پایگاه خبری جماران: امروز مراسم سالروز شهادت شهید محراب آتی الله اشرفی اصفهانی برگزار می شود.
به همین مناسبت، خبرنگار جماران با آیت الله العظمی محمدعلی گرامی گفت و گویی داشته که مشروح آن در پی می آید:
علاقه مندیم درباره شخصیت شهید محراب آیتالله اشرفی اصفهانی و خاطراتی که از ایشان دارید بشنویم.
یک ماه رمضان در کرمانشاه بودم، بعضی از مجاهدین خلق هم آنجا زیاد به مسجد میآمدند؛ یکی از آنها هادی روشنروان بود که حالا او با آقای رجبی کاملا مشغول است.
با آیتالله شهید اشرفی اصفهانی شبها جلسات طولانی داشتیم و صحبتهای متنوعی میشد. به ما خیلی روحیه میداد.
خصوصیت تواضع ایشان در آن سن و سال و در آن شرایط و موقعیتی که داشتند واقعا جالب توجه بود؛ تواضع ایشان در همان سالهای که در درس مرحوم آیتالله العظمی بروجردی شرکت میکردند و در سالهای طولانی که در مدرسه فیضیه بودند بسیار بسیار جلبنظر میکرد. در کرمانشاه هم همینطور بودند. با افراد معمولی خیلی راحت و متواضعانه نشست و برخاست میکردند. خیلی روشنگر بودند. در مسیر عبورشان به مسجد متواضعانه با مردم کوچه و بازار صحبت میکردند و روشی بسیار صمیمی داشتند. از کارهای جالب ایشان تهیه لوازم منزل بود؛ خیلی ساده برای خرید به بازار و مغازه میرفتند. بههرحال، تواضع ایشان به نظر اخلاقی خیلی کَشَنده بود و جلب نظر میکرد و در ذهن ما مانده است. یکماهی که در کرمانشاه و در منزل آیتالله اشرفی اصفهانی بودیم خیلی لذت بردیم. وقتی به یادشان میافتم از آن وجهه معنوی و روحانیت ایشان جدا لذت میبرم.
از چیزهایی که برای من جالب بود، روش متواضعانه ایشان در برخورد با همه اقشار مردم بود؛ جوان، پیر، روحانی، غیر روحانی، در مسجد، در محراب و... . روزی کلید در منزل گم شده بود، میگفتند حالا که آن حاجی ( از علاقهمندان ایشان) هم فوت کرده و نیست که این کلید را درست بکند، چهکار بکنیم؟ خود ایشان بدون توقع از کسی رفت رد این کار را گرفت و درستش کرد. من خیلی تعجب کردم. روش متواضعانه ایشان آدم را به روحانیت ساده و با معنویت دعوت میکرد رفتارهای ایشان در آن یکماه برای من خیلی جالب بود و فراموش نمیکنم. خدا رحمت کند ایشان را.
شهید اشرفی خیلی هم محبوب بود، درست است؟
خیلی! عرض کردم که براساس همان روش متواضعانهاش، غدّ گری نداشت و نسبت به همه آرام و با محبت بود؛ جوان و پیر، روحانی و غیر روحانی، با همه متواضع بود.
زمانی که در قم بودند شما در درس ایشان شرکت میکردید؟
نه، من توفیق شرکت در درس ایشان را نداشتم؛ من در درس آقای بروجردی بودم ولی از نزدیکان آقای بروجردی غیر از آقای منتظری یک مقداری، چیزی یادم نمیآید. در درس حاج آقا مرتضی حائری بودم، یک مقداری در درس آقای منتظری بودم، در درس آقای خمینی که خیلی بودیم و همین طور در درس آقایان دیگر.
با مرحوم آیت الله شهید محراب در قم ارتباطی هم داشتید؟
بله، اما ارتباط خصوصی نه؛ همانموقع که به کرمانشاه رفتم، یک ماه رمضان آنجا بودم و بعد هم در فاتحه فرزند امام، حاج آقا مصطفی خمینی در کرمانشاه سخنرانی مفصلی داشتم.
لطفا ماجرای فاتحه شهید آیتالله حاجآقا مصطفی خمینی در کرمانشاه را نقل کنید.
حاج آقا مصطفی که فوت کرد از جمله جلساتی که برای ایشان برگزار شد، جلساتی بود که شهید محراب در کرمانشاه برگزار کردند. حاجآقا محمد اشرفی اصفهانی( فرزند شهید محراب) ما را از قم دعوت کردند و با یک وسیله نقلیه همراه مرحوم آقای نجفی خوانساری امام جمعه اسبق اراک به آنجا رفتیم. جمعیت بسیار زیاد بود؛ مسجد و خیابانهای اطراف پر بود از جمعیت و ساواک هم بسیار حساس شده بود. یک سخنرانی مفصلی داشتم و در آن اسم آقای(امام) خمینی را هم خیلی با عظمت و مفصل بردم؛ در گزارش ساواک هم که من خودم خواندم، نوشته بود که از سخنرانیهایی که بسیار جالب بود و...، صحبتهای فلانی بود. ساواک در همان شب اطراف مسجد حاج آقا را محاصره کرده بود و حاج آقا دستگیر شدند. رفقا ما را از آنجا درآوردند شبانه حرکت کردیم و برگشتیم و از آن قضیه نجات یافتیم.
آقای اشراقی داماد امام خمینی گفتند که من رفتم نجف، دیدم که آقا (امام خمینی) دارد نوار سخنرانی شما را که در کرمانشاه سخنرانی کرده بودید گوش میکنند.
موضوع سخنرانی یادتان هست؟
موضوع سخنرانی من در کرمانشاه توجه به مفاهیم قرآنی بود و اینکه تفسیر قرآن چه جوری باید باشد و چجوری باید انجام شود؛ من در آنجا از آقای خمینی به عنوان مصداق آیات قرآنی یاد کرده و آن را توضیح داده بودم. آقای اشراقی میگفت امام خمینی وقتی به نوار سخنرانی شما گوش میداد، وقتی به تعریف شما از ایشان میرسید، خودش را جمع میکرد و خجالت میکشید. ایشان میگفت من آنجا بودم که امام نوار سخنرانی شما را تا آخر گوش دادند. در گزارش ساواک هم این سخنرانی منعکس شده بود.
فرزند شهید محراب میگفت بعد از برگزاری آن مراسم، حضرت امام نامهای هم برای آیتالله اشرفی اصفهانی فرستادند که در آن نوشته بود «بسمه تعالی. ... از قرار مذکور راجع به جریانات فوت حاج آقا مصطفی، شما به زحمت افتادید...» و بعد امام تشکر میکنند.
ساواک آن شب تا صبح دنبال این بود که ما را دستگیر کند؛ ولی نتوانست. آن شب ما را از خانه آقای اشرفی به خانه یکی از همسایهها بردند و از آنجا به قم حرکت کردیم.
ما اینجا بودیم و ساواکیها آنجا دنبال ما میگردیدند.
اینجا در قم، ساواک مزاحمتان نشدند که چرا رفتید؟
نه، البته اینجا سراغم آمدند ولی دستور بازداشت در اینجا را نداشتند؛ معاون یا مدیر ساواک قم گفتند که شما مطالبی داشتید، ولی در گزارش علنی، مدتی است که چیزی در مورد شما نبوده است اما بدانید که حرفهای خصوصیتان در منزل هم به ما میرسد. یک تهدید ضمنی اینطوری هم داشتند.
جالب اینکه هنگام خروج از کرمانشاه محمدآقا (فرزند شهید محراب) گفت عمامهتان را بردارید و روی زانو بگذارید تا مأموران متوجه نشوند قبول نکردم، گفتم من با همین عمامه باید از شهر خارج بشوم.
در همین قضیه فوت آقا مصطفی خمینی، بعد از کرمانشاه رفتیم شیراز و آنجا هم مثل قضیه کرمانشاه شد؛ آقای دستغیب و آقای محلاتی مجلس گرفتند و من در آنجا دعوت شدم و رفتم. در آنجا هم جلسهای بسیار معظمی بود. وقتی صحبت من تمام شد، آقای سید محمد دستغیب اصرار کردند که از کوچهها بیرویم ولی من گفتم کوچه و خیابان فرقی نمیکند، اینها بالاخره من را میشناسند. از این کوچه به آن کوچه رفتیم، وقتی در خیابان آمدیم، مأمور آمد جلو ماشین و زد به شیشه! راننده گفت باز کنم؟ گفتم باز کن! فرقی نمیکند، اینها میشناسند. شیشه را پایین آورد و من را دید، گفت جنابعالی؟ گفتم محمدعلی گرامی، فرزند عباس، شناسنامه صادره از قم، همه ساواکیهای قم و تهران من را خوب میشناسند. عقب عقب رفت، ما هم به راحتی آمدیم قم.
با توجه به اینکه مرحوم آیت الله العظمی بروجردی به هرکسی اعتماد نمیکرد و هر کسی را ارتقاء نمیداد، چه خصوصیات و ویژگیهایی در وجود شهید آیت الله اشرفی اصفهانی و امثالهم بود که ایشان را به عنوان نمایندگان خود به بلاد مختلف میفرستادند.
مرحوم آقای بروجردی به دو جهت خیلی عنایت داشت و روش عملیایشان هم این بود: علم و تقوا. مرحوم اشرفی آدم با معنویتی بود و این خصوصیت ایشان برای هر کسی که با او رابطه داشت، محسوس بود؛ اهل غیبت از کسی نبود و اهل توهین به کسی نبود. مرحوم آقای بروجردی به هرکسی توجه نمیکرد و توجه ایشان به مرحوم اشرفی هم از روی علاقه و ارادتش بود، خیلی به ایشان عنایت داشتند.
من در سن 18 سالگی یک کتابی به نام «مقصود الطالب» در منطق نوشته بودم که این کتاب الآن هم چاپ میشود و در نجف هم آن را بردهاند، آقای بروجردی وقتی این کتاب را دیده بود، از آن خوشش آمده بود. یک روزی من از طرف پدرم برای آقای بروجردی پول بردم، آقای حاج آقاعلی صافی هم آنجا بدون عبا نشسته بود، معلوم شد که ایشان با آقای بروجردی خیلی خصوصی(خودمانی) بود. وقتی من آنجا نشستم، رو کرد به آقای بروجردی و گفت آقا! آن کتابی که شما تعریف میکردید، مال ایشان است و آقای بروجردی دوباره من را تشویق کرد. آقای بروجردی یکی روی علم حساس بود و یکی هم روی تقوا و معنویت و توجه ایشان به مرحوم آقای اشرفی نیز روی این هر دو جهت بود؛ هرکسی که با ایشان ارتباط داشت، این را درک میکرد.
در مدرسهشان، مدرسه فیضیه و در حجرهشان چند نفر دور هم بودند؟
ایشان بودند، حاج شیخ عبدالجواد عاملی بودند، آقای منتظری بودند، و دو نفر دیگر هم بودند.
آقای اشرفی اصفهانی، حاج شیخ عبدالجواد جبلعاملی معروف که استاد آقای اشرفی هم بودند و یکی هم حاج آقای امامی سدهی بودند که این سه نفر از طرف آیت الله بروجردی به کرمانشاه رفتند.
ویژگیهای نماز جمعه ایشان چهگونه بود؟ ما الآن میبینیم که مثل اینها دیگر وجود ندارد و اینکه دشمن اساسا از چه چیز اینها میترسید که اینها را یکی یکی ترور کرد و آن آدمهای بزرگ را از بین برد؟
محبوبیت؛ چون در دل مردم جای داشتند و اینها بودند که دشمن را سرکوب میکردند. اینها برای کار خودشان اسم سرکوبی را انتخاب نمیکردند، ولی واقعیت این است که دشمن را اینها با همین روش، سرکوب میکردند. این موضوع را هر کسی درک میکرد. یاد مرحوم آقای اشرفی برای هر کسی که مختصر ارتباطی با ایشان داشت، واقعا شوق دیدار یک چنین افراد محبوبی را زنده میکند. ما بعد از آن جلسه که حاج آقای اشرفی در کرمانشاه گرفتند، به شیراز رفتیم، بعد آمدیم اینجا و در فاصله کمی بعد از آن، ما را به شوشتر خوزستان تبعید کردند، از آنجا هم به جیرفت کرمان تبعید کردند که در آنجا با آقایان خامنهای، ربانی شیرازی و ربانی املشی در یک خانه بودیم. آنجا در تبعید بودیم.
وقتی از شیراز برگشتم، ساواک به من تلفن کرد و گفت ما میخواستیم خدمتتان برسیم؛ من فکر کردم که میخواهند مصاحبهای ترتیب بدهند، دیدم که من را گرفتند و بردند تبعید.
میدانید که مرحوم امام تنها نبود و این انقلاب به تنهایی به دست ایشان پیروز نشد، بلکه افرادی مثل آیت الله اشرفی اصفهانی و یارانش مثل شما و دیگران در صحنه بودند تا این انقلاب به پیروزی برسد. براین اساس، نقش آیت الله اشرفی اصفهانی در پیروزی انقلاب و همراهی با امام را هم اگر لطف کنید اشاره بفرمایید.
موقعیت ایشان در استان کرمانشاه به طور عام، موقعیت موجهی بود و این را همه میدانند. شما حتی ایشان را مقایسه کنید با آقای مدنی که در آذربایجان خیلی موجه بود، ولی من میخواهم بگویم که موقعیت ایشان در کرمانشاه از جهتهای متعددی موقعیت ممتازی بود.
توصیهتان به حوزهها، مسئولان و بزرگان در پاسداشت و تکریم این شخصیتها چیست؟
توضیح رفتار عملی امثال اینها برای مردم؛ زیرا مردم نمیدانند که روحانیت با مردم چه رابطهای دارند و روش اینها چه بوده که مردم را جلب میکردند، اما این را همه میدانند که مردم با دلشان جذب این شخصیتها میشدند و این روشی است که روحانیت را نگهداشت، و الّا روحانیت از بین رفته بود.