یادداشتی از حجتالاسلام و المسلمین سیدمحمدحسن مخبر
این روزها یادآور رحلت همسر و همسفر وفادار امام خمینی حاجیه خانم خدیجه ثقفی(ره) است. بانویی که ملت انقلابی و تاریخ انقلاب اسلامی ایران مدیون و مرهون اوست. شاید برخی گمان کنند از همسر امام گفتن و نوشتن یا تجلیل و تکریم کردن مشابه همان چیزی است که در تاریخ پیش از انقلاب سابقه داشته است، اما هرگز چنین نیست. میان مادر انقلاب ما و زنان دیگری که نامشان در تاریخ ایران پیش از انقلاب ثبت است فاصلهای است به وسعت زمین تا آسمان.
بانوی انقلاب ما به خاطر بهرهمندی از نعمات و جلال و جبروت مادی و دنیائیاش و یا به واسطه مقامات عادی و قدرت ناشی از مقامش ستوده نمیشود چرا که او زندگی اشرافی را رها کرده بود تا در کنار طلبه جوان مهذبی که زهد و تقوایش مانع تکاثر اموال، و عدالت و ورعاش مانع قدرت طلبی و بهرهمندی او از قدرت میشد، عمری را در خدمت دین خدا بگذراند و چون آن جوان، به امامِ امتی بدل شد که نثار جان را نیز در راه او دریغ نمیکردند، هرگز به مقامی یا منسبی یا قدرتی طمع نکرد. مادرِ انقلاب ما از جهات بسیاری ستودنی است، جهاتی که به تعالی روحش، به مرتبهٴ بلند صبرش و به اوج خصال انسانی و الهیاش باز میگردد.
بی تردید اگر همراهی، همآرمانی، همپیمانی و صبوری او نبود داستان انقلاب اسلامی ما شکلی دیگر مییافت. او پیش از آن که دیگران با امام خمینی(س) آشنا شوند با او و آرمانهایش آشنا بوده است و پیش از آن که دیگران پای در رکاب مبارزه با طاغوت کنند با امام مجاهدان هم پیمان و همراه شده بود. از این جهت میتوان ایشان را پیشتاز زنان ایران و شاید پیشتار همه مبارزان بر علیه طاغوت دانست.
پذیرفتن زندگی با مردی که چون آتشفشان میجوشد و همواره با آنان که بر مردمان ستم میکنند سر ناسازگاری دارد یعنی پذیرش یک زندگی پر از سختی و ایثار و نثار. یعنی دل بریدن از تمام آن چیزهایی که برای هر زنی به مثابه یک حق مسلّم است؛ داشتن یک زندگی آرام و بی دغدغه، در کنار همسری که دایم در کنار اوست و فرزندانی که چون پروانه به گرد او میگردند حق اولیه یک خانم است. حقّی که بانوی انقلاب ملت ایران از آن چشم پوشید تا آرامش را به زندگی مردی بیاورد که میخواست آرامش را از دل آنان که آرامش مردمان را میربایند باز ستاند.
سالها نگرانی و اضطراب که مبادا دست پلید طاغوت در هر لحظهای قصد جان عزیزی از عزیزانش کند و دلتنگی و دوریهای طولانی، گاه از همسر محبوبش و گاه از فرزندان جگر گوشهاش، گوشهای از هزینههایی بود که ایشان به جرم پایمردی بر سر پیمان و ایمان خویش میداد. فقدان امنیت در وطن، همراهی سالهای تبعید امام خمینی(س) و هجرت از ایران به نجف و رنجهای مختلف آن، خصوصاً دوری از فرزندان و عزیزانش، چیزی نیست که جز به قوت ایمان و اعتقاد به آرمان اعتلای کلمة الله قابل تحمل باشد. شاید سرچشمه محبت وافر امام خمینی(س) به ایشان را نیز باید در همین فضائل نفسانی و ایمان راسخ جستجو کرد.
"خانم" به زندگی امام آرامش هدیه داده بودند و امام نیز به زندگی ایشان قوت و استقامت در ایمان کرامت کرده بود.[1] و به راستی که تحمل آنچه بر این بانوی گرانقدر گذشته است جز بواسطه قوّت و استقامت ایمان ممکن نبود. تصور کنید حال خانمی را که نیمه شب و به ناگاه مردانی مسلح از در و دیوار خانهاش به درون میآیند و همسرش را از خانه میبرند و فرزند کوچکش که در آن روزگار بیش از 16 سال ندارد به سر زنان به دنیال پدر میدود تا جائی که سلاح کمری یکی از مردان مسلح به روی سینهاش نشانه میرود و او را از حرکت باز میدارد و فرزند درحالی به آغوش مادر باز میگردد که میگوید: مادر در هر خانهای یک تنفگدار ایستاده تا کسی از خانه بیرون نیاید و او همه این صحنهها را میبیند اما بی آنکه فریادی راه بیندازد و ناآرامی و بیشکیبی از خویش نشان دهد، به آرامی با سخنانی همسرش را بدرقه میکند.[2]
وقتی به صحیفه امام سر میزنی و نامههای امام به همسرشان را از نظر میگذرانی به وضوح میبینی که خانم، نه تنها آرامشدهندهٴ زندگی امام بلکه خود، آرامش زندگی امام بودهاند. یک بار می بینی که امام به قاعده «خوشتر آن باشد که سر دلبران ، گفته آید در حدیث دیگران» در نامهای برایشان می نویسند:
«اقلیما [خادمه منزل امام] پس از سلام میگوید شما زودتر بیایید که خیلی نبودن شما به ما اثر میگذارد؛ و میگوید شما مبلغ یکصد تومان از احمد بگیرید و بدهید دخترم. شما مطلب اقلیما را عمل کنید- یعنی هر دو مطلب را.»[3]
و اینچنین از راز دل خودشان پرده برمیدارند و جای دیگر می بینی که از بی خبری گله میکنند که :
«مرقوم شما پس از مدتها انتظار واصل شد. مثل اینکه شما از نجف که خارج شدید دیگر از فکر ماها بیرون رفتید و خیال نکردید از دیر آمدنِ کاغذ، ما نگران مىشویم»[4]
و جای دیگر از نبودن همسرشان اظهار خستگی میکنند که:
«امید است همیشه خوش و خرم و مشغول دیدار خویشاوندان باشید، اگر چه ما را فراموش نمایید. وعده مراجعت نزدیک است، و ما هم از نبودن شما خسته شدیم.»[5]
آری این همه گلایهها و کنایهها آن هم در ایام تبعید امام خمینی(س) به عراق گویای این حقیقت است که قلب امام چگونه در گرو حضور بانوی آرامش بوده است.
بانویی که داغ شهادت فرزند عزیزش آیت الله حاج آقا مصطفی(ره) را به دل داشت با صبوری در مصیبت کمر شکن ارتحال همسر مهربانشان امام خمینی و درد فراق فرزند دلبندشان مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی(ره) سالهای کوتاه دیگری را در میان ما زیستند و شمع جمع خاندان پر افتخار امام بودند. سر انجام در آغازین روز فروردین ماه 1388 دعوت حق را لبیک گفت و همه دوستداران امام عشق را به سوگ خود نشاند.
یادش گرامی باد.
[1] رک: قدس ایران (یادمان زندگی و خدمات همسر امام خمینی/)، ص 116
[2] همان، ص117.
[3] صحیفه امام، ج2، ص 443.
[4] صحیفه امام، ج3، ص36.
[5] صحیفه امام، ج2، ص456.
بانوی انقلاب ما به خاطر بهرهمندی از نعمات و جلال و جبروت مادی و دنیائیاش و یا به واسطه مقامات عادی و قدرت ناشی از مقامش ستوده نمیشود چرا که او زندگی اشرافی را رها کرده بود تا در کنار طلبه جوان مهذبی که زهد و تقوایش مانع تکاثر اموال، و عدالت و ورعاش مانع قدرت طلبی و بهرهمندی او از قدرت میشد، عمری را در خدمت دین خدا بگذراند و چون آن جوان، به امامِ امتی بدل شد که نثار جان را نیز در راه او دریغ نمیکردند، هرگز به مقامی یا منسبی یا قدرتی طمع نکرد. مادرِ انقلاب ما از جهات بسیاری ستودنی است، جهاتی که به تعالی روحش، به مرتبهٴ بلند صبرش و به اوج خصال انسانی و الهیاش باز میگردد.
بی تردید اگر همراهی، همآرمانی، همپیمانی و صبوری او نبود داستان انقلاب اسلامی ما شکلی دیگر مییافت. او پیش از آن که دیگران با امام خمینی(س) آشنا شوند با او و آرمانهایش آشنا بوده است و پیش از آن که دیگران پای در رکاب مبارزه با طاغوت کنند با امام مجاهدان هم پیمان و همراه شده بود. از این جهت میتوان ایشان را پیشتاز زنان ایران و شاید پیشتار همه مبارزان بر علیه طاغوت دانست.
پذیرفتن زندگی با مردی که چون آتشفشان میجوشد و همواره با آنان که بر مردمان ستم میکنند سر ناسازگاری دارد یعنی پذیرش یک زندگی پر از سختی و ایثار و نثار. یعنی دل بریدن از تمام آن چیزهایی که برای هر زنی به مثابه یک حق مسلّم است؛ داشتن یک زندگی آرام و بی دغدغه، در کنار همسری که دایم در کنار اوست و فرزندانی که چون پروانه به گرد او میگردند حق اولیه یک خانم است. حقّی که بانوی انقلاب ملت ایران از آن چشم پوشید تا آرامش را به زندگی مردی بیاورد که میخواست آرامش را از دل آنان که آرامش مردمان را میربایند باز ستاند.
سالها نگرانی و اضطراب که مبادا دست پلید طاغوت در هر لحظهای قصد جان عزیزی از عزیزانش کند و دلتنگی و دوریهای طولانی، گاه از همسر محبوبش و گاه از فرزندان جگر گوشهاش، گوشهای از هزینههایی بود که ایشان به جرم پایمردی بر سر پیمان و ایمان خویش میداد. فقدان امنیت در وطن، همراهی سالهای تبعید امام خمینی(س) و هجرت از ایران به نجف و رنجهای مختلف آن، خصوصاً دوری از فرزندان و عزیزانش، چیزی نیست که جز به قوت ایمان و اعتقاد به آرمان اعتلای کلمة الله قابل تحمل باشد. شاید سرچشمه محبت وافر امام خمینی(س) به ایشان را نیز باید در همین فضائل نفسانی و ایمان راسخ جستجو کرد.
"خانم" به زندگی امام آرامش هدیه داده بودند و امام نیز به زندگی ایشان قوت و استقامت در ایمان کرامت کرده بود.[1] و به راستی که تحمل آنچه بر این بانوی گرانقدر گذشته است جز بواسطه قوّت و استقامت ایمان ممکن نبود. تصور کنید حال خانمی را که نیمه شب و به ناگاه مردانی مسلح از در و دیوار خانهاش به درون میآیند و همسرش را از خانه میبرند و فرزند کوچکش که در آن روزگار بیش از 16 سال ندارد به سر زنان به دنیال پدر میدود تا جائی که سلاح کمری یکی از مردان مسلح به روی سینهاش نشانه میرود و او را از حرکت باز میدارد و فرزند درحالی به آغوش مادر باز میگردد که میگوید: مادر در هر خانهای یک تنفگدار ایستاده تا کسی از خانه بیرون نیاید و او همه این صحنهها را میبیند اما بی آنکه فریادی راه بیندازد و ناآرامی و بیشکیبی از خویش نشان دهد، به آرامی با سخنانی همسرش را بدرقه میکند.[2]
وقتی به صحیفه امام سر میزنی و نامههای امام به همسرشان را از نظر میگذرانی به وضوح میبینی که خانم، نه تنها آرامشدهندهٴ زندگی امام بلکه خود، آرامش زندگی امام بودهاند. یک بار می بینی که امام به قاعده «خوشتر آن باشد که سر دلبران ، گفته آید در حدیث دیگران» در نامهای برایشان می نویسند:
«اقلیما [خادمه منزل امام] پس از سلام میگوید شما زودتر بیایید که خیلی نبودن شما به ما اثر میگذارد؛ و میگوید شما مبلغ یکصد تومان از احمد بگیرید و بدهید دخترم. شما مطلب اقلیما را عمل کنید- یعنی هر دو مطلب را.»[3]
و اینچنین از راز دل خودشان پرده برمیدارند و جای دیگر می بینی که از بی خبری گله میکنند که :
«مرقوم شما پس از مدتها انتظار واصل شد. مثل اینکه شما از نجف که خارج شدید دیگر از فکر ماها بیرون رفتید و خیال نکردید از دیر آمدنِ کاغذ، ما نگران مىشویم»[4]
و جای دیگر از نبودن همسرشان اظهار خستگی میکنند که:
«امید است همیشه خوش و خرم و مشغول دیدار خویشاوندان باشید، اگر چه ما را فراموش نمایید. وعده مراجعت نزدیک است، و ما هم از نبودن شما خسته شدیم.»[5]
آری این همه گلایهها و کنایهها آن هم در ایام تبعید امام خمینی(س) به عراق گویای این حقیقت است که قلب امام چگونه در گرو حضور بانوی آرامش بوده است.
بانویی که داغ شهادت فرزند عزیزش آیت الله حاج آقا مصطفی(ره) را به دل داشت با صبوری در مصیبت کمر شکن ارتحال همسر مهربانشان امام خمینی و درد فراق فرزند دلبندشان مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی(ره) سالهای کوتاه دیگری را در میان ما زیستند و شمع جمع خاندان پر افتخار امام بودند. سر انجام در آغازین روز فروردین ماه 1388 دعوت حق را لبیک گفت و همه دوستداران امام عشق را به سوگ خود نشاند.
یادش گرامی باد.
[1] رک: قدس ایران (یادمان زندگی و خدمات همسر امام خمینی/)، ص 116
[2] همان، ص117.
[3] صحیفه امام، ج2، ص 443.
[4] صحیفه امام، ج3، ص36.
[5] صحیفه امام، ج2، ص456.
کپی شد