دکتر نجفقلی حبیبی پژوهشگر فلسفه اسلامی و عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در خصوص کتاب «شرح دعای سحر» امام خمینی(س) یک مجموعه یادداشت نوشته و برای انتشار در اختیار پایگاه خبری جماران گذاشته تا در روزهای باقی مانده از ماه مبارک رمضان منتشر شود.
پایگاه خبری جماران: دکتر نجفقلی حبیبی در خصوص کتاب «شرح دعای سحر» [1] امام خمینی (س) یک مجموعه یادداشت نوشته که بخش دوم آن در ادامه می آید:
در کتاب «مسند الإمام الرضا (ع)»، ج 2، ص 15، به نقل از ابن طاوس با راویان مختلف از علی بن یقطین نقل کرده است که او در نامه ای از حضرت امام رضا علیه السلام خواست که عبارات دعای سحر را تصحیح فرماید. امام پذیرفت و به او نوشت که این دعای امام محمد باقر علیه السلام است که در سحر های ماه رمضان می خوانده است. بعد امام رضا (ع) از پدر بزرگوارش نقل کرده است که فرمود که امام باقر فرمود در خواندن این دعا کوشش و دقت کنید و دوست داشته که بگوید اسم اعظم الهی در این دعا است پس در خواندن آن با دقت بکوشید. در مفاتیح الجنان نیز همین موضوع از طریق حضرت امام رضا نقل شده است که فرموده اند حضرت امام باقر علیه السلام آن را در سحر های ماه رمضان می خوانده اند (مفاتیح الجنان، با تصحیح حسین استاد ولی)
توضیح: شماره گذاری قطعات دعا از این بنده است.
متن دعای سحر
1. اللهم إنّی أسألک من بهائک بأبهاه؛ وکلّ بهائک بهیٌّ. اللهمّ إنّی أسألک من بهائک بأبهاه.
2 . اللهم إنّی أسألک من جمالک بأجمله؛ و کلّ جمالک جمیل. اللهم إنّی أسألک من جمالک کلّه.
اللهم إنّی أسألک من جلالک بأجلّه؛ و کلّ جلالک جلیل. اللهم إنّی أسألک بجلالک کلّه.
3. اللهم إنّی أسألک من عظمتک بأعظمها؛ و کلّ عظمتک عظیمة. اللهم إنّی أسألک من بعظمتک کلّها.
4. اللهم إنّی أسألک من نورک بأنوره؛ و کلّ نورک نیّر. اللهم إنّی أسألک بنورک کلّه.
5. اللهم إنّی أسألک من رحمتک بأوسعها؛ و کلّ رحمتک واسعة. اللهم إنّی أسألک برحمتک کلّها.
6. اللهم إنّی أسألک من کلماتک بأتمّها؛ و کلّ کلماتک تامّة. اللهم إنّی أسألک بکلماتک کلّها.
7. اللهم إنّی أسألک من کمالک بأکمله؛ وکلّ کمالک کامل. اللهم إنّی أسألک بکمالک کلّه.
8. اللهم إنّی أسألک من أسمائک بأکبرها؛ وکلّ أسمائک کبیرة. اللهم إنّی أسألک بأسمائک کلّها.
9. اللهم إنّی أسألک من عزّتک بأعزّها؛ وکلّ عزّتک عزیزة. اللهم إنّی أسألک بعزّتک کلّها.
10. اللهم إنّی أسألک من مشیّتک بأمضاها؛ و کلّ مشیّتک ماضیة. اللهم إنّی أسألک بمشیّتک کلّها.
11. اللهم إنّی أسألک من قدرتک بالقدرة التی استطلتَ بها علی کل شیء؛ وکلّ قدرتک مستطیلة. اللهم إنّی أسألک بقدرتک کلّها.
12. اللهم إنّی أسألک من علمک بأنفذه؛ وکلّ علمک نافذ. اللهم إنّی أسألک بعلمک کلّه.
13. اللهم إنّی أسألک من قولک بأرضاه؛ وکلّ قولک رضیٌّ. اللهم إنّی أسألک بقولک کلّه.
14. اللهم إنّی أسألک من مسائلک بأحبّها؛ وکلّ مسائلک حبیبة. اللهم إنّی أسألک بمسائلک کلّها.
15. اللهم إنّی أسألک من شرفک بأشرفه؛ وکلّ شرفک شریف. اللهم إنّی أسألک بشرفک کلّه.
16. اللهم إنّی أسألک من سلطانک بأدومه؛ وکلّ سلطانک دائم. اللهم إنّی أسألک بسلطانک کلّه.
17. اللهم إنّی أسألک من مُلکک بأفخره؛ و کلّ ملکک فاخر. اللهم إنّی أسألک بملکک کلّه.
18. اللهم إنّی أسألک من علوّک بأعلاه؛ و کل علوّک عال. اللهم إنّی أسألک بعلوّک کلّه.
19. اللهم إنّی أسألک من منّک بأقدمه؛ و کلّ منّک قدیم. اللهم إنّی أسألک بمنّک کلّه.
20. اللهم إنّی أسألک من آیاتک بأکرمه؛ وکلّ آیاتک کریمة. اللهم إنّی أسألک بآیاتک کلّها.
21. اللهم إنّی أسألک بما أنت فیه من الشأن والجبروت؛ وأسألک بکلّ شأن وحدها و جبروت وحدها.
22. اللهم إنّی أسألک بما تجیبنی حین أسألک فأجبنی یا اللّه.
در این دعا از 22 کمال یا صفت الهی یاد و درخواست شده است که عبارتند از:بهاء، جمال و جلال (یکی حساب شده است) ، عطمت، نور، رحمت، کلمه، کمال، اسم، عزّت، مشیت، قدرت، علم، قول، مسائل، شرف، سلطان، مُلک، علوّ، مَنّ، آیه، شأن و جبروت.
و در پایان به صورت کلی هر چه که خداوند به وساطت آنها اجابت می کند مورد درخواست قرار گرفته است.
بنده از خدا می خواهد که از همه این صفات و کمالات الهی از بهترین و کاملترین وجه آنها برخوردار شود.
در این دعا مشخص می شود که انسان باید و میتواند به تمام این کمالات متصف شود و هم معلوم می شود که این کمالات از چنان قداستی برخوردارند که در دعا، هم صفات الهی تلقی شده و هم مورد درخواست بنده قرار گرفته است. بنا بر این می شود در شرح این دعا برای پرورش انسان از جهات گوناگون نگریست.
اما امام خمینی (ره) در این شرح که در 28 سالگی نوشته است به بعد عرفانی این دعا بیشتر توجه کرده، ضمن عنایت خاص در موارد متعدد به جایگاه معنوی انسان در نظام هستی، به ابعاد معرفتی این دعا در تبیین نظام هستی و صفات الهی با بهره گیری از آیات و روایات متعدد و نظریات اهل عرفان و معرفت در تبیین جایگاه انسان، فضای لازم را برای ورود اهل معرفت به این دنیای شگفت انگیز که یکی از فضاهای بزرگ معرفتی و رشد انسانی است یعنی حوزه معرفت عرفانی، فراهم کرده است.
این اثر نشان میدهد حضرت امام خمینی در سنین جوانی در حوزه معرفت عرفانی و تسلط به مبانی عمیق عرفان اسلامی به لحاظ علمی استادی صاحب نظر بوده است چنان که از ملاحظه راز و نیازهای جانسوز گاه و بیگاه و تذکار های هشدار دهنده که در این اثر به قلم او رفته است بر می آید که آن بزرگ در حوزه عمل و تربیت عرفانی نیز به مقام والایی رسیده بوده و به حق یک عارف واصل بوده است. یاد اوری این نکته در این مقدمه نیز مهم است که برای اصحاب تعلیم و تربیت نیز در بهره گیری از تعالیم پراکنده این اثر عظیم الشان در تعلیم و تربیت رسمی و عمومی میدانی فراخ در اختیار است.
حضرت امام خمینی چنان در این وادی معرفتی غرق شده بوده است که در اواخر عمرش چنین سروده است:
گرچه پیرم به سر زلف تو ای دوست قسم در سرم عشق چو ایام جوانی باشد[2]
وافسوس می خورد که:
گروه عاشقان بستند محملها و وارستند تو دانی حال ما واماندگان در این میان چون شد[3]
و در آرزوی مرگ و وصل جانان می گوید:
مرغ جان در این قفس بی بال و پر افتاد و هرگز آن که باید این قفس را بشکند از در نیامد[4]
و یا با امیدواری و شادمانی به نزدیکی ایام وصال و دیدار یار چنین نغمه سر می دهد:
غم مخور ایّام هجران رو به پایان می رود این خماری از سر ما میگساران می رود
پرده را از روی ماه خویش بالا می زند غمزه را سر می دهد، غم از دل و جان می رود
وعده دیدار نزدیک است یاران مژده باد روز وصلش می رسد ایام هجران می رود[5]
کاتب دیوان امام خمینی در حاشیه غزل فوق نوشته است : این غزل را فقط 10 ساعت قبل از پر کشیدن آن مرغ ملکوتی کتابت کرده است.
امام خمینی در تمام مسؤولیتهای بزرگ دینی و اجتماعی و سیاسی نیز در همین فضا تنفس کرد. و سر انجام در ترنم این آواهای شور انگیز معنوی به لقاء معبود و معشوق خویش شتافت. رضوان الله تعالی علیه.
فقره 1: اللهم إنّی أسألک من بهائک بأبهاه؛ وکلّ بهائک بهیٌّ. اللهمّ إنّی أسألک من بهائک بأبهاه.
چند اصطلاح: در عرفان اسلامی کل هستی دو عالم است: عالم غیب و عالم شهادت:
عالم شهادت یعنی همین عالمی که ما میبینیم شامل زمین و آسمانها و هر چه در آنها است. عالم غیب یعنی عالمی که از دید ما پنهان است. شامل خدای متعال و فرشتگان، آخرت و بهشت و جهنم و موجوداتی از این نوع. بر مبنای این تقسیم بندی کل موجودات در سه مرتبه قرار میی گیرند: 1. مرتبه عقلی یعنی موجودات کاملاً مجرد از ماده مثل خدا 2. مرتبه مثالی یعنی موجوداتی که نه مادی کاملند و نه مجرد کامل مثل جنّ یا آنچه ما در خواب می بینیم.
3. مرتبه شهادت (یعنی مادی) که قابل شهود و رؤیت است مثل من و تو و زمین و آسمان.
امام خمینی می فرمایند انسان دارای همه این مراتب هستی است که از او به «کون جامع» یا «هستی فراگیر» تعبیر می کند. یعنی انسان هم بعد مادی دارد هم بعد مثالی و هم بعد عقلی (مجرد). باید بکوشد تا از مادی و مثالی عبور کند و به جنبه عقلی و الهی برسد. رفتن از مرتبه ای به مرتبه دیگر را «سلوک» می گویند که همان به معنای رفتن و پیمودن است. این رفتن از مرتیه ای به مرتبه دیگر آسان نیست و با زحمت صورت می گیرد و به همین لحاظ از آن به «مجاهده» تعبیر می کنند که یعنی جهاد و کوشش بسیار می خواهد تا بتوانیم از مرتبه ای به مرتبه بالا تر برویم. پای رفتن در این مسیر «معرفت» و شناخت درست است. این مسیر خطرناک است پس کسب علم و معرفت برای این حرکت از ضروریات است. و دزد و راهزن در آن کمین کرده است راهزن سالک در این مسیر «شیطان» است. شیطان ممکن است در همه مراحل این سفر معنوی اعم از معرفت و سلوک و مجاهده گمراهی ایجاد کند. امام حمینی می فرمایند «سالک» با پای «معرفت » بسوی «خدا»، به منزله مسافری است که در یک راه وحشتناک تاریک به سوی حبیبش در حرکت است و شیطان راهزن این راه است و فقط خدای متعال با اسم جامع محیط، حافظ سالک است. بنا بر این سالک باید با تضرع و توسل با گفتن «اللّهم» یا «یا الله» به حافظ و مربّی خود توسل کند. و این است راز این که همه دعاها با «اللّهم» و «یا اللّه» شروع می شود[6].
در دعاها که معمولاً با کلمه «إنّی أسألک» یعنی همانا من از تو میخواهم، شروع می شود یک بحث مهم این است که علی القاعده باید بنده فانی در حق باشد، به عکس یک هویت مستقل به خودش می دهد و می گوید «من». حصرت امام خمینی می فرمایند «إنّی» در اینجا به معنای اثبات «أنانیت» یعنی «من» بودن نیست چون اثبان «من» با سوال منافات دارد و نظیر آیه ﴿أنتم الفقراء إلی الله﴾ که «أنتم» (شما) با ملاحظه «الفقراء» معنای استقلال و بی نیازی نمیدهد و خلاصه آن که اثبات أنانیت در مقام فقر وتذلل مذموم نیست زیرا مقام عبودیت با توجه به فقر و فاقه عبد، حفظ شده است.
«إنّی أسألک» خدایا من از تو می خواهم. ممکن است بنده گناه کار باشد و شایستگی توجه الهی را نداشته باشد حضرت امام می فرماید این سؤال به زبان استعداد است یعنی استعداد این را دارد که بخواهد گر چه ممکن است حالا گناهکار باشد و شایسته خواستن نباشد پس به لحاظ استعداد می خواهد. حضرت امام به این لحاظ به دعا کننده می فرماید پس بکوش تا باطن و سرّ تو دعا کند و بخواهد تا بلکه درهای ملکوت به روی قلب تو باز شود و کشتی عقل تو در دریاهای خیر و برکات جریان یابد و تو به ساحل نجات برسی و بتوانی از این دِهِ تاریک به دنیای روشناییها پرواز کنی. مراقب باش که مبادا با این صفات و حالات نیک و در این فضای نورانی به دنبال شهوات پست و لذات پست و فناپذیر حیوانی باشی! در چنین احوالی باید در جستجوی کرامات الهی و انوار عقلی و کمالات شایسته انسانی باشی. و این روایت را نقل می کند که «مَن أخلص لله أربعین صباحاً جرت ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه» یعنی هر کس چهل روز فقط برای خدا (با اخلاص) کار کند سرچشمه های حکمت از دلش بر زبانش می آید. و نیز این روایت که «طوبی لمن أخلص لله العبادة والدعاء ولم یشغل قلبه بما تری عیناه، ولم ینس ذکر الله بما تسمع أذناه ولم یحزن صدره بما أعطی غیره» یعنی خوشا به حال کسی که عبادت و دعای او فقط برای خداست ودلش به آنچه چشمش می بیند سرگرم نمی شود و به آن چه گوشش می شنود یاد خدا را فراموش نمی کند. عارف کامل کسی است که قلبش پذیرای هر صورتی باشدکه از جانب محبوب به او می رسد و اینجا به ابیاتی از حافظ تمسک می کند:
در ضمیر ما نمی گنجد بغیر از دوست کس
هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس
ونیز :
نیست در لوح دلم جز الف قامت یار چه کنم حرف دیگر یاد نداد استادم
بدا به حال بنده ای که در چنان حال هوای روحانی و معنوی، در خواست او شهوات نفسانی و رذایل حیوانی و ریاستها و مقامات باطل و بدست آوردن قدرت و بسط و گسترش قدرت در سرزمینها و تسلط بر مردمان باشد در حالی که به فرموده حافظ:
تو را زکنگره عرش می زنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتاده است
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
امام می فرمایند این عبارات «من بهائک بأبهاه و کلّ بهائک بهیّ، اللهم إنّی أسألک ببهائک کله» تأویل می شود «أسألک بأبهی من بهائک» و خلاصه می شود به این که «خدایا از همه روشنیهای تو روشن ترین را می خواهم». و همچنین است در دیگر فقرات دعا.
امام یادآوری می کنند که برخی از فقرات دعا برتر از آن است که ما بتوانیم از زبان خودمان با خدا سخن بگوییم زیرا سالک نمیتواند با قدم معرفت به غایت قصوای شهود برسد؛ پس بهتر است زبان خود را به منزله زبان ولی مطلق قرار دهد و از زبان امام دعا کند.
حضرت امام به لحاظ دشواری حرکت بسوی خدا، با اشاره به داستان حضر ابراهیم در قرآن مجید ﴿فلمّا جنّ علیه اللیل... ﴾ که پله پله از مشاهده ستاره ها و غروب هر یک سر انجام به پروردگار مطلق رسید، می فرمایند در اینجا نیز بنده باید از منازل حواس و تخیل و تعقل و از همه تجلیات خَلقی واسمائی و صفاتی و تعیّنهای علمی و عملی به تدریج و پله پله عبور کند تا به الاهیت مطلقه و احدیت مطلقه که «عین الجمع» است یعنی همه آن مراتب در او حل و مضمحل شده، برسد. حضرت امام در اینجا به سخن مولانا در مثنوی توجه می کند که گفت:
از جمادی مردم و نامی شدم وز نما مردم ز حیوان سر زدم
تا آنجا که گفت"
پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم کانّا الیه راجعون
بنده بعد از ملاحظه این مراتب ، در چنین حالی است که درخواستی مناسب حال خود می کند و می گوید «أسألک من بهائک بأبهاه».
و آنگاه که از حضرت الهیت عبور می کند تا به حضریت احدیت مطلقه می رسد مرتبه ای که در آن همه تعینها و تکثرها محو شده به مصداق ﴿لمن الملک الیوم لله الواحد القهار﴾ هیچ تعینی نمانده، نه سائلی هست و نه مسؤولی، بنده در این چنین حال متوجه می شود که تفاوتهایی را که قبلا ملاحظه می کرده و با ملاحظه آنها از حق تعالی با سخن «بأبهاه» بهترین را میخواسته، حالا می بیند که همه در تجلی أحدیت مطلقه محو شده اند و هیچ نیست جز او، چنین می گوید: «کل بهائک بهیّ». با نظر به شرح امام خمینی از این دعاء در توجه دادن دعا کننده به مراتب مختلف حضور و تجلی حق تعالی بسیاری از معضلات آیات و روایات نیز حل می شود. در این بیانات سعی بلیغ شده است تا برای طالب حقیقت توضیح داده شود که موجودات از پایین ترین مرتبه وجودی تا بالاترین آن جز حضور و تجلی حق متعال نیستند. در واقع اگر خوب بنگریم اصلاً جز تحلی مطلقه حق تعالی و احدیت مطلقه او هیچ چیزی نیست و با این ملاحظه در واقع این آیات شریف قرآن مجید نیز تفسیر و تبیین شده است که فرمود ﴿أینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾، ﴿وهو معکم﴾، ﴿و نحن أقرب إلیکم من حبل الورید﴾، ﴿لمن الملک الیوم لله الوحد القهار﴾ و امثال اینها. و حضرت امام خواننده را به این وادی اندیشه در باب خدا و آیات قران مجید می کشاند. ایشان با این جنین تبیینی از فقرات دعا، معتقدند بنده در چنین حال و هوایی است که می گوید: «وکل بهائک بهی» که البته در فقرات دیگر دعا نیز چنین فضایی فراهم می شود که بنده می گوید «کل جمالک جمیل» و امثال اینها که تا آخر دعا به تناسب موضوع تکرار شده است.
فقره 2: الّلهم إنّی أسألک من جمالک بأجمله... ألّهم إنّی أسألک بجمالک کلّه. الّلهم إنّی أسألک من جلالک بأجلّه ... ألّلهم إنّی أسألک بجلالک کلّه.
با توجه به بحث فقره پیشین، هستی هر اندازه بسیط تر باشد بیشتر مشتمل بر کثرات است. بنا بر این حقیقت هستی که از همه تعلقات منزه است، دارای همه صفات متقابل و حتی متضاد است بفرموده امام خمینی او دارای رحمت و غضب و بطون و ظهور، اولیت و آخریت و در قران مجید هم آمده است که هو الأوّل و الآخر وهو الظاهر و الباطن؛ بر این مبنا امام خمینی می گویند ظهور عالم از جمال حق است چنان که مقهوریت عالم تحت کبریایی حق تعالی از جلال اوست
جمالک فی کل الحقائق سائر ولیس له إلّا جلالک ساتر
جمال تو در همه چیز جاری است اما جلال تو آن را پوشانده است
وقتی با لطف و انس به دل سالک تجلی می کند او را به یاد جمال حق می اندازد زبان بنده به: «الّلهم إنّی أسألک من جمالک بأجمله» مترنم می شود و آن گاه که با عظمت و کبریایی بر بنده تجلی می کند «ألّلهم إنّی أسألک بجلالک کلّه» سر می دهد.
فقره 3: اللهم إنّی أسألک من عظمتک ... و اللهم إنّی أسدلک بعظمتک کلّها
همه موجودات اعم از آسمانی و زمینی و عوالم عقول و ارواح همه از جنبه رحمانیت و رحیمیت حق تعالی است و هیچ یک را توانایی شهود عظمت او نیست چه اگر قهار با نور عظمت تجلی کند فروریزند قالبها و به فرموده امام ارکان آسمانهای بلند در برابر نور عظمت او از هم میپاشند و در روز قیامت که روز بازگشت است ندای ﴿لمن الملک الیوم﴾ با درخشش نور جلال کسی را یارای پاسخگویی نیست و خود پاسخ می گوید که ﴿لله الواحد القهّار﴾ بدون اشاره به رحمانیت و رحیمیت.
فقره 4: اللهم إنّی أسألک من نورک ... أسألک بنورک کلّه
مهم ترین چیزی که به روی کسی که با قدم معرفت بسوی الله هجرت می کند این است که بداند «نور» منحصر در این معنای عرفی نیست که مثلا با چشم خود با کمک «نور» اشیاء و اجسام اطراف خود را ببیند، بلکه بداند «علم» نیز نور است که خداوند به دل هر که بخواهد می افکند حقیقت «نور» چیزی است که خود آشکار است و چیزهای دیگر به کمک آن آشکار می شود. علم با تمام حوزه وسیعش نور است که بوسیله آن حقایق روشن می شود تا انجا که می گوییم «وجود» نور است و هر نوری به آن باز می گردد. ﴿والله نور السموات والأرض﴾ و همه عوالم ملک و ملکوت و سرادقات قدس و جبروت همه از نور اوست که نور مطلق است.
به نظر امام خمینی «نور» در این فقره از دعای سحر از اسماء صفات حق متعال و بلکه بهتر آن است که بگوییم از اسماء افعال حق متعال است.نه از اسماء ذات که عده ای تصور کرده اند.
فقره 5: اللهمّ إنّی أسألک من رحمتک بأوسعها ... أسألک برحمتک کلّها
رحمت را گاهی با رحمن می آورند و می گویند «رحمت رحمانی» که به معنی مقام گسترش هستی و افاضه وجود به همه ماهیات است وگاهی با رحیم ذکر می کنند و می کویند «رحمت رحیمی» که اشاره است به هدایت باطنی همه موجودات به صراط مستقیم که هر موجود بوسیله آن به کمال معنوی خود می رسد.
فقره 6: اللّهمّ إنّی أسألک من کلماتک بأتمّها ... أسألک بکلماتک کلّها
همه عوالم وجود همچون یک کتاب دانسته شده است که از آن به کتاب تکوینی تعبیر شده است. در این فقره یک بحث دیگر موضوع تمامیت است . تمامیت هر چیز به حسب خود آن چیز است مثلا تمامیت علم به کشف حقیقت است و تمامیت نور به آن است که هیچ تاریکی در آن نباشد و از این جمله است «انسان کامل» که آیینه تمام نمای صفات الهی و جامع همه زنجیره هستی است. امام خمینی در این قسمت به تفصیل بیشتری به انسان کامل پرداخته و چندین موضوع را به تفصیل تبیین کرده است و و چون بنای این یادداشتها به اختصار است به همین بسنده می شود. به انتظار عمری و فرصت مغتنمی.
فقره 7: اللّهم إنّی أسألک من کمالک بأکمله ... أسألک بکمالک کله
کمال هر چیزی آن است که شیء با آن تمام، و نقصش با آن جبران می کردد. و بر این مبنی است که ولایت علوی کمال دین و تمام نعمت است :﴿الیوم أکملت لکم دینکم واتممت علیکم نعمتی﴾
همه اسماء و صفات الهی همه کاملند و کاملترین آنها اسمی است که دارای همه صفات و اسماء الهی است و آن اسم «اللّه» است و در مظاهر آن، انسان کامل، اکمل است.
فقره 8: اللّهم إنی أسألک من أسمائک بأکبرها ... أسألک بأسمائک بأکبرها
ذات احدیت در مرتبه ذات برای هیچ کس اشکار نمی شود و در این مرتبه هیچ اسم و رسمی و نشانی ندارد بنا براین از طریق تجلی اسمی و صفتی می توان به او راه یافت مثل تجلی اسم رحمان و اسم رحیم. با این تجلی اسمائی وصفاتی باب هستی گشوده شده و غیب با شهود مرتبط گردیده است و چون تجلی ذاتی امکان ندارد اگر این تجلی اسمائی و صفاتی نبود، عالم همچنان در تاریکی عدم می ماند. تجلی با بعض اسماء مقدم بر بعضی دیگر است مثلا تجلی به اسم الله و اسم الرحمن مقدم بر سایر تجلیات اسماء و صفات است.
فقره 9: اللّهمّ إنّی أسئلک من عزّتک بأعزّها ... أسألک بعزّتک کلّها:
«عزیز» به سه معنی آمده است: 1 به معنای غالب؛ 2 به معنای قوی؛ 3 به معنای فرد بدون معادل. و خداوند عزیز است به معنای اول. زیرا همه مقهور تحت قهاریت اویند و سلطنت مطلقه او راست. به معنای دوم نیز خداوند عزیز است زیرا در دایره هستی تنها او قوی است و قوه هر قوی از او است یا أیّها الناس أنتم الفقراء إلی الله. و اگر قوی به معنای مبدأ آثار باشد او مبدأ آثار است و جز او در دار هستی مؤثری نیست چون قوه همه از اوست. بنا بر این همه دایره هستی مظاهر قوت و قدرت او هستند و «هو الظاهر والباطن والأول والآخر». به معنای سوم نیز، خداوند متعال عزیز است زیرا او صرف الوجود است و بنا بر این طبق قاعده «صرف الشیء لایتثنی و لایتکرر» او دومی ندارد زیرا که هیچ چیز هستی خالص نیست جز او. حضرت امام می فرماید ممکن است مقصود از عزت در اینجا به معنای توانایی و غلبه باشد در این صورت نیز خداوند به موجب ﴿لمن الملک الیوم لله الواحد القهّار﴾ و ﴿مالک یوم الدین﴾ او عزیز و غالب است.
فقره 10: اللّهمّ إنّی أسألک من مشیّتک بأمضاها ... أسألک بمشیّتک کلها
همهء زنجیره هستی اعم از عوالم غیب و شهود از مظاهر مشیت الهی هستند و به موجب حدیث «خلق الله المشیئة بنفسها و ثم خلق الأشیاء بالمشیئة» در تمام مراتب آفرینش جز مشیت الهی هیچ نیست و تنها مشیت الهی است که طلّ وحدت حقه الهی است و همه هر چه هست از مشیت الهی است ﴿ما من دابة إلّا هو آخذ بناصیتها﴾. فهم این موضوع که هر چه هست از مشیت الهی است و هیچ چیز در دار هستی از مشیت الهی خارج نیست نیازمند تدبر در خویشتن است که به قول حافظ «تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز»
جو دم وحدت زنی حافظ شوریده حال خامهء توحید کش بر ورق انس و جان
تو اگر خوب نگاه کنی در خواهی یافت ﴿هو الأول و الآخر و الظاهر و الباطن﴾ ﴿و ما رمیت إذ رمیت ولکنّ الله رمی﴾ این بحث بسیار پیچیده است و به فرموده حضرت امام با این حال «حق حق است، و «خلق خلق» و آن که به عنوان تنزیه و تقدیس حق، همه را به خلق نسبت دهد و خدا را بر کنار دارد قاصر است و بر خویش ستم کرده است و مطرود درگاه حق شده است؛ و آن که بدون حفظ کثرت همه را به خدا نسبت دهد گمراه است و خارج از اعتدال.صراط مستقیم آن است که حق عبد و ربّ هر دیده شود و داده شود و اینجا است که برای بنده روشن می شود که آنچه نیکی به او می رسد از خدا است و آنچه بدی به او می رسد از خود اوست ﴿ما أصابک من حسنة فمن الله وما أصابک من سیّئة فمن نفسک﴾
فقره 11: اللّهم إنّی أسألک من قدرتک بالقدرة التی استطلت بها علی کل شیء .. . إنّی أسألک بقدرتک کلّها.
قدرت یکی از امّهات صفات الهی است و از ائمه هفتگانه صفات حق تعالی است یعنی حیات و علم و اراده و قدرت و سمع و بصر و تکلم. در زنجیره هستی قدرت حق تعالی همه را فراگرفته و هیچ چیز از حوزه قدرت او خارج نیست و این است معنای «استطلت بها علی کل شیء» «استطاله قدرت» عبارت است از سعه و گسترش قدرت که در آیه ﴿ما من دابة إلّا هو آخذ بناصیتها﴾ به آن اشاره شده است و هیچ چیز از حوزه قدرت حق تعالی خارج نیست هر چه هست از مظاهر قدرت اواست.
فقره 12: اللّهمّ إنّی أسألک من علمک بأنفذه ... أسألک بعلمک کله.
بحث علم حق تعالی به موجودات و انکشاف اشیاء نزد او از مباحث بسیار پیچیده و سخت فلسفی و عرفانی است مگر به عنایت خدای متعال تا بدانی او چگونه در ذات خویش با تعقل ذات خود به همه اشیاء علم دارد و درک و فهم سخن اهل بیت از جمله حضرت امام صادق در اصول کافی: «لم یزل الله ربّنا والعلم ذاته و لا معلوم...» و هم درکافی از قول امام باقر (ع) که: «کان الله و لاشیء غیره ولم یزل عالماً بما یکون؛ فعلمه به قبل کونه کعلمه به بعد کونه». امام خمینی می فرماید فهم این حقایق با براهین فلسفی و مجادلات کلامی میسر نیست و سخن مولانا را آورده که گفت:
پای استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت بی تمکین بود
ونیز سخن حافظ را که گفت:
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
عقل می خواست کزآن شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
﴿ألا إنّه بکل شیء محیط﴾.
فقره 13: اللّهمّ أنی أسألک من قولک بأرضاه ... أسألک بقولک کله
حضرت امام در این باره ابتدا به این موضوع اشاره می کند که سوال به وسیله اسماء الهی و توجه به حقیقت صفات جلالی و جمالی وقتی برای بنده حاصل می شود که بنده با بهره مندی از تجلی حق تعالی به او، بتواند با چشم بصیرت و مکاشفه قلبی خدا را در آینه اسماء و صفاتش ببیند و با وساطت آن اسم و صفت از خدا مسألت کند.
انسان مظهر اسم «کل یوم هو فی شأن» است بنا بر این ممکن است معشوق و محبوب او در هر حالی با اسمی بر او تجلی کند. و به همین لحاظ ممکن است در هر حالی مناسب حالش به سخنی ترنم کند گاهی با لفظ مفرد مثل «اللّهم أنّی أسألک من قولک بأرضاه» و گاهی به لفظ جمع و بگوید «اللّهمّ أنی أسألک من کلماتک بأتمّها».
پسندیده ترین گفتارها (أرضی الأقوال) در تکوین، قول ذاتی است که اسماء الهی در حضرت علمی الهی ظاهر شده اند؛ و در تشریع، علم توحید است که خداوند به واسطه فرشتگان وپیامبرانش بر مردم افاضه کرده وسپس علم تهذیب نفس است که سعادت آدمی به آن است.
فقره 14:اللّهم أنّی أسألک من مسائلک بأحبّها إلیک ... أسألک بمسائلک کلّها
سؤال عبارت است از درخواست سائل از مسؤول به این که به او توجه کند برای تحقق آنچه مورد نیاز او است. سؤال یا به زبان استعداد است یا زبان حال یا مقال. همه موجودات و قبیله ممکنات به لحاظ فقر ذاتی به قیّوم مطلق توجه می کنند و از او کمالات خویش می خواهند؛ از او می خواهند تا ظاهر شوند.
وانسان چون دارای همه مراتب نزولی و صعودی و نشآت مختلف است برای هر نشأه و عالمی زبان مناسب برای سؤال دارد.
دعا به زبا ن ذات و استعداد ذانی مستجاب است و البته فیض به مقدار استعداد افاضه می شود؛ اما دعا به سه شرط: دعای به زبان قال، مطابق زبان استعداد باشد و نیز مخالف منطق دل نباشد و نیز مخالف با حال نباشد مستجاب خواهد شد.
فقره 15: اللّهمّ إنّی أسألک من شرفک بأشرفه ... أسألک بشرفک کلّه
یکی از موضوعاتی که همه الهیون اعم از اصحاب حکمت و فلسفه با نحله های گوناگون و تفاوت مشربشان در سلوک علمی و طریق برهانی یا سیر عرفانی و کشف معنوی اتفاق نظر دارند این است که وجود خیر و شریف است و عدم شرّ و خسیس است. وجود مرجع هر خیر و و شرافتی است و باید دانست که «وجود» به معنی مصدری به معنای «بودن» مقصود ما نیست بلکه حقیقت وجود خارجی و عین اعیان خارجی منظور است. بنا بر این مرجع هر خیر و شرافت و نوری «وجود» است که همه آسمانها و زمین و اشباح و ارواح را پر کرده است هر چه هست هستی است و بر این معنی باز گشت هر شرّ و پستی و تاریکی به عدم است. هر چه وجود کاملتر باشد ، خیریت و شرافت آن بیشتر است تا برسد به وجودی که هیچ نیستی و شریت و نقصان به او راه ندارد و همه خیرات و شرافتها از تجلیات اوست ﴿کل شیء هالک إلّا وجهه﴾ .
فقره 16: اللّهمّ إنّی أسألک من سلطانک بأدومه... أسألک بسلطانک کله.
سلطنت مطلق در تمام مراتب غیب و شهود هستی از آن اوست ودر قیامت کبری خوب آشکار می شود ﴿لمن الملک الیوم لله الواحد القهّار﴾.
فقره 17: اللّهم إنّی أسألک بملکک بأفخره ... أسألک بملکک کلّه.
اگر «ملک» به معنای مملکت باشد چنان که در این آیه آمده است: ﴿قل اللّهم مالک الملک﴾ فاخریت ملک او ثابت است زیرا نظام موجود کاملترین نظامات است و اگر «ملک» به معنای مالیت باشد که در آیه ﴿لمن الملک الیوم﴾ مطرح است عظمت و فاخریت آن به اعتبار این که ﴿له ملک السموات و الأرض﴾ و «لایمکن الفرار من حکومته» آشکار است.
فقره 18: اللّهم إنّی أسألک من علوّک بأعلاه ... أسألک بعلوّک کله
علوّ و بالایی مطلق از آن اوست و هر بالایی جز او، از اوست و به منسوب است چه همه بالاییها از او ست. از حضرت امام رضا در کتاب کافی نقل است که فرمود اولین اسمی که حق متعال برای خود برگزید«العلیّ العظیم» است چه او بالاترین همه است.
فقره 19: اللهمّ إنّی أسألک من منّک بأقدمه ... أسألک بمنّک کله.
این بخش از دعا صریح ترین شاهد بر تایید نظر پیشوایان حکمت متعالیه و اصحاب قلوب است که به قدیم بودن فیض قائل هستند. خداوند متعال با افاضه وجود منبسط بر همه ممکنات منّت نهاده است پس هیچ جیز جز او قدیم نیست و حدوث و تغیّر و زوال و دثور جبلّی همه ممکنات است و ثبات و قدمت و تمامیت از خواص عالم قضاِ الهی است که در آن هیچ تغیّر و حدوث و زوال راه ندارد. و حضرت امام می فرماید ایمان به این حقیقت نیازمند صفای باطن به کمک ریاضت و خلوت با خدا میسّر است نه با مجادلات کلامی و براهین فلسفی.
فقره 20: اللّهم إنّی أسألک من آیاتک بأکرمها ... أسألک بآیاتک کلها.
از مطالب گذشت روشن شد همه موجودات و مراتب هستی در حکم آیات کتب الهی است که گوش دل مؤمنان را می نوازد. آنان که از کدورت عالم مادی رها شده و از خواب غفلت بیدار شده اند. و در این دنیا نه برای ماندن بلکه برای درو کردن اعمال صالح زندگی می کنند و می کوشند تا به وطن اصلی بر گردند و سخن مولوی که گفت:
بشنو از نی چون حکایت می کند وز جداییها حکایت می کند
تا آنجا که گفت:
هر کسی کو باز ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
یک سالک هر چیزی را ایه و نشانه می داند
وفی کل شیء له آیة تدلّ علی أنّه واحد
تا تو گرفتار پرده عالم طبیعت و مستی آنی نمیتوانی خودت را بی نیاز ببینی. از این قریه خارج شو وکتب حقیقت وجودت را بخوان و بالا برو که
تو را زکنگره عرش می زنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتاد است
فقره 21: اللهمّ أنّی أسألک بما أنت فیه من الشأن و الجبروت ...
خداوند را به مقتضای اسم «کل یوم هو فی شأن» در هر آنی شأنی دارد و فقط برای انسان کامل با همه شؤون تجلی می کند. هر یک از موجودات مظهر اسم خاصی هستند و مقام خاصی دارند که نمیتوانند از آن عبور کنند جز انسان که می تواند به همه شوون الهی راه یابد.
فقره 22: الّلهم إنّی أسألک بما تجیبنی حین أسألک فأجبنی یا الله.
همه اسماء الهی از مظاهر اسم اعظمند آن گاه که این حقیفت بر قلب سالک آشکار می شود می گوید: «اللّهمّ أنّی أسألک بما تجیبنی حین أسألک» که همه آنها به اسم اعظم بر می گردد لذا بنده می گوید: «فأجنی یا الله».
جون اسم اعظم الهی محیط به همه اسماء هست اول دعا را با «اللّهم» آغاز کرد و با «أجبنی یاللّه» ختم کرد.