آیتالله قائم مقامی استاد حوزه و دانشگاه در نشست مجازی انجمن اندیشه و قلم گفت: شرک هم تنها این نیست که بت بپرستیم. بلکه اگر در تولید فقه نیز خدایی را تصویر و تعریف کردیم که از خدای خالق جداست و احکامی در تناقض با تکوین و فطرت تشریع می کند، شرک است.
به گزارش جماران، آیتالله سیدعباس قائممقامی با بیان این که تمام حرف قرآن توحید است، گفت: اصلیترین حرف توحید این است که الله رب العالمین است و دوگانگی بین تکوین و تشریع نیست. پس اگر ما در حوزه الهیات و فقه به گونهای عمل کنیم که به تولید احکامی در تناقض با احکام فطری بینجامد، این دین الهی نیست.
باید تقابل میان دین و طبیعت را حل کنیم
استاد حوزه و دانشگاه در نشست مجازی انجمن اندیشه و قلم با عنوان «روش معاصرسازی معرفت دینی»، یکی از بزنگاههای اصلی این فرایند را رفع تقابل و ناسازگاری میان دین و طبیعت یا «دین وحیانی» و «دین طبیعی» یا به تعبیر قرآن، «دین فطری» دانست و گفت: اگر نتوانیم این تقابل را حل کنیم، یقینا در بهترین و خوشبینانه ترین حالت، دین را رانده شده در کنجترین زوایای شخصیت انسان خواهیم یافت که کمترین تاثیری در روابط انسانی و اجتماعی انسانی داشته باشد و هرگز نتواند منشأ تولید اخلاق شود.
وی افزود: اساسا نظریهای که نتواند تولید اخلاق کند، یک امر درونی محض و یک امر ذهنی و معنوی و عرفانی و شخصی خواهد شد و این همان اتفاقی است که در غرب معاصر و در عصر روشنگری افتاد. یکی از مهمترین چالشهایی که تاکنون اندیشه دینی با آن مواجه شده، مباحث عصر روشنگری درغرب معاصر پیرامون بازگشت به طبیعت و تقابل دین و طبیعت است؛ موضوعاتی که ابتدا از سوی هیوم مطرح شد و سپس کانت با تأثیرپذیری جدی و عمیق از او، آن را پرورش داد و حتی برای آن الهیات عملی نیز ارائه کرد.
به گفته این پژوهشگر دینی، فیلسوفان عصر روشنگری اگرچه به ظاهر ملحد به نظر می رسند اما در اثر باورهای عمیق و دغدغه دینیای که داشتند، وارد عرصه معاصرسازی معارف دینی شدند.
قائممقامی توضیح داد: در تجربه دنیای مسیحیت، یک دین الهی و یک سلسله بایدها و نبایدهای الهی داریم که به منابع بیرون از طبیعت و آفرینش ارجاع میدهد؛ بایدها و نبایدهایی که در بسیاری جاها در تلاقی و ناسازگاری با ادراکات و داوریهای اخلاقی سرشت انسان است. دینی که میخواهد من یافتههای اخلاقی و ذاتی خود را تعطیل کنم و همه این تعطیلی را هم با استناد به خدایی انجام میدهد که نازلکننده دین است. فیلسوفان عصر روشنگری، در مقایسه میان آن دین الهی که انسان را به تناقض و ناسازگاری با سرشت خود دعوت میکند و دین طبیعی که انسان را به سازگاری و وحدت شخصیت دعوت میکند، دین طبیعی را شایسته پیروی میدانند؛ دینی که به تعبیر کانت، کاملا مقید به اخلاق کامل است.
تجربه فیلسوفان عصر روشنگری از دین، معطوف به مسیحیت است
رئیس پیشین مرکز اسلامی هامبورگ اضافه کرد: در غرب معاصر، هرچه طبیعت بیشتر غلبه میکند و هرچه دانش و علوم طبیعی و تجربی و عوالم عقلانی توسعه مییابد، دین وحیانی و الهی مغلوبتر شده و بیشتر به عقبنشینی ناگزیر میشود. تجربه فیلسوفان مغرب زمین در عصر روشنگری از معارف دینی، معطوف به مسیحیت بوده و با شرایطی یهودیت را هم تجربه کردهاند و اگر خرده اطلاعاتی از اسلام داشتند، با همان فاهمه مسیحی بوده است؛ اما باید دید آیا ما در حوزه اسلامی نیز مبتلا به این مسأله هستیم و آیا این اشکال متوجه ما نیز در معارف اسلامی و دین ختمی هست؟
قائممقامی در پاسخ این سوال گفت: اگر بخواهیم با نگاه به آنچه در واقعیت اندیشه دینی ما وجود دارد و آنچه امروز به عنوان معارف دینی میشناسیم، به این پرسش پاسخ دهیم، خواهیم گفت: بله، قطعا ما هم با این مسائل مبتلا هستیم. اما اگر با ظرفیتها و امکانات درون ساختار اندیشه ختمی بخواهیم پاسخ دهیم، میگوییم: بدون تردید ما با چنین مسائلی مواجه نیستیم و اساسا وجه تمایز وحی قرآنی و ختمی این است که سراسر آن، ارائه راهکار برای ایجاد سازگاری بین طبیعت و دین است.
نباید سازمان جامع دینیمان را به فقه تقلیل دهیم
وی افزود: در فقه رایج ما تفکیکی بین احکام فقهی و احکام اخلاقی وجود دارد و گزارههای اخلاقی ما با همه اهمیتی که اخلاق در اسلام دارد، عملا در سازمان رسمی اندیشه دینی ما، اخلاق در منطقة الفراغ فقه قرار گرفته است.
این مجتهد با بیان این که مهمترین اشکال ما تقلیل سازمان جامع دینیمان به یک سازمان فقهی است، افزود: البته باید بدانیم اگر فقه را از معارف اسلامی بگیریم، چیزی به نام الهیات عملی نداریم و همان اختلال و معلولیت سازمانی ادیان پیشین در اسلام هم رخ مینماید. اما نتیجه تقلیل معارف دینی ما به معارف فقهی، این است که اخلاق در منطقة الفراغ احکام فقهی موضوعیت یافته و در متن فقه ما حضور ندارد. با این شیوه فقهای ما درواقع مستحبات و غیرملزمات را اخلاق میدانند.
به گفته قائممقامی، مشکل اصلی این است که هرچند احکام عملی ما در خلأ شکل نمیگیرند و بیریشه و بیبنیاد نیستند و هرچند در اندیشه قرآنی، خدای آفرینشگر از خدای شارع جدا نیست؛ اما در عمل میبینیم منشأ احکام فقهی، بیش از آنکه عقلی و قرآنی باشد، از فهم فقیهان ما نشأت میگیرند.
فهم فقیهان بر روایات سیطره دارد
وی با بیان این که اعتبار منابع ما به ترتیب عقل، قرآن، سنت و اجماع است، افزد: اما در عمل برعکس است. اجماع یا به بیان من، فهم فقیهان بر بقیه منابع سیطره دارد. در این سازمان معرفتی، سنت را از زاویه فهم فقیهان می بینیم و قرآن را هم از زاویه سنت. این دو آن قدر خودشان بررسی می کنند، دیگر جایی برای قرآن نمی ماند، مگر بخشی در منطقه الفراغ. حالا اگر چیزی ماند، می رویم سراغ عقل که عملا چیزی نمی ماند. با این وصف در واقع فهم ما از قرآن یک فهم درجه دو و فهم ما از عقل، یک فهم درجه سه است که بسیاری از فقها نیز اعلام میکنند هرچند عقل بسیار مهم است، اما دسترسی به آن، بسیار سخت است و از آن عملا میگذرند.
این استاد علوم دینی پرسش مهم را این دانست که: آیا این منابع احکام عملی وجودی مستقل از منبع فطری دارد یا با آن مرتبط است؟ خداوندی که مشروعیت بخش احکام عملی ماست ایا گسیخته از خدای آفریننده است یا همان خداست؟
اصلی ترین حرف توحید
قائممقامی در پاسخ گفت: تمام حرف قرآن توحید است و اصلی ترین حرف توحید این است که الله رب العالمین است و دوگانگی بین تکوین و تشریع نیست و مبدا آفرینش و تدبیرکننده عالم، یکی است. در این صورت اگر ما در حوزه الهیات و فقه به گونهای عمل کنیم که به تولید احکامی در تناقض با احکام فطری بینجامد، این دین الهی نیست. چرا که نتیجه تفکیک بین خدای خالق و خدای شارع، شکلگیری بایدهای عملی و فقهی است که قانونی و اعتباری هستند.
وی با بیان این که «خلط بین احکام شرعی و قوانین مدنی، تجربه سالهای اخیر ما نیز هست»، توضیح داد: شریعت هرچند که زبان دستوری دارد اما هرگز قانون نیست، هرچند شریعت میتواند در یک فرایند طبیعی و معطوف به خواست و اراده مردم و معطوف به سازوکارهای قانونی، به قانون تبدیل شود. به عنوان نمونه، خداوند آفریننده در قرآن، انسانها را برابر و آزاد میداند، اگر ما احکام فقهی ای تولید کردیم که به عده ای اجازه نفی اختیار و آزادی دیگران را بدهد، این نوعی ثنویت و جدا کردن خدای خالق از خدای شارع است.
وی ادامه داد: ظلم طبق عقل و طبق فرموده خداوند خالق، بد است، اما اگر شما احکام فقهی ای تولید کردید که غیبت و تهمت و بهتان را در جایی تجویز کند، ناشی از شرک و ثنویت است. شرک هم تنها این نیست که بت بپرستیم. بلکه اگر در تولید فقه نیز خدایی را تصویر و تعریف کردیم که از خدای خالق جداست و احکامی در تناقض با تکوین و فطرت تشریع می کند، شرک است.
قائممقامی در پایان گفت:علامه طباطبایی را باید آغازگر، مؤسس و سرسلسله تلاش برای معاصرسازی معرفت دینی در جامعه ما دانست که البته این کار ناقص و در آغاز مانده است. اجتهاد و همین فقه سنتی، ظرفیت بالایی برای معاصرسازی فهم دینی دارند، ولی باید بسترسازیهای آن انجام شود. لذا باید در هر نوع معاصرسازی بتوانیم هر قرائت و اجتهادی را با ابعاد طبیعی هماهنگ کنیم.