مرحوم آیت الله صانعی در بخشی از چهارمین جلسه سخنرانی در ماه رمضان سال 1390 بیان می کند: خداوند در قرآن علت و فلسفه وجوب روزه را رسیدن به تقوا ذکر کرده است، درک این تعلیل و فلسفه هم ساده است، چون روزهدار یک ماه تقوای از مباحات و بعضی از محرمات را تمرین میکند.
به گزارش جماران؛ مرحوم آیت الله صانعی جلسه چهارم سخنرانی ماه مبارک رمضان سال 1390 را این گونه آغاز می کند: الحمد لله رب العالمین و الصلاۀ و السلام علی رسول الله ابی القاسم محمد، و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین الهداة المهدیین واللعن علی اعدائهم اجمعین
خداوند در قرآن علت و فلسفه وجوب روزه را رسیدن به تقوا ذکر کرده است، درک این تعلیل و فلسفه هم ساده است، چون روزهدار یک ماه تقوای از مباحات و بعضی از محرمات را تمرین میکند. خدای مهربان، خدای مصلحت اندیش، خدایی که از پدر و مادر به انسان مهربانتر است، دستور داده که مباحی را انجام ندهم، غالب مفطرات روزه جزو امور مباح هستند، این تمرین سبب میشود که به حسب طبع، بعد از ماه مبارک رمضان من از محرمات الهی پرهیز کنم و خودم را نگه دارم و یا از ترک واجبهای الهی بعد از ماه مبارک رمضان احتراز نمایم و خودم را حفظ کنم. عمده اینها مباحات هستند و اگر بعضی از این مباحات هم عنوان حرام به خودش گرفت، در آن جا اسلام کفارهاش را کفاره جمع قرار داده برای اینکه بهتر مردم را به ترک آن هدایت کند و لذا برای افطار با حرام، کفاره جمع قرار داده است، یعنی شصت روزه به انضمام سیر کردن شصت مسکین و آزاد کردن بنده. البته الآن که آزاد کردن بنده مقدور نیست، باید دو قسم دیگرش را انجام داد.
دروغ کلیدی که قفل همه بدی ها
از چیزهایی که در باب روزه به عنوان مفطر آمده و حرام است، کذب بر خدا و رسول و ائمه معصومین است و فاطمه زهرا هم به آنها ملحق شده است. باید توجه داشت که کلیدی که قفل همه بدیها را باز میکند، دروغ است. خدا قفلها قرار داده است، خدا لطف کرده به انسان فکر و اندیشه داده، انبیا را فرستاده است، اولیا را انتخاب کرده، شهدا را آورده، قرآن، تورات و انجیل را نازل کرده است و همه حجج الهی که خیلی هم زیادند برای بشر فرستاده و قرار داده است، همه اینها الطاف خداوند برای بشر و قفلهایی برای گناهان هستند که جلوی گناهان را میگیرند، اما دروغ تمام آن قفلها را میتواند باز کند، چون انسان میتواند گناه کند و بعد به دروغ بگوید گناه نکردهام. وقتی قرآن میخواهد راجع به منافقین صحبت کند میفرماید: نفاق بدتر از کفر است، چرا که آدم کافر به صراحت میگوید من حرفهای شما را قبول ندارم، صریح علیه یک مذهب یا مرام تبلیغ میکند، علیه اسلام یا علیه مصالح یک جامعه فعالیت و تبلیغ میکند، مردم هم وظیفه خودشان را میدانند، خدا هم وظیفه را تعیین کرده است. ولی یک وقت در لباس دین و در لباس راستگویی این کار را میکند، خطر نفاق این است که به عنوان دین و به عنوان مذهب و اسلام علیه آنها فعالیت میکند، لذا قرآن در سوره منافقین میگوید خدا میداند که اینها دروغگویانند در حالی که شهادت به پیامبری رسول خدا میدهند: (إِذَا جَاءَکَ الْـمُنَافِقُونَ قَالُواْ نَشـهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ اللهِ وَ اللهُ یَعْلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللهُ یَشهْدُ إِنَّ الـْمُنَافِقِینَ لَکَاذِبُون) [1] «چون منافقان نزد تو آیند گویند: «گواهى مىدهیم که تو واقعاً پیامبر خدایى.» و خدا [هم] مىداند که تو واقعاً پیامبر او هستى، و خدا گواهى مىدهد که مردم دوچهره سخت دروغگویند.» خدا صریحاً میگوید اینها دروغ میگویند و به دروغگوییشان اشاره میکند. ریشه همه فتنههایی که برای اسلام به وجود آمده، دروغ است، از دروغ شروع شده و ادامه پیدا کرده تا امروز که برای بعضیها فرهنگ شده و این فرهنگ نفاق و دروغ وسیلهای برای پیشرفت شده است، هدف هم وسیله را توجیه میکند، آن هم هدف شخصی، ریاست و قدرت و پست و مقام، و اگر کسی بخواهد راست بگوید، نمیتواند راحت زندگی کند و برایش با راستگویی مشکلات و گرفتاریهایی پدید میآید.
اولین تحریف در اسلام
اولین باری که در اسلام تحریف و انحراف به وجود آوردند، به وسیله دروغ بود و فدک را که از آنِ حضرت زهرا بود و پیامبر به او بخشیده بود از ایشان گرفتند اگر هم پیامبر نبخشیده بود، و آن آقا بالای منبر میگفت درست است این مال شما است، ولی راضی باشید که دست دختر پیامبر باشد! آیا آن مردم میگفتند ما ناراضی هستیم و نمیخواهیم دست دختر پیامبر باشد؟ ابن ابیالحدید یا استادش میگوید: قطعاً میگفتند ما راضی هستیم، ولی یک حدیث جعل کردند، برای اولین بار هشداری که پیامبر داده بود که بعد از من احادیث دروغ فراوان میشود، قطع نظر از دروغ منصب و مقام، گفتند پیامبر فرموده است: «نحن معاشر الانبیاء لا نورث شیئا وما ترکناه صدقة [2] هر چه ما پیامبران بعد از خود بر جا گذاشتیم صدقه در راه خدا است، یعنی نعلین، کفش، عبا و عمامهمان، همه اینها صدقه است. این «و ما ترکناه صدقة» را اضافه کردند که فدک را از حضرت زهرا بگیرند بعد هم گفتند چه فرقی میکند دست شما باشد یا دست ما؟! ما هم میخواهیم به مردم بدهیم. خوب این عوام فریبی است که چه فرق میکند، اگر فرق نمیکرد که پیامبر به ایشان نمیبخشید، به هر حال بدون پول و اقتصاد نمیشود هیچ کاری کرد. حضرت زهرا میخواهد چهارتا بنده بخرد و آزاد کند، میخواهد چهارتا کار خیر انجام بدهد، با بیپولی که نمیشود. چهار تا مسلمانی که به ایشان مراجعه میکنند، زندگیشان را در حد توانش اصلاح کند، و بتواند با این کارها اهداف اسلام را به پیش ببرد. پیامبر فدک را به زهرا عطا کرد که حاکمیت عدل حفظ بشود، تا حاکمیت انصاف حفظ شود، تا مدارا و مهربانی حفظ شود، تا خشونت در جامعه اسلامی رخت بر بندد، تا ظلم در جامعه اسلامی نباشد. تا جایی که در خانه را آتش بزنند! تا جایی که به مأمن افراد حمله کنند! ظلم هم حدّی دارد، حمله به مأمن افراد ظلمی است که خدا آن را نمیبخشد، حتی بنده معتقدم قاضی هم حق ندارد اجازه ورود به خانه افراد را بدهد. در قانون اساسی هم نیامده که کسی بتواند اجازه ورود به خانه را بدهد، هم چنان که در حرم و کعبه و مسجدالحرام حق ندارند وارد بشوند و شخص را دستگیر کنند، باید امر را بر او مشکل کنند تا از خانه بیرون بیاید، واقعاً یا به دروغ، اگر مجرمی در خانهای باشد نمیشود به خانه حمله کرد، آقا اجازه داده بریزید داخل خانه، یعنی چه اجازه داده؟ میگوید اگر مشروبات الکلی را پیدا کردی ظرفش را نشکن، چرا که ظرف مالیّت دارد و نمیشود آن را شکست، نمیشود مال مردم را تلف کرد، چیزهایی که منافع حلال و حرام دارد را نمیتوان شکست، نمیشود بالای پشت بام مردم رفت، قاضی هم حق ندارد اجازه بدهد که اموال مردم را از بین ببرند و بشکنند. همه اینها از نظر اصول مالکیت و از نظر اسلام خلاف است. فدک را برای حفظ اسلام به زهرا داده بود، اما برای منافع خودشان از او گرفتند. اقتصاد تک عامل پیشرفت نیست ولی نمیشود همین طوری هم پیش رفت. دیروز اینطور بوده، امروز هم این طور است که تحت عناوین مختلف، افراد را از صحنه خارج میکنند، با انگهایی مانند اینکه این دین ندارد، ایمان ندارد، شمر است، قاتل است! به هر حال فدک را با همین دروغ از زهرا گرفتند، بعد خوب است چه قدر دروغ جعل کرده باشند؟ دروغ مفهومی و انحراف مفهومی که هیچ، چهقدر روایت جعل کردند که قرآن تحریف شده با اینکه یک حرفش هم تحریف نشده است. ابیّ بن کعب شمشیرش را درباره این آیه به دوش گرفت: (وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ)؛ [3] «و کسانى که زر و سیم را گنجینه مىکنند و آن را در راه خدا هزینه نمىکنند، ایشان را از عذابى دردناک خبر ده». می خواستند واو ابتدای آیه را بردارند، که گفت اگر این واو را بردارید با شما میجنگم، ابوذر از این آیه استفاده میکرد. او این آیه را میخواند، مردم هم میفهمیدند که چرا ابوذر سوره کهف را نمیخواند، این آیه را میخواند؟ هم مردم غرضش را میفهمیدند، هم منحصر در بنیامیه بود، اینها دیدند نمیشود جلوی ابوذر را گرفت، سوار شتر برهنهاش کردند و او را به تبعید فرستادند، تنها بود و هیچ کس حق ملاقات با ابوذر را نداشت، هیچ کس جرأت بدرقه او را نداشت، اما امیرالمؤمنین همراه دو پسرش و تعداد اندکی دیگر او را بدرقه کردند. در بیابان ربذه تنها زندگی کرد و تنها از دنیا رفت در حالی که فقط دخترش کنار او بود. هیچ کس حق نداشت به ملاقات ابوذر برود، خوب چه جرمی کرده است که حق ملاقات ندارد؟ چه گناهی مرتکب شده جز اینکه میگوید بنیامیه به بیتالمال مسلمین خیانت میکنند، آن هم صریح نمیگوید، قرآن میخواند، غیر از قرآن خواندن که نبود، میخواند و به صورت کلید میگوید: «لعن الله الآمرین بالمعروف، التارکین له ولعن الله الناهین عن المنکر العاملین به» [4]، خدا لعنت کند آنهایی را که به مردم میگویند خوبی کنید ولی خودشان پشت پرده، بدی میکنند، معنای نفاق همین است، به ظاهر یک چیز میگوید و در باطن، خلاف آن را عمل میکند. نماز جمعه را چهارشنبه میخواند. امام جماعت غصبی میایستاد نماز میخواند، هر که از معاویه تعریف میکرد امام جماعت میشد، اما هر که از معاویه بدگویی میکرد افسق الفسقه بود و باید کنار میرفت، خوب چرا؟ از پستش هم باید کنار برود و از هستی ساقط شود، چرا؟ اسلام در باب امام جماعت دارد که اگر مردم امام جماعتی را بخواهند و برخلاف خواسته مردم، او را برداریم و امام جماعت دیگری جای او بگذاریم، این نماز جماعت در آن جا غصبی و امام جماعت هم غیر عادل است، نماز آن مأمومان باطل است، بعد از آن که حکم مسأله را شنیدند و متوجه شدند. حتی اگر مأمومان اختلاف کردند که یک عده بگویند این آقا امام جماعت باشد، یک عده دیگر میگویند آن آقا باشد، دو راه وجود دارد: یکی آن است که در عروه و سایر جاها ذکر شده که ببینید کدام ترجیح دارند و مقدم است؟ شرایطی از قبیل أقرأ، أفقه، هاشمی، غیرهاشمی و...[5] راه دیگری که شهید اول در ذکری و علامه هم در تذکره دارد و از آنها در کتب بعدی هم نقل شده است و این که اکثریت را ببینید. بین مأمومین رأیگیری کنید و هرکس را که اکثر گفتند، او را جلو بیندازید. [6]
هیچ جایی ذکر نشده هیأت امنای مسجد هر که را بخواهد قرار بدهد. هیأت امنای مسجد چه کاره است که امام جماعت را بردارد؟! منشی فلان آقا چه کاره است که امام جماعت را بردارد؟ حتی حکومت هم حق ندارد، ولو حکومت امام معصوم باشد، چون قانون دارد و قانونش هم این است: یا اکثریت بنا بر قول شهید اول در ذکری و دیگران، یا ارجحیت بر اساس روایات دیگری که در مسئله هست. امام معصوم هم باید به قانون خدا عمل کند، در موثقه سکونی آمده است که اگر سلطان من الله آمد و خواست بر جنازهای نماز بخواند، گرچه این سلطان من الله باشد، ولی اولیا راضی نباشند، مثلاً اگر امام صادق آمده نماز بخواند و گفتند نمیخواهیم شما نماز بخوانی، اگر نماز خواند غاصب است.[7] این مقدار حقوق مردم حفظ شده است. خوب است چند هزار روایت در تحریف قرآن باشد؟ میگویند حدود دوهزار روایت. بعد هم آن آقا برداشت کتاب نوشت و کتابش هم هنوز به قول سیدنا الاستاد (سلاماللهعلیه) طبعش در نجف تمام نشده بود که در انگلستان آن را طبع کردند. محدث نوری درباره تحریف قرآن کتابی به نام «فصلالخطاب فی تحریف الکتاب» نوشت که امام در بحث عمل به ظواهر قرآن میگفت آدم خوب ولی سادهای بود، از مشایخ اجازه امام هم هست ولی میگوید این بلایی که بر سر مسلمین آمد، بلای بزرگی بود. جمع شدند و گفتند حالا که هیچ طوری نمیشود ابوذر را ساکت کرد، بیاییم این «واو» را برداریم تا «الذین» عطف به آیه قبل بشود: (یَا اَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِنَّ کَثِیرًا مِّنَ الْأَحْبَارِ وَ الرُّهْبَانِ لَیَأْکلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ الله) ؛[8] «اى کسانى که ایمان آوردهاید! بسیارى از دانشمندان یهود و راهبان، اموال مردم را به ناروا مىخورند، و [آنان را] از راه خدا باز مىدارند»، بعد هم (وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ...)، میگویند خدا بشر را آفرید و بشر هم توجیه را. گفتند گناه را گردن عالمان یهودی و مسیحی بیندازیم. آمدند این کار را بکنند، ابیّ بن کعب هم شمشیرش را برهنه کرد و روی دوشش گذاشت، گفت اگر این حرف واو را جا به جا کنید در کوچههای مدینه خون راه میاندازم. امروز هم به ما ضربه میزنند. منشأ همه بدبختیها دروغ بوده است. امروز هم منشأ همه بدبختیها دروغ است، فردا هم منشأ همه بدبختیها دروغ است. دروغهایی که به کلّ جامعه بر میگردد، به انسانیت بر میگردد، این دروغها قابل جبران نیستند، مگر اینکه فرد توبه کند و اگر هم بخواهد توبه کند باید ضررهایش را جبران کند. شیطان نزد کسی آمد که وضعش خوب نبود، گفت وضع من بد است. گفت بیا یک راه نشانت میدهم وضعت خوب میشود. گفت چه کنم؟ گفت یک دین جدیدی ابداع کن، بالاخره چند نفر هستند که پیرامونت را بگیرند. این آمد دینی را ابداع کرد و وضعش هم خوب شد، ـ این روایت از امام صادق است ـ بعد که به خودش آمد دید مردم را از راه به در کرده است، به پیامبر زمانش گفت چه کار کنم؟ میخواهم توبه کنم. خطاب از جانب خدا آمد اگر میخواهد توبه کند، باید همه آنهایی را که اضلال کرده به راه راست هدایتشان کند و بعد توبه کند. گفتن استغفرالله ربی و اتوب الیه به تنهایی که کار را درست نمیکند. [9] توبه در مورد حقوق مردم و جامعه جز با رد به آنها پذیرفته نیست. خدا همه گناهان را میبخشاید به جز دو گناه: «ترک التقیه و تضییع حقوق الاخوان»[10]
1- منافقون(63): 1.
2- تفسیر قمی، ج2، ص156.
3- توبه(9): 34.
4- وسائل الشیعه، ج16، ص151، ح9.
5- عروة الوثقى، ج1، ص 802-801 .
6- ذکرى الشیعه، ج4، ص 419 .
7- روایت پیدا نشد.
8- توبه(9): 34.
9- ثواب الاعمال، ص257: «عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ7 قَالَ: کَانَ رَجُلٌ فِی الزَّمَنِ الْأَوَّلِ طَلَبَ الدُّنْیَا مِنْ حَلَالٍ فَلَمْ یَقْدِرْ عَلَیْهَا فَطَلَبَهَا مِنْ حَرَامٍ فَلَمْ یَقْدِرْ عَلَیْهَا فَأَتَاهُ الشَّیْطَانُ فَقَالَ یَا هَذَا إِنَّکَ قَدْ طَلَبْتَ الدُّنْیَا مِنْ حَلَالٍ فَلَمْ تَقْدِرْ عَلَیْهَا وَ طَلَبْتَهَا مِنْ حَرَامٍ فَلَمْ تَقْدِرْ عَلَیْهَا أَ فَلَا أَدُلُّکَ عَلَى شَیْءٍ یَکْثُرُ بِهِ مَالُکَ وَ دُنْیَاکَ وَ تَکْثُرُ بِهِ تَبِعَتُکَ قَالَ بَلَى قَالَ تَبْتَدِعُ دِیناً وَ تَدْعُو إِلَیْهِ النَّاسَ فَفَعَلَ فَاسْتَجَابَ لَهُ النَّاسُ وَ أَطَاعُوهُ وَ أَصَابَ مِنَ الدُّنْیَا ثُمَّ إِنَّهُ فَکَّرَ فَقَالَ بِئْسَ مَا صَنَعْتُ ابْتَدَعْتُ دِیناً وَ دَعَوْتُ النَّاسَ إِلَیْهِ وَ مَا أَرَى لِی تَوْبَةً إِلَّا أَنْ آتِیَ مَنْ دَعَوْتُهُ إِلَیْهِ فَأَرُدَّهُ عَنْهُ فَجَعَلَ یَأْتِی أَصْحَابَهُ الَّذِینَ أَجَابُوهُ فَیَقُولُ إِنَّ الَّذِی دَعَوْتُکُمْ إِلَیْهِ بَاطِلٌ وَ إِنَّمَا ابْتَدَعْتُهُ فَجَعَلُوا یَقُولُونَ کَذَبْتَ هَذَا هُوَ الْحَقُّ وَ لَکِنَّکَ شَکَکْتَ فِی دِینِکَ فَرَجَعْتَ عَنْهُ فَلَمَّا رَأَى ذَلِکَ عَمَدَ إِلَى سِلْسِلَةٍ فَوَتَدَ لَهَا وَتِداً ثُمَّ جَعَلَهَا فِی عُنُقِهِ وَ قَالَ لَا أَحُلُّهَا حَتَّى یَتُوبَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیَّ فَأَوْحَى اللهُ إِلَى نَبِیٍّ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ قُلْ لِفُلَانٍ وَ عِزَّتِی لَوْ دَعَوْتَنِی حَتَّى یَنْقَطِعَ أَوْصَالُکَ مَا اسْتَجَبْتُ لَکَ حَتَّى تَرُدَّ مَنْ مَاتَ مِمَّا دَعَوْتَهُ إِلَیْهِ فَرَجَعَ عَنْهُ».
10- سخنرانی استاد در ماه مبارک رمضان، 22/5/1390.