علامه ذوالفنون استاد کل آیت الله حسن زاده آملی "کلمه باقیه" در میان عالمان ربانی در دوران غیبت خواهد ماند.
پایگاه خبری جماران: علامه ذوالفنون استاد کل آیت الله حسن زاده آملی "کلمه باقیه" در میان عالمان ربانی در دوران غیبت خواهد ماند.
بسمه تعالی
" إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ .
متقیان در بهشت ؛ در باغ ونهر ، درقرارگاه صدق ، نزد فرمانروای توانایند.
﴿قمر / ۵۵﴾
علامه ذوالفنون استاد کل آیت الله حسن زاده آملی (حشره الله مع جمیع الانبیاء و اولیاء علیهم السلام) ، از تنگناترین خانه هستی به وسیع ترین خانه هستیِ ابدی رحل اقامت افکند تا جام "وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا" (سوره انسان/۲۱) را از ساقی عالَم هستی ، نوش کند . اما دریغا که شاگردانش در اندوه طولانی و غیر قابل جبران قرار گرفتند.
آیت الله علامه حسن زاده استادِجامعِ تمام علوم حوزوی از کتاب شناسی ، ادبیات ، تاریخ ، هیئت و نجوم ، رجال ، حدیث ، تفسیر ، فقه و اصول ، کلام ، فلسفه ، عرفان بود ، و تمام این رشته صاحب کتاب و اثر است که حدودا بالغ بر دویست جلد نوشته ، میشود.
نقطه برجسته در شخصیت علمی ایشان ؛ در هماهنگ نشان دادن سخنان محدثان و مفسران و حکیمان و عارفان در "فهم خطاب محمدی(ص) " بود ، همانانیکه بسیاری از اندیشمندان علوم دینی در تعارض گفتارشان با یکدیگر ، کتاب ها نوشته بودند و مینویسند.
اما آنچه استاد عزیز ما را در جان ما صاحب خانه کرد این بود که ؛ او حکیم و عارفی بود که چهره ماندگارش در "انسانِ قرآنی" بودنش جلوه گر شد .
او نه تنها در هر چند روز یکبار توصیه میفرمود انسانِ قرآنی شوید که ؛ «لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» (واقعه /۷۹) که جز پاکان نمی توانند او را مس کنند. خود آن عالیجناب چنین بود که از هررفتار و از شنیدن و گفتنِ سخنِ غیرپاکی حذر داشت.
و وصفِ عرشی دیگر استاد یگانه ما که ما را شیفته خویش نمود ؛ چنین بود که در سَر و سِرّ ، عاشقِ عارف نسبت به حضرت وصی امیرالمومنین (ع) و صدیقه طاهره فاطمه زهرا (س) بود.
البته کشفیات روحی آن مرد بزرگ عرفان از رازهای مگوی پیش شاگردانش محسوب میشود.
اجازه دهید ؛ ایمان خویش را چنین به قلم آوردم که ؛ علامه ، استاد بزرگوار آیت الله حسن زاده آملی، بحق "کلمه باقیه" در میان عالمان ربانی در دوران غیبت خواهدماند. ان شاء الله
این کوچکترین شاگردش مفتخر است ؛ سی سال است با او زندگی میکنم و از این ببعد هم چنان خواهد بود ؛ از آن دوران خوش آخر دهه شصت و طلیعه دهه هفتادکه در محضرش زانو میزدم وسر می افکندم تا از فیض وجودش اسفار ملاصدرا و درس عرفان را بشنوم ، تا بعد از آن تاریخ که کمتر روزی با آثارِ علمی و عرفانی اش فاصله داشته ام .
و دلبرباتر اینکه ؛ سه بار محضر نورانی اش را ، در تشرف به خانه اش درک نمودم ، که - گذشته از دو جائزه اهدایی اش و تحویل گرفتنِ دفترم که تقریرات دروس ایشان بود و مزیّن به خط زیبای استاد - هر بار واسطه ای برای "سفر من الخلق الی الحق" حاصل بود. واسفا که کمتر بهرمندشدم.
اوقات خوش آن بودکه بادوست بسررفت
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین
افسوس که آن گنج روان رهگذری بود
پایان این عریضه اندوه بار ، اشعار عرفانی حکیم سنائی در تبیین آیه شریفه صدر این یادداشت است که تقدیم میکنم ؛
ساکنانی که جمله چون روحند
مرهم سینههای مجروحند
همه را درس، نقد ابجد عشق
همه را میل، سوی مقصد عشق
همه را گشته سر غیبی کشف
جان و تن کرده در بلایش وقف
لوح روحانیان زبردارند
پایه از مه بلندتر دارند
سرورانند بی کلاه و کمر
خسروانند بی سپاه و حشر
زده در رشتهٔ حقایق چنگ
فارغ از نفع نوش و ضر شرنگ
هادی سروش