص هر موقع می خواست دروغ بگوید اول خودش می گفت و خودش میشنید، بعد می گفت که شنیدم این جمله گفته شده!) اینها راههای دور زدن قوانین شرعی است. به خصوص شاگردان ابی حنیفه در این کار متخصص بودند.
مبارزه فکری با حیله های شرعی
من عقیده دارم که جرقه جریان مبارزه با حیله های شرعی از تشیع شروع شد، ولی اهل سنت این مسئله را به قرن پنجم منتسب می کنند. ولی من فکر می کنم که اینطور نبوده و یک گزارشی از کتابها و رسالههای شیعه در قرون اولیه در زمینه علم علل ارائه دادم. که از قرن دوم چقدر اصحاب بزرگوار ائمه به راهنمایی اهل بیت رسایلی در علل احکام نوشتند تا این که این فرمولها دین را از بین نبرد.
وقتی که علل احکام دین برای ما روشن شود، کسی نمی تواند دین را دور بزند و علیه دین حیله کند و راه فرار پیدا کند. ولی به هرحال از بین اهل تسنن در قرن پنجم که امام الحرمین کار مهمی انجام داده تا به غزالی و قرن ششم می رسیم. در قرن هشتم، یک فقیه اروپایی عظیمی به نام شاطبی است. که انصافا از بیرون به فقه نگاه کرده است. شاطبی اندلسی و اسپانیایی است و مالکی بوده. این مرد آمده مقاصد الشریعه را مطرح کرده که من به عنوان اهداف دین ترجمه کردم. این مرد آمده مقاصد شریعت را در چند چیز خلاصه کرده که این ها مقاصد شریعت است که از این مقاصد نباید عبور کرد. هیچ حکمی تا زمانی که مقاصد شریعت معلوم است کنار گذاشته نمی شود. ما نباید از مقاصد شریعت عبور کنیم. مقاصد شریعت را دسته بندی کرده، مقصد اول ضروریات، مقصد دوم حاجیات، مقصد سوم تحسینیات، مقصد چهارم عقلانیات.
و این مرد به عقیده من هنگامهای کرده در زمان خودش، در قرن هشتم. یک فقیه مالکی منصفی آمده کتابهایی که در این زمینه در میان اهل سنت نوشته شده، با فقهای شیعه مقایسه کرده و انصافا داوری کرده و اظهارنظر کرده که آنها اسبقند در این تفکرات. و مرحوم شهید در کتاب دررالفواید، این مقاصدی را که شاطبی آورده، عینا آورده و بررسی کرده.
بحث حیل در فقه معضلی شده است. ما اگر بخواهیم حیله ها را مشروع بدانیم اهداف دین چه میشود؟ یکی از کسانی که در زمان و در قرن ما به آن توجه کرده، امام( ره) است. ببینید فیض کاشانی با اینکه عارف و فیلسوف و حکیم است اما انتظار از آن نمی رود که به این نکته توجه نکند. میرزای قمی چون فقیه است انتظار از او می رود . در دوره صفویه اینان رسما فتوا دادند که حیلههای شرعیه برای فرار از معاملات ربوی مشروع است. یعنی می شود یک رباخوار قهار بود ولی راههای فرار را داشته باشد. (خود ربا را بیاورد ولی اسمش را نیاورد!) مراجعه کنید به کتاب فیض کاشانی، مفاتیح الشرایط ج3 ص 333،و کتاب جامع الشتاب ج4 ص 463. اینان آمده اند راههای رباخواری را خودشان نشان داده اند!
قرآن در مسئله ربا میفرماید: ربا جنگ با خداست. اگر می خواهید ربا کنید، اعلان جنگ با خدا می کنید. فَاعْلَمُو ا(بدانید که در صورت ربا خوردن جنگ با خدا میکنید). حالا جنگ با خدا با یک حبه قند حل می شود!؟ اگر شما یک میلیون به کسی قرض دادید و بگویید که یک میلیون و دویست هزار تومان برگرداند, این جنگ با خدا است ولی اگر یک میلیون با یک حبه قند بدهید به یک میلیون و دویست هزار تومان دیگر این ربا نیست! خب آنان هم فقیه بودند و حرف بیخود نمی زدنند.میگفتند این بیع است ربا نیست. و خدا خودش گفته که بیع حرام نیست ربا حرام است!
اگر این طور است پس هدف دین از اینکه ربا نباید خورده شود و باید با ربا مخالفت شود،چه می شود؟ اگر به این آسانی میشود این حکم را دور زد ، چرا اینهمه آیات خداوند نازل کرده؛ یا تناقضی میان اهداف دین و احکام دین وجود دارد. ؟
نظر امام خمینی درباره راه های فرار از ربا
امام خمینی در کتاب مُستَطاب البیع که به قلم خودشان است در جلد دوم مطلبی را بیان کردند از این جمله که «ما آیات قرآن را در جلوی خود می گذاریم و از آن هدف دین از وضع حکم حرمت برای ربا را دست میآوریم و بر محور آن هدف قدم برمیداریم. اگر آن هدف، دارد آسیب می بیند، حواسمان را جمع می کنیم و فتوا نمی دهیم». التَحریمُ مَعلُولُ الظُلم. تحریم به علت ظلم است. اینکه ربا حرام است یک مصداق از مصادیق ظلم است. خدا با آیات قرآن و تحریم ربا مصداق ظلم را بیان میکند. التَحریمُ مَعلولُ الظلمُ بِدلالة الظاهر آیة الکریمه و الظلمُ علتُه اوْ حکمة. اگر علت باشد که دیگر مساله تمام است. چون حکم دایر مدار علت است. اما فقهای دیگر حکمت را قبول دارند، و الظُلمُ عِلَتُهُ اَوْ الحکمه. حرمت ربا یا علتش ظلم است یا حکمتش. هر کدام باشد حرمت دایر مدار ظلم است.
اینجانب در کتابم , به نام «تحولات اجتهاد شیعی در قرن معاصر،مکتبها و حوزهها و روش ها» چند حوزه را جدا کردم. حوزه نجف، حوزه سامرا، حوزه قم. که در آنجا گفتم که این سه مکتب، سه متد اجتهادی دارند. این سه مکتب، ویژگیهای روش شناسانه شان با هم فرق می کند. یکی از ویژگیهای مکتب قم، که عمرش نود و یک سال است، توجه به فهم قرآن است. یعنی در احکام شرعی اول قرآن را مدنظر قرار می دهد. در حوزه نجف، ابتدا مقتضای قواعد را در نظر می گیرند. اما در حوزه قم، توجه به قرآن مدنظر آنان است. لذا بیشتر مراجع تقلید قم خودشان مفسر قرآن بوده اند. تفسیر بیست جلدی المیزان از قم بیرون آمده است. و تفاسیر بسیاری از حوزه قم توسط مراجع صورت گرفته است.
التَحریمُ مَعلولُ الظُلم بدلالة الظاهرَ آیه. اول از ظاهر آیه. میرزای قمی یک قطعه از این آیه را بیان میکرد. ولی به تمام آیه توجه نمی کرد. امام خمینی در مورد آیه 275 بقره «اَلَذیَّنَ یَأکُلُونَ الرِبا لا یَقُومُون إلا کَما یَقُومُ الذَّی یَتَخبطه الشیطانُ مِنَ المَس ذلکَ بأنهُم قالوا انما البیع مثل الربوا و احل الله البیع و حرم الربوا فمن جاءه موعظه من ربه فانتهی فله ما سلف و امره الی الله و ....» یعنی کسانی که ربا میخورند وضع زندگیشان مثل آدمهای دیوانه است. مثل فریب خورده شیطانند. چون اینان خوب و بد را تمیز نمی دهند. و خرید و فروش را مثل ربا می داند. قرآن می گوید کسانی که شیطان تمیز خوب و بد را برایشان از بین برده، می گویند فرق نمیکند بیع وربا مثل همند! و هر دو معامله اند.
اما دنباله آیه (یَمحق الله الرِبوا و یُرِبِی الصَدقات و الله لایُحِبُ کل کُفارِ اثیم). و خطاب به مومنین (یا أیها الذَّین آمنوا اتَّقوا الله و ذَروا مابقی الرِبوا إنْ کُنْتُم مُومنین) اگر ایمان دارید یک ذره ربا را مطالبه نکنید حتی اگر ربایی هم انجام دادهاید دیگر نگیرید. (فَأنَ لم تَفَعَلوا فَاذنوا بحَربِ مِنَ الله و رسوله ) و اگر میخواهید ربا بگیرد بدانید که به جنگ خدا و رسولش پرداختید. اگر گوش کردید به حرف خدا، همان پولی را که قرض داده اید بگیرید (فَلَکُم رُوُسِ اموالکم لا تظلمونَ و لا تظلمون) همان اصل پولتان را بگیرید اگر کمتر بگیرید مورد ظلم قرار گرفتید و اگر زیادی بگیرید ظلم کردید.
امام می گوید ما از این عبارت می فهمیم که ظلم یا علت حکم است یا حکمت آن. یعنی هدف دین این است که ظلم اتفاق نیفتد . معیار برای ما اهداف دین است و در تعارض اهداف دین و ظواهر احکام دین، اهداف دین مقدم است ما باید به اهداف دین برسیم تا ظلم در میان جامعه نباشد. در ادامه آیات می گوید اگر رفتید سراغ بدهکارتان و گفت که ندارم، (و إنْ کأن ذوعُسرة فَنْظُرة الی میسره ) اگر طرفتان نداشت بهش مهلت بدهید. سختگیری نکنید. هدف دین، رحم و عطوفت ومهربانی و عدالت است.
امام خمینی می گوید در این موارد، محور و معیار را باید رساندن به هدف بدانیم. البته قبل از امام خمینی، صاحب جواهر این مسئله را بیان کرده اند.
صاحب جواهر در ج 32 ص220 میگوید: « وَ کُل شیءِ تَضمَنَ نَقضُ غَرِض اصل مشروعیة الحکم نحکم ببطلانه» هر چیزی که دربردارنده نقض غرض اصل مشروعیت یک حکم شرعی باشد، ما حکم به بطلانش خواهیم کرد.
اما صاحب جواهر همه جا این ملاک را رعایت نمیکند. در جایی صاحب جواهر می گوید: «اگر کنیزی را صاحبش حامله کرد و بچه دار شد. در شب زایمان می تواند، بچه را بگیرد و مادرش را به کس دیگری بفروشد!» آیا با غرض اسلام و شریعت که رحم و مهربانی است این مسئله منافات ندارد؟
از این حرف، من یکسری نتایج می گیرم. و آن این که اصل در احکام، رساندن ما به اهداف دین است، یعنی اهداف دین جزو اصول پیش فقهی دین است. اصل رحم، اصل مهربانی، اصل عدالت، اصل یسر. (یُرید الله بِکُم الیسر و لا یُریدُ بِکُمُ العُسْر) این اصول پیش فقهی هستند. یعنی خط قرمز است. اگر تا جایی رفتید و دیدید که این اصل را برهم می زند، باید برگردید و ظواهر را تفسیر کنید. همین طور که در قضیه ربا است. در قضیه ربا که با یک حبه قند می خواهید ربا کنید و پولدار شوید، و بگویید که ابدا خلاف شرع نکردم! در این مورد عدالت زیر پا میرود. فلسفه شریعت در قضیه ربا، عدالت است.
بیان خاطره ای از سال های پایانی زندگی شاطبی,فقیه مالکی
مطالعه در زندگی ابواسحاق شاطبی که فقیهی اسپانیایی است و مقاصد الشریعه را در قرن هشتم مطرح کرد و کل حیل را از بین برد.
شاطبی در آخر عمر خانه نشین شد و علتش این بود که این مرد امام جمعه بود. و می گفت غرض شارع از نماز خواندن این است که مردم بیایند با خدا راز و نیاز کنند، ولی متوجه شد که خطبههای نماز جمعه، دکانی شده برای خلفای عباسی که ائمه جمعه مداحی خلفای عباسی را می کنند. ایشان به نماز جمعه نرفتند و در نماز جمعه ای که شرکت کرد به محض اینکه شروع به مداحی شد ایشان گفتند که غرض از نماز این نیست که مداحی خلفای عباسی شود و نماز جمعه ذکرالله است و اگر بخواهد دستاویز این و آن باشد، این دیگر غرض شریعت نیست.