پایگاه خبری جماران: دو هفته قبل بود که وزیر جدید علوم، تحقیقات و فناوری در مراسم معارفه خود، از پدیده «شبه علم» انتقادات صریحی کرد.
این مسأله که معمولا افرادی منتسب به نهاد دین و به خصوص حوزه علمیه آن را مطرح می کنند، ما را بر ان داشت تا بت حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی به گفت و گو بنشینیم.
مشروح گفت و گوی خبرنگار جماران با این استاد خارج فقه و اصول در حوزه علمیه قم در پی می آید:
حضرتعالی در ابتدا دیدگاه خود را دربارۀ پدیده علم و در مقابل آن شبهعلم بفرمایید.
این مسأله یک مسأله نوپدیدی نیست و در طول تاریخ علم همزاد با علم، شبهعلم هم شکل گرفته است. این اتفاق جدیدی نیست که شبهعلم چالش جدی و اصلیترین چالش برای علم باشد.
من مایلم که این بحث را یک مقدار قرآنی کنم و از جایگاه قرآن به ساحت علم نگاه کنم. حق سبحانه و تعالی این عالَم را که ایجاد کرده، این عالَم مجموعهای آمیخته از حق و باطل و خیر و شر است. اقتضای باطل هم از طریق شباهت شکل میگیرد. یعنی معمولاً باطلها یک ظاهر، جلوه و پردهای از حق دارند، اما لایههای متعددی از باطل هم دارند. خدای عالم این معنا را در بحث محکم و متشابه مطرح میکند. ما پدیدهای برتر و بالاتر از قرآن نداریم. قرآن یک موهبت الهی است و عالیترین هدیهای است که خدای عالم به بشر موهبت فرموده است. گرچه همهی صحف و کتب آسمانی، هر کدام صُحیفههای هدایتاند اما برترین و سید صُحف آسمانی، قرآن است.
خدای عالم در قرآن میفرماید که با اینکه قرآن نور است و تمام آنچه را که در آن هست، هدایت است اما به جهت اینکه انسانها در عالم لفظ و عبارتهای مادی و جهان طبیعت هستند، برخی از آیات در ارائه و نشان دادن حق به تمام معنا گویا نیستند و در مقام ارائه و رسانیدن حق ناقص هستند لذا این نقش، ایجاد شبهه میکند. متشابهات در قرآن عزیز وجود دارد و خدای عالم تصریح به وجود متشابهات دارد و هشدار جدی داده و فرموده است که به متشابهات نزدیک نشوید و معاذ الله در قلب کسانی که به سمت متشابهات حرکت میکنند «زیغ» وجود دارد: «فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْه» (آل عمران/7 ).
در ادامه خداوند فرمود: کسانی که قدرت ارجاع متشابهات به محکمات را دارند، میتوانند از کلیت قرآن بهره ببرند وگرنه همهی افراد، توان بهرهمندی از همهی آیات را ندارند. این متشابهات همان شبه قرآن به لحاظ معنایی هستند. محکمات، حقایق قرآنی را خوب توضیح میدهند و قابلیت اینکه به لحاظ معنایی متشابهات را هم پوشش دهند، دارند. اما کسانی که قدرت ارجاع متشابهات به محکمات را ندارند، نمیتوانند از آیات الهی بهرهمندی را داشته باشند.
بنابراین، این شباهت همواره در گذشته و حال چالشزا بوده و اکنون هم در مباحث علمی این چالش تحت عنوان شبهعلم بیشتر است. شاید اولین و بزرگترین چالش علم همان شبهعلم است. همانطور که در باب قرآن هم بزرگترین چالش، چالش متشابهات است که:
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه/ چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
در حقیقت زمینهی افسانهگرایی، فسونگرایی، خرافهگری و نظائر آن در چنین شرایطی فراهم میشود. بنابراین مسألهی شبهعلم که همان مشابهت است اختصاصی به علم ندارد. در این رابطه هم خدای عالم مسألهی قرآن را اینگونه تعریف کرده و فرموده است که سعی کنید به متشابهات نزدیک نشوید و تنها کسانی که قدرت دارند میتوانند با ارجاع متشابهات به محکمات، از متشابهات هم بهره محکمی ببرند.
بنابراین، مسأله قیاس در دین از یک سو و تفسیر به رأی از دین از سوی دیگر، چالشهایی است که قرآن را به سمت شبه قرآن میبرد و این نوع از مسائل را پیش میآورد. پس، هر جایی در نظام طبیعت اینگونه است؛ هر چیزی که وجود داشته باشد شبیه آن هم هست. حتی به لحاظ مسائل مادی میگویند که هم طلا وجود دارد و هم شبه طلا که مطلّاست. مطلّا که طلا نیست یک رویه و ظاهری از طلا دارد اما حقیقت آن غیر از طلا است. بنابراین مسئلهی بر حذر داشتن اینکه قیاس در دین نشود یا تفسیر به رای نشود، برای این است که شبه دین یا شبه قرآن، حکم قرآن را پیدا نکند.
از دیدگاه شما شیوهی مبارزه با پدیده و چالش شبهعلم چیست؟
تنها جایی که میتوان با این چالش به صورت جدی مبارزه کرد، مسأله فلسفههای مضاف است. به نظر میرسد که فلسفههای مضاف این رسالت را دارند که علم را از شبیه آن ممتاز و تفکیک کنند و اجازه ندهند تا شبهعلم موجب خطا و انحراف در افکار افراد عالم، جامعه و نظائر آن باشد. لذا این مسأله نه تنها در ارتباط با علم است، در ارتباط با دین هم است. حتی در ارتباط با عزاداری؛ ما امروزه گرفتار «شبه عزاداری» هستیم و در واقع عزاداری واقعی نیست. مثل اینکه عدهای در مقابل سنت گرفتار بدعت هستند. سنت، علم است و بدعت، شبهعلم. عزاداری واقعی عزاداری حقیقی است که واقعاً معنای عزا و حزن و اندوه و مصیبت را به صورت حقیقی در چهرهی انسانی و جامعه منتقل میکند. بسیاری از این موکبها و امثال ذالک، شبه عزاداری و شبه مصیبت هستند و نه مصیبت واقعی.
پس همه چیز شبیه دارد: در دین، هم دین داریم و هم شبه دین. در فلسفه هم، هم فلسفه داریم و هم شبه فلسفه. اینکه جناب صدرالمتألهین متفلسفین و فیلسوفنماها را در رساله سه اصل و نظائر آن رسوا میکنند، برای این است که اینها شبهعلم و شبه فلسفه ایجاد میکنند. امروزه مسئلهی عرفانهای کاذب و شبه عرفانها، یک مشکل جدی است و در حالی که دانش عرفان حقیقی از پرفرازترین جاذبه علمی برخوردار است اما عرفانهای کاذب و شیطانی به عنوان شبه عرفان خودنمایی میکنند و باعث میشوند که عرفان حقیقی شناخته نشود.
بنابراین، آنچه که امروزه میتوان در این رابطه تلاش کرد و امتیاز بین علم و شبهعلم را تبیین کرد، مسأله فلسفههای مضاف است. یکی از رسالتهای فلسفههای مضاف این است که تفکیک بین علم را از شبیه آن مشخص کند. برای نمونه، فلسفهی عرفان، فلسفهی فلسفه، فلسفهی فقه، فلسفهی کلام و سایر فلسفههای مضاف، رسالتهای متعددی دارند و از جمله آنها این است که بتوانند علم را از شبهعلم ممتاز کنند. حتی فلسفه علم اگر به درستی رسالت خود را انجام دهد میتواند علم را از شبهعلم نجات دهد.
امروزه کسانی که با رویکرد شبهعلمی در جامعه حرکت میکنند، بسیار زیاد هستند. متأسفانه رسانهها بیش از اینکه فضای علم را به جامعه منتقل کنند، با شبهعلم بیشتر سروکار دارند. چرا که شبهعلم با برهان و استدلال و عقلانیت مخصوص به آن علم کار نمیکند، بلکه در آن احساسات، عواطف، اتفاقها و حوادث بیشتر نقش دارد. معیارهایی که برای شبه علم وجود دارد، با معیارهایی که برای علم هست کاملاً متمایز و ممتاز است. اگر امروزه دانشمندان هر رشتهای با رویکرد فلسفۀ مضاف به علم خودشان بنگرند، فلسفه علم میتواند شبهعلم را از علم ممتاز کند، فلسفهی فلسفه میتواند فیلسوفنمایان و متفلسفین را از فیلسوفان حقیقی جدا کند، فلسفهی عرفان میتواند عارفنمایان و کسانی که به اصطلاح در کسوت عارف ظاهرند اما از حقیقت عرفان بهرهای ندارند را جدا کند.
چالش امروز جهانی را میتوان شبه حق در همه رشتهها مثل فلسفه، عرفان، کلام، فقه، اخلاق، حقوق، مسائل اجتماعی و مسائل سیاسی دانست. حتی امروزه در مسألهی عزاداری عدهای بسیار مخلصانه، شناخت دقیقی به عزا دارند و عزاداری اصیل و درستی میکنند اما بسیاری از این موکبها شبه عزاداری است؛ بدعتهایی است که در عزاداری نهاده میشود و متاسفانه در جامعه معمولاً شبه عزاداریها بر اساس قصه، داستان، خواب و خیال است و مداحیهایی با صوتهای آنچنانی، تحریک عواطف و احساسات میکنند و این عزاداریها را به عنوان عزاداری حقیقی معرفی مینمایند.
بنابراین، مسأله شبهعلم همزاد با خود علم است و مسأله نوپدیدی نیست. عرض کردیم در قرآن هم این معنا راه دارد، اما خدای عالم، معیارهایی را برای این علم بیان کرده است. سرّ اینکه امثال آیتالله جوادی آملی از استدلال و برهان فروتر نمیآیند و به داستان، خاطره، خیال، خواب و رؤیاباوری و رؤیاپردازی نمیپردازند، برای این است که علم با عقلانیت، استدلال و برهان خاص به خود پیش میرود و شبهعلم با احساسات، عواطف و رسانهای بودن کارها و امثال ذالک. لذا شاید برخی بگویند که آیتالله جوادی آملی در صحبتها، صحبت سنگینی میکنند، نه؛ حرف اگر بخواهد استدلالی و برهانی باشد و مرجعیت علمی ایجاد کند باید با استدلال، برهان و عقلانیت مناسب با آن باشد. البته با خیال، احساسات و عواطف هیچکس مخالف نیست، اما اگر خیالها، احساسات و عواطف، معطوف به برهان، استدلال و عقلانیت باشد بسیار خوب و کمالزاست.
بنابراین، فکر میکنم مرجعیتی که برای علم باید ایجاد شود، راستیآزمایی و عیارسنجی است که در علم باید به کار گرفته شود. همین مسأله اگر در شبهعلم به کار گرفته شود، اینقدر حاکمیت، سلطه و چیرگی را بر احساسات و عواطف جامعه نمیتواند قرار دهد و مؤثر باشد.
گاهی در برخی از دورهها مثل دوران همهگیری کرونا میبینیم که شبهعلم از علم پیشی میگیرد و جلو میافتد. اینجا این سوال به وجود میآید که چرا در عصری که با بارش اطلاعات و گستردگی فضاهای مختلف علمی، دانشگاهی، پژوهشی و فضای مجازی مواجهایم، عدهای شبهعلم را بر علم ترجیح میدهند؟
کسانی که از عقلانیت، استدلال و برهان آن علم خاص بهره ندارند (یعنی اگر علم تجربی است عقلانیت تجربی، و اگر علم فلسفه و کلام است عقلانیت تجریدی) عوامزدگی در آنها اثر میکند. کسانی که بر کرسی شبهعلم سوار هستند، دنبال منافع و اهداف مادی، مقامهای سیاسی و امثال ذالک هستند و سعی میکنند که توده مردم را که از چنین عقلانیتی برخوردار نیستند با تحریک عواطف و احساسات به این فضاها بیاورند. مثل بدعت در مقابل سنت، که یک شِمایی از حق در بدعت وجود دارد. یا ظاهری مثل مطلّا بودن یک گنبد که اساساً گنبد از آهن است و حتی مس نیست، یک پارچۀ زردی روی آن انداخته میشود و مردم فکر میکنند که طلاست. اتفاقاً شبهعلمها به دنبال تودهها و افراد کم آشنا به این ساحتها و میدان علم هستند و با نشان دادن برخی از رویدادهای اتفاقی و تحریک عواطف و احساسات، این کار را انجام میدهند.
باید این نکته را اضافه کنیم که عالمان هم باید حریم علمشان را حفظ کنند، علمشان را نشکنند، علمشان را نفروشند و با علمشان بازی نکنند. اگر دانشمندان علم طب و اطبا با علم طب بازی نکنند و سودجویی و سوداگرانه با این علم کار نکنند، قطعاً مدعیان نمیتوانند در جامعه موثر باشند. دانشمندان علم طب درآمدهای سنگینی را از طریق مسائل علمی پیش میبرند و آن درآمدها در توان افراد ضعیف، توده و عوام مردم نیست. لذا مردم مجبور میشوند که به راه و سمت دیگری گرایش پیدا کنند.
بنابراین، یکی از جهاتی که به شبهعلم دامن میزند، عالمانی است که دنیاگرایی و مالدوستی دارند و به علمشان و سوگندی که برای آن خوردند وفادار نیستند لذا چنین چالشی ایجاد میشود.
مستحضرید که عدهای عامداً و عالماً در حوزهای که جزء تخصص آنان نیست ورود پیدا میکنند و به جامعه و علم ضربه میزنند. اینها حقیقت را از چشمان مردم پنهان کرده و به نوعی دزدی حقیقت میکنند. حضرتعالی چه توصیهای به این طیف افراد دارید؟
این دسته از افراد به جهت سودجویی، مالطلبی، مقامخواهی و اهداف مادی که دارند کمتر توصیه و نصیحت پذیرند. لذا ما باید جامعه را روشن کنیم. در این راستا، دو کار عمده باید انجام شود: یک، دانشمندان هر علم، حریم علمشان را به دقت حفظ کنند، حرمت بنهند و اجازه ندهند تا با علمشان بازی شود؛ نه خودشان با علم بازی کنند و نه اجازه دهند که دیگران با علم بازی کنند.
امروزه متأسفانه تا حد زیادی علم طب در دست و چنگال سودجویان علم طب است. عدهای دانش طب دارند، ولی برای اینکه عملی انجام دهند، زیرمیزیهای سنگینی میگیرند، چون به علمشان وفادار نیستند. این کارها خطرات جدی ایجاد میکند برای اینکه شبهعلم رشد کند. مردم میگویند که بالاخره، طبیبی که عملی انجام میدهد، به صورت متعارف حقالزحمهای باید بگیرد، ولی در صورتی که از پشت دست، چندین برابر بگیرد، مردم میگویند که معلوم است که فلان طبیب به دنبال منفعت خود است و الا عمل و کار درمانی که نباید اینگونه باشد. این کار یکی از مهمترین منشأها و منابع تشدید شبهعلم است.
از سوی دیگر توده مردم را باید نسبت به این مسأله روشن کرد و البته دستگاههای قضایی، امنیتی و اطلاعاتی هم باید ورود کنند؛ چون یک بار، یک نفر یا دو نفر این کارها را انجام میدهند، اما گاهی یک جریان انحرافی ایجاد میشود. از این رو، رسالت قدرتها و دولتها این است که اجازه ندهند تا این انحرافها به صورت جدی، جامعه را متزلزل کند و موجب آسیبهای جدی شود.
اگر در پایان نکتهای وجود دارد به عنوان حسن ختام بفرمایید.
سلام بنده به همه دوستان و دوستداران علم و کسانی که از حوزه شبهعلم فاصله میگیرند و تلاش میکنند که در هر حوزهای، جامعه در گودال و چاه شبهعلم گرفتار نشوند و فلسفههای مضاف در رشتههای مختلف را تقویت میکنند تا حریم علم را از شبهعلم جدا کنند، ابلاغ شود و امیدوارم که این موفقیت برای همگان حاصل شود.