آیت الله حاج سید محمد موسوی احمدآبادی معروف به محقق داماد، مرد دانش و تحقیق، یکی از ستاره‌های فروزان فقاهت و یکی از فقیهان نامدار شیعه در قرن چهاردهم هجری می‌باشند که شاگردان برجسته و رجال علمی تربیت کرده است.

به گزارش جماران، حریم امام نوشت: آیت الله حاج سید محمد موسوی احمدآبادی معروف به محقق داماد، مرد دانش و تحقیق، یکی از ستاره‌های فروزان فقاهت و یکی از فقیهان نامدار شیعه در قرن چهاردهم هجری می‌باشند که شاگردان برجسته و رجال علمی تربیت کرده است.

ولادت

ایشان در یک بیت رفیع علمی و ولائی، در احمد آباد یزد، پا به عرصه حیات نهادند. والد عالیقدرش مرحوم حجه الاسلام و المسلمین آقای حاج سید جعفرموسوی، یکی از ارادتمندان و شیفتگان مقام شامخ اهل بیت عصمت و طهارت بودند.

بارها به سفر عتبات عالیات تشرف پیدا کرده بودند. در سفر آخر که با پای پیاده عازم دیار دوست بودند، روح خداجویش به ملکوت اعلی پیوست و کودک هنوز از مادرمتولد نگردیده بود.

بسیار طبیعی است کودکی که در چنین فضای ولایی و دوستی اهل بیت(ع) چشم و گوش باز نماید، چگونه بار خواهد آمد؟ او در ممات پدر، تحت حمایت وعنایت مادر پارسا و عفیفه اش تربیت و پرورش می‌یافت که داغ مادر را نیز به زودی بردل گرفت و با کوله باری از غم و اندوه به تحصیلات مقدماتی پرداخت. ایشان مدت کوتاهی در اردکان بوده، سپس عازم یزد گردید.

اساتید اردکان و یزد

1 - حاج سید یحیی واعظ یزدی

وی از وعاظ بزرگ در احمد آباد اردکان متولد گردید و در شهر یزد به تحصیل و تدریس پرداخت سپس به اصفهان رفت و از علمای اعلام، آقای سید مهدی درچه ای، شیخ اسدالله قمشه ای، میرزا جهانگیر خان قشقایی و آقا میرزا احمد مدرّس بهره مند گردید.

2 - سید حسین باغِ گندمی

وی از شاگردان برجسته آیت الله العظمی حاج سید محمد کاظم طباطبایی یزدی بود که سالها در عتبات از محضر علما کسب فیض نمود و سپس به وطن خود یزد بازگشته به امر تدریس مشغول گردید.

3 - سید احمد مدرس

وی از مدرسین ماهر و معروف یزد بوده و حجتالاسلام ریحان یزدی نیز از شاگردان او محسوب می‌شود.

4 - حاج شیخ غلامرضا فقیه یزدی

وی فرزند حاج ابراهیم یزدی (کوچه بِیکی) است که در سال 1309ه.ق وارد حوزه علمیه مشهد گردید و بعد از تحصیل علوم ادبی و اندکی فقه و اصول و کلام همراه آقا سید حسن قوچانی معروف به آقا نجفی با پای پیاده و رنج فراوان از مشهد به یزد و سپس به اصفهان رفت.

وی پس از پنج سال اقامت در اصفهان و تحمل زحمت و تنگدستی زیاد در سال 1319ه.ق عازم نجف شد و از محضر علمای بزرگواری چون حاج میرزا حسین فرزند حاج میرزا خلیل، و آیت الله آسید محمد کاظم یزدی، و آخوند ملامحمد کاظم خراسانی و آشیخ هادی محقق تهرانی و آشیخ محمدباقر شیرازی اصطهباناتی بهره مند شد، و به وطن خود یزد مراجعت و در آنجا مقیم گردید.

نفوذ کلام و نیکویی اخلاقش زبانزد خاص و عام بود. بسیاری از اهالی یزد معتقدند که وی اهل کرامت بود.

آیت‌الله حاج شیخ غلامرضا از آیت‌الله حائری مؤسس حوزه علمیه قم و حاج میرزا سید علی مدرس لب خندقی اجازه اجتهاد داشت. با اینکه در آن زمان گاهی بیش از صد هزار تومان در سال از سهم مبارک امام (ع) به دستش می‌رسید هیچ از آنها استفاده نمی‌کرد و از راه هدایای ناچیزی که مردم در پی تبلیغ و ارشاد به او می‌دادند، به زندگی ساده خویش ادامه می‌داد.

وی در روز جمعه ذیحجه (11تیر) 1338در سن هشتاد و سه سالگی رحلت نمود و در مقبره‌ای کنار مزار امامزاده جعفر یزد به خک سپرده شد.

مهاجرت به قم

مرحوم آقای داماد در سال 1341ه.ق در سن 16سالگی درست یک سال پس از تأسی حوزه علمیه قم به دست مبارک آیت‌الله حائری یزدی، با راهنمایی استاد به قم مهاجرت نمود.

عنایت خاصی که مرحوم حاج شیخ غلامرضا، موقع بدرقه شاگردش مبذول داشت به اندازه‌ای جالب بود که نظیرش کمتر دیده شده است. آنگونه که استاد معظم حاج آقا موسی شبیری زنجانی دامهافاضاته نقل می‌فرمود: مرحوم آقای داماد وقتی کیفیت آمدن استادش به گاراژ برای بدرقه و کندن لباس و جوراب و پوشاندن آنها بر وی را متذکر می‌شد اشک در چشمانش حلقه می‌زد.

استادان وی در قم

آیت‌الله محقق، در قم نیز از محضر اساتید و آیات عظام کسب فیض نمود که نام تعدادی از آنها از این قرار است:

1 - آیتالله میر سید علی یثربی کاشانی

2 -آیتالله سید محمد تقی خوانساری

3 - آیتالله میرزا محمد همدانی

4- آیت الله سید ابولحسن رفیعی قزوینی

5 -آیتالله حاج سید محمد حجّت کوه کمری

6 - آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی

آیت‌الله مؤسس به این شاگرد عنایت خاص داشت و با داشتن چنین شاگردانی به آینده حوزه علمیه قم دلگرم و امیدوار بود.

همین عنایت استاد و موقعیت ممتاز علمی و تقوایی وی سبب شد که مرحوم آیت‌الله حائری وی را به دامادی خود بپذیرد و از آن روز به لقب داماد مشهور و معروف گردید.

حوزه درس فعال

پس از ارتحال استاد بزرگوار و مؤسس حوزه علمیه قم، معظم له تدریس درحوزه علمیه قم را شروع و در مدت اندکی، محضر درس وی به صورت مجمع فضلاء و دانشمندان و محل ملاقات اندیشمندان درآمد، و ایشان از این فرصت عالی ترین بهره‌ها را برده، و در تمام ایام به تدریس و تربیت پرداخته اند.

روزهایی هم که حوزه تعطیل می‌شد، خانه ایشان یک مدرس بزرگ، و یک جایگاه رفع اشکالات و بحث و گفتگوی فقهی درمی آمد. روزهای جشن و سرور، یا ایام سوگواری و عزا نیز، بحث و گفتگوی پربرکت فقهی و اصولی منقطع نمی‌گردید، و روح جویای کمال وی هرگز از زلال آب شیرین علم سیراب نمی‌گشت.

درس ایشان، مجتهد پرور و مرکزتلاقی افکار وتضارب اندیشه‌ها بود. در اثر همین تمحض در علم بود که جمعی از زبدگان حوزه به محفل گرم و با صفای وی می‌شتافتند.

شاگردان

جمع کثیری که نام بردن اسامی برخی از آنان می‌تواند نمونه بس اندک از بیشترین‌ها باشد.

افرادی مانند:

1-آیتالله حاج شیخ مرتضی حائری یزدی

2-آیت الله مرتضی مطهری

3-آیت الله دکترسید محمد حسینی بهشتی

4-آیت الله شیخ عبد الرحیم ربانی شیرازی

5- امام موسی صدر(رهبر شیعیان لبنان)

6-آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی

7-آیت الله دکتر محمد مفتح

8-آیت الله حاج شیخ علی قدوسی

9- آیت الله حاج شیخ حسینعلی منتظری

10- آیت الله حاج شیخ علی مشکینی

11- آیت الله سید عبد الکریم موسوی اردبیلی

12- آیت الله حاج شیخ ناصر مکارم شیرازی

13- آیت الله حاج سید موسی شبیری زنجانی

14- آیت الله حاج سید مهدی روحانی

15- آیت الله حاج میرزا علی احمدی زنجانی

16- آیت الله سید کرامت الله شیرازی

17- آیت الله حاج سید ابو الفضل میر محمدی

18- آیت الله شیخ احمد آذری قمی

19- آیت الله حاج سید فخر الدین طاهری شیرازی

20- آیت الله حاج سید نور الدین شیرازی

21- آیت الله حاج شیخ حسین نوری همدانی

22- آیت الله حاج شیخ عباس ایزدی نجف آبادی

23- آیت الله حاج سید جلال طاهری اصفهانی

24- آیت الله حاج سید محمد ابطحی کاشانی

25- آیت الله حاج سید عبد الرسول شریعتمداری

26- آیت الله حاج سید محمد حسین تهرانی(لاله زاری)

27- آیت الله حاج شیخ عبد الله جوادی آملی

28- آیت الله حاج سید محمد حسن مرتضوی لنگرودی

29- آیت الله حاج شیخ محمد تقی ستوده اراکی

30- آیت الله حاج شیخ حسین مظاهری اصفهانی

31- آیت الله حاج شیخ محمد مؤمن قمی

32- آیت الله حاج سید محمد حسینی کاشانی

33- آیت الله حاج سید علی محقق یزدی

34- آیت الله حاج شیخ محمد علی ذاکری شیرازی

35- آیت الله حاج شیخ حسن شریعتمداری

و جمعی دیگر از بزرگان و معاریف حوزه.

خصوصیات و روحیات

مرحوم آیت الله محقق داماد، فرد زاهد و پارسا و بسیار صریح اللهجه، خوش مجلس و شیرین سخن بودند. هرگز به مقامات صوری و مناسب ظاهری اهمیت نمی‌دادند. از تواضع و ادب خاصی برخوردار بودند. او در ایام ماه رمضان در مسجد بازار قم به وعظ و ارشاد می‌پرداختند، و سخنان وی تاثیر عمیقی در دل شنوندگان باقی می‌گذاشت.

آثار و تالیفات

از آثار عمده ایشان، حواشی بر العروه الوثقی مرحوم یزدی، به قلم خودش می‌باشد. ولی تقریرات دروس فقه و اصول ایشان توسط جمعی از فضلای جلسه درس ایشان تحریر و تالیف، و به مرحله چاپ رسیده است.

1-مباحث حج، صلوه، صوم، اعتکاف، خمس و قسمت عمده زکات توسط آیت الله جوادی آملی تقریر و تحریریافته است.

2- آیت الله مکارم شیرازی دوره درس اصول ایشان را نوشته اند.

3- آیت الله طاهری اصفهانی، مبحث طهارت و دوره اصول ایشان را تقریر و تحریر نموده اند.

4- آیت الله شیخ محمد مؤمن، بحث صلوه ایشان را تقریر و تحریر نموده است.

تاریخ وفات

مرحوم آیت الله محقق داماد، پس از عمری تلاش و کوشش در راه انجام وظیفه الهی، و پس از تربیت جمعی از شاگردان مجتهد و شایسته، روز چهارشنبه 2 ذی الحجه الحرام سال 1388 ه.ق بر اثر سکته قلبی، پس از 75 روز بیماری دار فانی راوداع گفت، و در مقبره‌ای از مقابر سمت شرقی صحن مطهر حضرت معصومه با تجلیل و تشییع کم سابقه مدفون گردید.

 

رونمایی از ارج نامه استاد دکتر سید مصطفی محقق داماد

سیدمصطفی محقق داماد: مرجع تقلید نبود، اما مرجع تحقیق بود

آیت الله سید مصطفی محقق داماد فرزند مرحوم آیت الله سید محمد محقق داماد چهره نام آشنای حوزه و دانشگاه، نویسنده و پژوهشگر عضو پیوسته و رئیس مطالعات اسلامی فرهنگستان علوم ایران،عضو هیئت امنای سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران است. ریاست سازمان بازرسی کل کشور از سال 1360تا1373 از جمله فعالیتهای اجرایی وی میباشد. ایشان به قدری عالمانه و احساسی از شخصیت پدر و رنجها و مشقات زندگی او سخن گفت که گاهی بغض گلو و اشکهای چشمانش توان ادامه سخن را از او سلب میکرد و آهنگ صدایش را به طور کلی تغییر میداد.

موضوع گفتوگوی ما درباره مرحوم والدتان، آیتالله سید محمد محقق داماد است. در ابتدا شرح مختصری از زندگی ایشان برای ما ارائه بفرمایید.

اولاً خیلی ممنون از جناب‎عالی و همکارانتان که به یاد علمای گذشته هستید. مرحوم آیت‎الله محقق داماد، شخصیتی که اگر چه شاگردان بزرگی را تربیت کرد و در حد مرجعیت بود، اما خود در زمان حیاتش از شهرت و مطرح شدن پرهیز داشت و انزوا را ترجیح می‌داد. پس از فوت هم بر همان منوال در بین عموم به درستی شناخته نشد. من اجمالی از دوران طلبگی ایشان و در ادامه دوران تدریسشان را عرض می‎کنم. هر دو بخش، به‌خصوص برای نسل جوان بسیار جالب است. برای خود من نه به عنوان فرزند ایشان، بلکه به عنوان یک طلبه، سبک و شیوه زندگی ایشان در مقایسه با دیگران بسیار جالب توجه بوده است. مرحوم والد، آیت‎الله محقق داماد رضوان الله تعالی علیه از بدو تولد از نعمت پدر محروم بود و در زمانی که مادرش  حامله بود، پدر خود را از دست داد. پدر ایشان سیدی معمم، به نام سید جعفر و مورد احترام و توجه اهالی روستای احمدآباد در اطراف اردستان بود. طی سفری برای زیارت عازم کربلا شد؛ اما دیگر مراجعت نکرد و هیچ اطلاعی از آن تاریخ به بعد از ایشان در دست نیست و حتی اهالی کاروان هم اطلاع دقیقی از ایشان نداشتند. مشخص نیست که تنها سفر کرده یا به همراه کاروان. برخی گفتند که ظاهراً در مسیر بیمار شد و فوت کرد؛ اما سند معتبری در این زمینه وجود ندارد.

ایشان تا 7 سالگی نزد مادر و دایی خود زندگی می‌کرد. برادر بزرگ‌تری هم به نام آقا سید عزیز الله داشت که بعد از ایشان فوت کرد. خاله‎زاده ایشان واعظ شهیر زمان خودش به نام حاج سید یحیی واعظ یزدی، پیش از مرحوم فلسفی در وضع و خطابه در ایران شهره بود و بعدها لقب حکمت را برگزید. چون اهل فلسفه بود و در منبر هم از حکمت و فلسفه بهره می‌جست؛ لذا معروف شد به آقا سید یحیی حکمت. ایشان تا هفت سالگی قرآن و علوم وابسته نظیر تجوید و تا حدودی ادبیات را فرا گرفت؛ اما دقیقاً مشخص نیست که در روستا این علوم مقدماتی را فرا گرفت یا در اردکان.

به نقل از شخصی که با ایشان همراه بود، ظاهراً در 7 سالگی به همراه کاروانی عازم یزد شد و برای ادامه تحصیل وارد مدرسه خان یزد که متعلق به یکی از خوانین گذشته بود، شد. به سرعت ادبیات عرب را فرا گرفت و پیشرفت خوبی در تحصیل داشت. البته ایشان در کمال فقر مشغول به تحصیل بود؛ تا جایی که به نقل از خودشان از درخت توت مدرسه تغذیه می‌کرد؛ چون به حدی نرسیده بود که شهریه بگیرد و تنها توشه‎ای که از روستا با خود داشت سفره نان خشکی بود که مادر به ایشان داده بود. در همان آغاز تحصیل به سرعت شرح الفیه را خواند و تا ده سالگی به خاطر حافظه خوب و قدرت یادگیری بالا در ادبیات عرب پیشرفت خوبی کرد. بعدها که ایشان مدرس معتبری در قم شد، پیش از درس زیر لب فاتحه‎ای می‌خواند. من علت را پرسیدم. ایشان داستانی را تعریف کرد که بسیار جالب است. فرمود: «فاتحه را برای دو نفر می‌خوانم: یکی از این دو شخص، آقا شیخ غلامرضا یزدی است - که بعد درباره نقش ایشان در زندگی مرحوم والد خواهم گفت- و شخص دیگری سیدی بود اهل میبد که در سنین بالاتر از من وارد مدرسه خان شد. ظاهراً این سید وضع مالی خوبی از نظر خانوادگی داشت. روزی نزد من آمد و گفت می‌خواهم شرح الفیه بخوانم. من هم قبول کردم که به ایشان تدریس کنم. یک روز سید به من گفت: قصد خرید گیوه‎ای برای خود دارم؛ تو هم همراه من بیا. ظاهراً هم به خاطر وضعیت نامناسب کفشم، این پیشنهاد را داد؛ اما نیتش را به من نگفت؛ وگرنه شاید نمی‌پذیرفتم.» مرحوم والدم این داستان را با سوز دل بیان می‌کرد و تاکنون جایی هم نقل نشده است.

در یزد به دکان‌های که گیوه تولید می‌کردند «علاقه‎بند» می‌گفتند.

 مرحوم والد در ادامه می‎گفت: «رفتیم به دکان علاقه‎بندی و سید میبدی یک گیوه برای خودش گرفت و گفت برای ایشان هم گیوه‎ای می‌خواهم. من واکنش نشان دادم که بنا نبود برای من گیوه بگیرید؛ اما ایشان با اصرار گیوه‎ای هم برای من گرفت.» حتی به نظر می‌رسد مرحوم والد پابرهنه بوده چون فرمود که گیوه را همان‎جا به پا کردم... . گیوه فروش از سید سؤال کرد: «این آقا که برایش گیوه می‌خرید، شاگرد شماست؟» گفت: «نه، معلم من است؛ استاد من است.» مرحوم والدم می‎گفت: چون ایشان از من بزرگ‌تر بود برای گیوه فروش عجیب بود. قبل از رفتن گیوه فروش به سید اشاره کرد که حرفی را در خلوت با او در میان بگذارد. من کنار ایستادم و نفهمیدم چه گفت‎وگویی در گرفت. بعدها گفتند که شخص گیوه فروش درباره وضعیت مالی من پرس‎وجو کرده و من هم گفتم که اتفاقاً زندگی خوبی ندارد و از نظر مالی در مضیقه است. گفت تا من زنده‌ام و ایشان مشغول تحصیل است ماهی یک تومان مقرری نزد من دارد.»

مرحوم والد می‌فرمود: «در همان برهه پسرخالهٔ واعظ من چندین بار به قصد منصرف کردنم از ادامه تحصیل می‌آمد و من را به حالتی توهین آمیز به در دکان‌های مختلف برای شاگردی می‌برد و می‌گفت: تو سرمایه‎ای برای تحصیل نداری. با کدام پول می‌خواهی درس بخوانی؟ اما من باز هم فرار می‌کردم و می‌گفتم: من که از تو درخواست پول نکرده‌ام. دوباره بعد از چند وقت همین ماجرا تکرار می‌شد.» ظاهراً برای پسر خاله دیدن وضعیت نابسامان ایشان سخت بود؛ اما اهل دستگیری و کمک هم نبود. مرحوم والد می‌گفت: «فاتحه اول را برای آن گیوه فروش می‌خوانم. چون شاید اگر کمک او نبود من در اثر سختی معیشت مجبور به ترک تحصیل می‌شدم و خود را مدیون او می‎دانم. ماهی یک تومان برای طلبه مبلغ زیادی بود و در واقع زندگی اعیانی داشتم و بدون دغدغه مالی درس می‌خواندم تا رسیدم به شرح لمعه و قوانین. مدرس قوانین ما در یزد معروف و جد امام جمعه فعلی آقای ناصری به نام آقا شیخ غلامرضا فقیه خراسانی بود. مردی با تقوا، بزرگ و کم‎نظیر که درباره ایشان کتاب هم نوشته‌اند. ایشان بسیار علم دوست بود. فاتحه دوم را برای ایشان می‌خوانم. آقا شیخ غلامرضا بزرگ‌ترین آخوند شهر بود و به همین دلیل مراجعات بسیاری برای فاتحه نماز میت و منبر به ایشان می‌شد. حتی گاهی بعد از نماز شب هم ایشان منبر می‌رفت. در هر دهی وارد می‌شد منبر می‌رفت و اصرار زیادی بر تربیت طلبه داشت. آقا شیخ غلامرضا به من علاقه زیادی داشت و تمایل داشت که من درس بخوانم در آن زمان به خاطر آن دریافتی ماهیانه وضع مالی خوبی هم داشتم.

 حدود سال هزار و سیصد و دو بود. روزی سر درس من ایرادی گرفتم و سؤالی کردم.

ایشان از سر تواضع و تقوا گفت: آقا سید محمد من دیگر اینجا به درد شما نمی‌خورم. سرم شلوغ است، وقت ندارم به مطالعه درست بپردازم. الان دیگر به استاد بالاتر از من نیاز داری. آقا شیخ عبدالکریم حائری در قم مدرسه‎ای تأسیس کرده است. من مقدمات سفر را فراهم می‌کنم به آنجا برو. من هم کسی را نداشتم و گفتم هرچه شما بفرمایید. گفت: پس من در مورد کاروان عازم قم تحقیق می‌کنم و زمان عزیمت را به تو می‎گویم. از قضا صبح فردا کاروانی به مقصد قم در حرکت بود. ایشان محل حرکت کاروان و زمانش را به من اعلام کرد. جالب اینجاست فردا صبح که به محل موردنظر رفتن، دیدم ایشان هم برای بدرقه من آنجا است. از آنجا که فصل سرما بود و من هم پوشش مناسبی نداشتم، ایشان قبا را برداشت و تبری‌اش (در یزد به لباس گرمی که زیر لباس می‌پوشند تبری اطلاق می‌شود) را از تن درآورد و به تن من کرد و گفت: سرما نخوری.» مرحوم والدم تا آخر برای آقا شیخ غلامرضا احترام قائل بود. بعدها که مدرس درجه یک قم شد به خاطر دارم که ایشان همچنان به منزل ما رفت و آمد می‌کرد. زندگی شخصی ایشان این‌گونه بود و همواره به ما توصیه می‌کرد که فقر مانع ادامه تحصیلتان نشود؛ چرا که در طلبگی و علم آموزی لذتی است که فقر را جبران می‌کند و می‌فرمود ما همیشه با لذت درس می‌خواندیم. تا آخر عمر هم از زندگی مرفه برخوردار نبود. خودشان می‌گفت که در سنین پایین که یک تومان مقرری داشتم زندگی‌ام از حیث مالی بهتر از بعدها بود؛ ایشان در ماه رمضان که در قم آنفاکتوس کرد، چون دکتر قلب در قم نبود باید از تهران پزشک می‌آمد. ایشان هم پولی برای این کار نداشت. خاطرم هست که مرحوم آیت‎الله گلپایگانی دکتری را از تهران به بالین ایشان آورد. پس از وفاتش همه دارایی‌‎اش کتاب‌ها و یک باب منزل بود. اما با وجود مضیقه مالی همیشه با لذت مطالعه می‌کرد و با لذت هم درس می‌گفت. گاهی که طلبه‌ها برای سؤال به منزل ما که حکم مدرسه را داشت، می‌آمدند ایشان بعد از پاسخ گویی و قانع شدن طلبه‌ها، لبخندی از سر رضایت و شادی می‌زد که به یاد ماندنی بود.

چطور شد که ایشان با بیت مرحوم آیت‎الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی وصلت کرد؟

در سال 1302 ایشان در سن 20 سالگی بعد از 10 سال تحصیل در یزد به قم آمد. در آغاز ورود به حوزه قم، سطح اول را تمام کرد؛ چون قوانین را نزد آقا شیخ غلامرضا خوانده بود. سطح را به سرعت تمام کرد و بعد از آن وارد درس آقا شیخ عبدالکریم حائری شد و از همان زمان از نظر علمی درخشید. شعبان سال 1310 شش سال پیش از فوت آقا شیخ عبدالکریم ازدواج کرد و داماد آیت‌الله حائری شد. چندین بار این قصه را از مرحوم آیت‌الله اراکی شنیدم که می‌گفت: وقتی از ازدواج  ایشان مطلع شدیم از آیت‌الله حائری پرسیدیم که چطور شد شما دخترتان را به همسری یک طلبه ساده درآوردید؟ ایشان پاسخ داد: اولاً که طلبه فاضلی است. شیخ جعفر عرب دخترش را به فلان سید داد و گفت دلم می‌خواهد نسل من از حضرت زهرا سلام الله علیها باقی بماند. (سایر دامادهای آقا شیخ عبدالکریم، شیخ بودند اما سید نبودند. ایشان دلشان می‌خواست فرزندانش از نسل حضرت زهرا باقی بمانند.) مراسم ازدواج به سادگی برگزار شد. حاج آقا ابوالفضل زنجانی از نزدیکان آقا شیخ عبدالکریم حائری می‌گفت که در روز جلوس در نیمه شعبان یک بشقاب نقل هم اضافه شده بود. پرسیدیم که سایر اعیاد که می‌آمدیم نقلی در کار نبود. گفتند امر خیری بود. مرحوم داماد درس حاج شیخ عبدالکریم شرکت می‌کرد اما از سایر استادان هم بهره می‌برد و جستجوگر بود تا از هر طریقی که ممکن است از علم دیگران نیز بهره‎مند شود. حتی در درس آقا شیخ علی یثربی که مدت کوتاهی در قم بود، حضور پیدا کرد و می‌گفت رفتم ببینم چه دارد؟ اما خودش می‌گفت که شرکت در جلسات استفتاء آقا شیخ عبدالکریم بیش از جلسات درس برایم مفید بود و به تعبیر خودش به ما قوت می‎داد. این هم مختصری از سبک زندگی علمی ایشان بود.

از شیوه تدریس و سبک ایشان برای ما مطالبی بیان کنید.

در زمینه تدریس، ایشان صاحب سبک بود. البته من از درس ایشان بیش از نیمی از دوره اصول را درک نکردم. از اول اصول جدید تا مفاهیم که ایشان فوت کردند؛ اما به واسطه توصیه‌هایی که می‌کرد به سبک تدریس ایشان آشنایی کامل دارم. سبک ایشان در تدریس اصول تلفیقی از روش تدریس آیت‌الله حائری و آیت‌الله بروجردی بود. البته بیشتر از آیت‌الله بروجردی تأثیر گرفته بود. همان‎طور که می‎دانید مرجعیت آیت‌الله بروجردی در قم به دست امام خمینی و ایشان تثبیت شد؛ به این شکل که با وجودی که خودشان درس خارج می‌گفتند احتراماً مقید بودند در درس آیت‌الله بروجردی هم حضور پیدا کنند. نمی‌توانم منکر شوم که سبک اجتهادی ایشان هم بر امام و هم بر آیت‌الله محقق تأثیر گذاشت. امام خمینی که درس ایشان را تقریر و چاپ کردند. آیت‎الله محقق داماد چون مقید به نوشتن نبود و دیگران را هم از نوشتن پرهیز می‌داد این کار را نکرد. ایشان می‌فرمود: زیاد ننویسید بیشتر فکر کنید. با نوشتن مخالف بود. (مرحوم آیت‎الله مطهری به من می‌گفت ما تا زمانی که در قم بودیم به خاطر توصیه ایشان یک خط هم ننوشتیم. بعد از جدایی از آیت‎الله محقق داماد و در تهران اقدام به نوشتن کردیم.) جالب اینجاست که از همان ابتدا طلاب درجه اول قم متوجه ایشان شدند. مرحوم آیت‎الله منتظری و آیت‎الله مطهری از شاگردان ایشان بودند.

آیت‎الله مطهری درس آیت‎الله بروجردی می‌رفت؛ اما فقه اصلی را نزد مرحوم داماد گذراند. آیت‎الله منتظری مقرر آیت‎الله بروجردی بود؛ اما خودش می‌گفت که من و آقای مطهری قوه فقهی‌مان را از آیت‌الله محقق داماد داریم آیت‌الله منتظری و آیت‎الله مطهری اصول و مقداری هم فلسفه را نزد امام خوانده بودند؛ اما فقهشان را نزد آیت‎الله داماد گذراندند. دایی ما حاج آقا مرتضی حائری گفت ما قوه اصولمان را از همان سطح اصولی که ایشان درس می‌داد، گرفتیم. سبک ایشان این بود که متابعت از پیشینیان نمی‌کرد. من خودم در قم درس علمایی که تحصیل‌کرده نجف بودند را زیاد شرکت کردم. آن‌ها سبکشان این است از اساتید پیشین خود تبعیت می‎کردند. یعنی حتی همین الان هم شاگردان آیت‌الله خویی بیشتر به متابعت از ایشان سخن می‌گویند و به این امر افتخار هم می‌کنند یا شاگردان آیت‌الله نائینی و آقا ضیاء عراقی به فهم سخنان ایشان بسنده می‌کنند و کمتر حرف جدیدی برای گفتن دارند؛ اما مرحوم محقق از استادشان آقا شیخ عبدالکریم نقل نمی‌کرد؛ مگر به نیت نقد. از «درر» نقل نمی‌کرد؛ مگر برای نقد ایشان. به ما توصیه می‌کرد که اگر می‌خواهید مجتهد شوید در جلسه درس به درستی بسم‌الله استاد هم شک کنید. مقصود این بود که بدون چون و چرا حرف استاد را نپذیرید و از منظره انتقادی به سخنان او نگاه کنید. ایشان در هر مسئله‎ای اول توصیه به خوب فکر کردن، سپس بررسی منابع از نظر فقهی و در نهایت بعد از نتیجه‎گیری بررسی آراء دیگران می‎کرد.

شاگردان برجسته مرحوم آیت‎الله محقق داماد چه کسانی بودند و کدام یک سبک ایشان را در تدریس دنبال کردند؟

همین سبک ویژه ایشان هم باعث جلب توجه شاگردان فاضل می‌شد. مثلاً آیت‌الله سید ابوالفضل میرمحمدی تقریری از «قاعده لاضرر» ایشان نوشت و در مقدمه به این نکته اشاره کرد که این سبک و روش را از آیت‌الله محقق آموختیم که در هر مسئله اول خودمان فکر کنیم و متابعت بی چون و چرا از گذشتگان و بزرگان نکنیم. آیت‌الله حاج آقا موسی شبیری نیز از شاگردان خوب ایشان بود که خداوند ایشان را برای ملت شیعه حفظ کند. آیت‌الله مکارم شیرازی، آیت‌الله مظاهری اصفهانی و آیت‌الله جوادی آملی از شاگردان خوب و مقید به روش ایشان هستند. آیت‌الله مکارم اخیراً تقریری از بحث «طهارت» ایشان چاپ کرده است؛ البته ظاهراً مبحث «حج» را هم بنا بود ایشان بنویسد؛ اما آقای جوادی چاپ کرد. یک جلد «صلاه» را هم آقای جوادی و جلد دیگر را آقای مؤمن نوشتند. آقا سید محمدباقر صدر هم از شاگردان ایشان بود. سال 1358 که به نجف رفتم، امام موسی صدر از من دیدن فرمود و در ابتدای دیدار گفت: رابطه ما ارثی است. ایشان فارسی_ عربی شکسته حرف می‌زد. فرمود: من تلمیذ بالواسطه پدر شما هستم. منظورشان را پرسیدم، گفت: ابن عمی، پسرعمویم وقتی به نجف آمد نوشته‌هایی از درس اصول پدرتان را همراه داشت. وکان مبتهجاً به؛ یعنی دلخوش بود به آن نوشته‌ها. در مباحثه از آن نوشته‌ها بهره می‌بردیم. بعد از عزیمت ایشان به لبنان نوشته‌ها مدتی دست من باقی ماند. (بعدها آقای طاهری اصفهانی برای پیدا کردن آن نوشته‌ها در منزل آقای صدر اقدام کرد.)

سید مهدی روحانی، حاج میرزاعلی میانجی، آذری قمی، طاهری اصفهانی، آشیخ اسدالله اصفهانی، ایزدی اصفهانی و  شریعتی اصفهانی همه از شاگردان خوب ایشان بودند. آیت‎الله محقق خصوصیاتی اخلاقی خاصی داشت و ترجیح می‌داد درسش شلوغ نشود؛ تعداد کمی باشند و بهتر درک کنند. یکی از دوستان می‌گفت به درس ایشان می‌رفتم، یک بار به من گفت وقت شما اینجا تلف می‌شود. درس‌های ساده‎تر شرکت کن که برایت راحت‎تر است. لذا ترجیح می‌داد تعداد شاگردان محدود باشد؛ اما زبده و اهل فهم حضور داشته باشند.

ایشان ظاهراً سن و سالی نداشتند که به رحمت خدا رفتند. علت فوتشان چه بود؟

مرحوم والد پیش از ابتلا به ناراحتی قلبی از ناحیه چشم دچار عارضه شد و بعد از مراجعه به پزشک متوجه شدیم چشمشان آب آورده است. خاطرم هست که فرمود: اگر بنا باشد چشمم کور شود و نتوانم مطالعه کنم و درس بگویم، مرگ را ترجیح می‌دهم. چون دیگر هیچ لذتی از دنیا نمی‌برم. در نهایت هم گویا دعایشان مستجاب شد. چون مدت زیادی نگذشت و ایشان در سن 63 سالگی فوت کرد؛ اما تعداد زیادی مجتهد از پای درس ایشان برخاستند.

به نظر شما در حال حاضر شخصیت‎هایی مانند مرحوم محقق داماد در حوزه علمیه داریم؟

همان‎طور که عرض کردم تعداد زیادی مجتهد از پای درس ایشان برخاستند. آقا سید یوسف مدنی تبریزی می‌گفت: اگر ایشان یک روز درس نگویند، گویا من گمشده‎ای دارم. آیت‌الله محقق داماد مرجع تقلید نبود، اما مرجع تحقیق بود. در روزهای تعطیل منزل ما تبدیل به مدرسه می‌شد. بیشتر شاگردان ایشان سطح و کفایه و رسائل می‌گفتند. شرح لمعه را همین آقای مدنی می‌گفت. یکی دیگر از شاگردان ایشان مرحوم آیت‎الله موسوی اردبیلی بود که مکاسب درس می‌گفت. آیت‎الله مکارم رسائل و مکاسب درس می‌داد. آیت‎الله منتظری کفایه درس می‌داد. گاهی که مسئله‌ای محل بحثشان می‌شد، برای رفع اشکال به منزل ما می‌آمد. آیت‎الله داماد هم همیشه آماده بود و با وجود این که مستخدمی نداشتیم از ما هم کمکی نمی‌گرفت و می‌گفت شما طلبه‌اید وقتتان را برای من نگذارید. شاگردان ایشان هم از این روحیه بهره می‌جستند. روزهای تعطیل پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها سر و صدای بحث خانه ما از کوچه شنیده می‌شد و این رسم خوبی بود که منسوخ شده است. در حوزه‌های سنتی معمولاً استاد تا قبل از ازدواج در حوزه ساکن بود و پس از ازدواج هم صبح‌ها در حوزه در اختیار طلاب بود. این سبک در مدرسه نظامیه بغداد و فیضیه قم بوده است. این سبک از ساخت مدرسه مربوط به تاریخ اسلام است که آکسفورد هم دقیقاً از همین ساختار الگو گرفته است. جالب اینجاست با وجودی که این ساختار مدرن شده اما حجره استاد در میانه بنا همچنان وجود دارد. مدرسه سپهسالار تهران هم تقریباً همین طور است. خود من به سبک سابق حجره‌ای دارم که بین درس‌ها برای رفع اشکال طلبه‌ها در آنجا حضور دارم.

 بعدها که مرحوم داماد برای تدریس به مدرسه فیضیه نمی‌رفت هم عده زیادی از طلبه‌ها فضلا و استادان از جمله آیت‎الله منتظری و آیت‎الله مطهری غروب‌ها که مرحوم داماد در فیضیه حاضر می‌شد در آنجا با ایشان دیدار می‌کردند. من به خاطر ندارم که حضرت امام دیگر در فیضیه حاضر شده باشد؛ اما آیت‎الله حائری، دایی من می‌گفت ایشان یعنی مرحوم داماد مقید بود به حضور در فیضیه. این سبک در اختیار بودن استادان موجب ارتقاء علم و فضیلت طلاب می‌شد.

در همین زمینه مقاله‌ای خواندنی نوشته‌ام با عنوان «قم آن‌گونه که من دیدم». یکی از مراجع قم بعد از خواندن این مقاله با من تماس گرفت و گفت که من دعایتان کردم که این مطالب را عنوان کردید.

 من بسیاری از دانشگاه‌های معتبر جهان را دیده‌ام. محال است که هیچ کدامشان به مرتبه قم آن زمان برسد. قم آن زمان عجیب و رؤیایی بود. در زمان جلوس مرحوم داماد هم که بحث در می‌گرفت با ورود طلاب، ایشان همچنان که پاسخ افراد را می‌داد پیش پای طلاب برمی‌خاستند و استقبال می‌کرد و جلسات بسیار گرم و صمیمی تشکیل می‌شد.

 

آیت الله محقق داماد

سید علی محقق داماد: زیربار مسئولیت مرجعیت نرفت

آیت الله سید علی محقق داماد فرزند ارشد مرحوم آیت الله سید محمد محقق داماد، مدرس مطرح خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم و چهره مقبول در بین حوزویان و از بزرگان حوزه است. با اینکه معمولا کمتر در معرض رسانهها قرار میگیرد اما همچون موارد  پیشین نشریه حریم امام را به گرمی به حضور  پذیرفت و در مورد شخصیت پدر به اجمال سخن گفت.

حضرت آقا، برای ما بفرمایید که چرا مرحوم والد شما به سمت مرجعیت نرفت و رساله ننوشت؟ اساساً این پیشنهاد به ایشان شده که رساله توضیح المسائل بنویسد و منتشر کند؟

بعد از فوت مرحوم آیت‎الله بروجردی و مرحوم آیت‎الله سید عبدالهادی شیرازی همه فضلای قم در منزل ما جمع شدند. در رأس آنان مرحوم آیت‎الله سید رضا صدر بود. مرحوم صدر کنار مرحوم والدم نشست و شروع کرد به این بحث که چرا شما رساله نمی‎نویسید! هر کسی حسب ذوق خودش مطلبی برای تبلیغ و تشویق ایشان می‎گفت. در آخر وقت آن جلسه، مرحوم سید رضا صدر، چون بزرگ همه بود، در حقیقت مطالب آقایان را جمع‎بندی کرد و اصرار داشت که والدم رساله بنویسد و اعلام مرجعیت کند. وقتی صحبت‎هایش تمام شد، مرحوم والد دستی به شانه ایشان زد و گفت: «آقا رضا، هر چه از این حرف‎ها بزنی، من زیر بار این مسئولیت نمی‎روم.» تقریباً آن زمان، همه فضلای قم به اعلمیت مرحوم والدم معتقد بودند.

مرحوم آیت‎الله محقق داماد با مرحوم امام هم ارتباط داشت؟

مرحوم والدم با مرحوم امام خمینی ارتباط داشت و آن دو، سال‎ها با همدیگر مباحثه علمی داشتند. مرحوم آقا دایی، شیخ مرتضی حائری یزدی نقل می‎کرد که بعد از ظهرها به ایوان بالای مدرسه می‎رفتند و می‎نشستند و مباحثه می‎کردند. گاهی هم در اثر بحث و جدال صدایشان بلند می‎شد؛ اما باز فردای آن روز مباحثه علمی را ادامه می‎دادند.

مباحثاتشان در چه زمینه‎ای بود؟ خاطرتان هست؟

یک بار مجلس مرحوم عبدالباقی طباطبایی، داماد مرحوم آقا دایی بود. مرحوم میرزا عباس هدایتی هم که همسایه‎شان بود، حضور داشت. میرزا عباس هدایتی مسئله‎ای را مطرح کرد. سابقاً در بازار، مغازه‎داران یا ترازو داشتند یا قپان. قپان‎ها سال به سال بر اثر سائیدگی سنگ‎ها یا فلزشان، مشکل پیدا می‎کردند. مؤمنین معمولاً هر از گاهی آن را بررسی می‎کردند و اگر یک طرف آن سنگین‎تر می‎شد، طرف دیگر را یک تکه سرب اضافه می‎کردند تا هر دو طرف تراز بشود. آقای هدایتی این مسئله را مطرح کرد و گفت: «ما معمولاً با همین روش به مشتریان جنس می‎فروشیم. یک وقت متوجه شدیم که آن تکه سرب افتاده؛ اما اینکه چند وقت است که افتاده، اطلاع نداریم! با این حساب و  در نتیجه افتادن آن سرب، این بر می‎آید که مدتی را کم‎فروشی کرده‎ایم؛ اگر چه عمدی در کار نبوده است. حال حکم این مسئله چیست؟ آیا باید برویم و بگردیم به چه کسانی جنس فروختیم و از همه آنان حلالیت بطلبیم و جبران کنیم یا اینکه بنا را بر صحت بگذاریم؟» مرحوم امام خمینی فرمود: «بنا را باید بر صحت گذاشت و قاعده فراغ و تجاوز شامل آن می‎شود.» مرحوم والدم به این سخن اشکال کرد و گفت: «این قاعده فراغ برای جایی است که آدم نداند متوجه نبوده و احتمال بدهد متوجه بوده است. آن جایی که می‎داند متوجه بوده، قاعده فراغ جایی ندارد.» در این میان مباحثه‎ای میان مرحوم والد و مرحوم امام صورت گرفت. مرحوم حاج آقا مصطفی هم در جلسه حضور داشت و به حمایت از پدرش درآمد و شروع کرد این بحث را با مرحوم والدم ادامه دادن! ایشان هم جوابش را می‎داد. دو سه دفعه که جواب و اشکال میان آنان تکرار شد، مرحوم امام با لحن خاصی گفت: «مصطفی بس است!»

چطور شد که با بیت مرحوم حاج شیخ وصلت کرد؟ از کیفیت ازدواجشان مطالبی برای شما گفته که برای ما هم نقل کنید؟

در این باره مطلب خاصی نمی‎دانم. فقط خاطره‎ای را از مرحوم حاج آقا رضا زنجانی به یاد دارم. خدا ایشان را رحمت کند. در آن زمان جزو اصحاب خاص مرحوم حاج شیخ بود. در خیلی از قضایا، مرحوم حاج شیخ از ایشان برای حل و فصل امور کمک می‎گرفت. حاج آقای رضا زنجانی از رهبران نهضت ملی هم بود. ایشان می‎گفت: «ما یک مرتبه خبردار شدیم که حاج شیخ دخترش را به عقد آقای محقق داماد درآورده است. نزد ایشان رفتیم و گفتیم: آقا، از همه پنهان، از ما هم پنهان؟! حاج شیخ به من گفت: آقای زنجانی، برای اینکه دخترمان را شوهر بدهیم که نباید همه جا جار بزنیم!»

مرحوم آیت‎الله محقق داماد از شاگردان حاج شیخ هم بود؟

بله. یکی از اساتید ایشان، مرحوم حاج شیخ بود.

درس آیت‎الله بروجردی چطور؟ مرحوم والدتان شاگرد ایشان هم بود؟

مرحوم والد در همان اوایلی که آیت‎الله بروجردی به قم آمد، برای مدت کوتاهی احتراماً و برای تثبیت موقعیت‎شان در درس‎شان شرکت می‎کرد. در این حد می‎توان گفت شاگرد مرحوم آیت‎الله بروجردی هم بود.

ایشان را می‎توان از هم‎دوره‎ای‎های مرحوم امام و مرحوم آیت‎الله گلپایگانی دانست؟

مرحوم امام و مرحوم آیت‎الله گلپایگانی از اراک شاگرد حاج شیخ بودند و مرحوم والد ما وقتی مرحوم شیخ عبدالکریم به قم آمد، هنوز دوره سطح را تمام نکرده بود و پس از آن از شاگردانش حاج شیخ شد. در واقع ایشان متأخر از مرحوم آیت‎الله گلپایگانی و مرحوم امام بود.

پدر بزرگ شما هم از روحانیون و علما بود؟

پدربزرگ ما روحانی در حد منبر و روضه‎خوان بود و در یزد زندگی می‎کرد.

 

سید جعفر شبیری زنجانی

سید جعفر شبیری زنجانی: آنچه آیت‎الله محقق داماد را شاخص می‌کرد دقت نظر ایشان بود

آیت الله سید جعفر شبیری زنجانی برادر آیت الله العظمی سید موسی شبیری زنجانی از مبارزان پیش از انقلاب و مشاور عالی رییس قوه قضائیه، این روزها بیشتر در تهران به مسجد و محراب و رتق و فتق نیازهای معنوی و احکام شرعی مومنان میپردازد. البته ماهی یکی دو مرتبه به خاطر همسر مکرمه ایشان که خادم افتخاری حرم حضرت معصومه سلامالله علیها است به قم میآید و در این مدت کوتاه از فضاهای علمی و معنوی شهر مقدس قم و دیدار با بزرگان نیز بی بهره نمیماند. ایشان از جمله شاگردان مرحوم آیت الله سید محمد محقق داماد است.

خصوصیات تدریس مرحوم آیتالله سید محمد محقق داماد، چگونه بود؟

آنچه به خاطر دارم این است که دقت ایشان در بین علما معروف بود. بیان ایشان چندان رسا نبود؛ اما دقت نظرشان بالا بود. به همین دلیل تعداد شاگردانش زیاد نبود؛ اما همان تعداد کم شاگردان، استثنایی بودند. شخصیت‌هایی نظیر مرحوم شهید بهشتی، شهید مطهری و اخوی بزرگ از شاگردان مرحوم آیت‎الله سید محمد محقق داماد بودند. حضور این قبیل شاگردان نشان‎دهنده اهمیت درس ایشان بود. من در بین آن‌ها طلبه ویژه‌ای به‌حساب نمی‌آمدم.

چطور شد و به توصیه چه کسی به درس ایشان رفتید؟

در آغاز طلبگی درباره انتخاب استاد با اخوی مشورت کردم که خوب است درس چه کسی را شرکت کنم؟ ایشان فرمود: «لازم نیست از دیگران بپرسی، سلیقه‌ها متفاوت است. ممکن است شخصی را دیگران بپسندند، ولی انسان نپسندد. بهتر است شخص در کلاس‌ها شرکت کند و خودش انتخاب کند. مثلاً خیلی‌ها بیان آقا مرتضی حائری را نمی‌پسندند، اما من نزد ایشان شرح لمعه خواندم و پسندیدم.» لذا طبق دستور اخوی درس‎های آیت‎الله محقق داماد، آیت‎الله شیخ مرتضی حائری و حضرت امام را شرکت ‌کردم.

 در درس آیت‎الله محقق داماد طلبه جوانی بودم و بقیه شاگردان ایشان از بزرگان بودند.

در درس مرحوم محقق اشکال هم می‎کردید؟ نحوه تعامل ایشان با طلاب چگونه بود؟

در درس آیت‎الله شیخ مرتضی حائری اشکال می‌کردم؛ اما در درس آیت‎الله محقق داماد یک‎بار که درباره موضوعی اشکال کردم، یکی از شاگردان ایشان که از قضا فرد مهذب و خوبی هم بود، فوراً به من گفت: «خوب بود فلان کتاب را مطالعه کرده بودی!» این را که گفت، من همان‌جا جا خوردم و دیگر نتوانستم اشکالم را دنبال کنم. همین ضربه باعث شد که دیگر در درس ایشان اشکال نکنم. البته آن شخص بلافاصله بعد از درس که متوجه شد من اشکال کرده بودم، برای عذرخواهی آمد و گفت: «ببخشید من متوجه نبودم که تو اشکال کردی.»

کدام یک از درس‎های ایشان را شرکت می‎کردید؟

در بحث «صوم» و «خمس» درس آیت‎الله محقق شرکت کردم؛ بخشی از آن را هم برای امتحان نوشته بودم که شاید در منزل آیت‎الله بروجردی موجود باشد. اما الان جزئیات شیوه تدریس ایشان یادم نیست. اخیراً خیلی از امور را فراموش می‌کنم و نگرانم که از مقدمات آلزایمر باشد.

وجه تمایز ایشان از دیگر علمای هم‎دوره خود چه بود؟

آنچه آیت‎الله محقق داماد را شاخص و متمایز از دیگران می‌کرد، دقت نظر ایشان بود. با اینکه در سن بالایی از دنیا نرفت؛ اما هنوز به عنوان عالم محققی که شاگردان مهمی را پرورش داده، معروف است؛ منتها چون بیانش اغلاق داشت، کسی نتوانست تقریرات درسش  را به خوبی بنویسد.

شما درس ایشان را تقریر کردید؟

یک بخشی از درس ایشان را آیت‎الله طاهری اصفهانی نوشت که البته چاپ شد. من هم یک بخشی از تقریرات را در دست داشتم و گمان می‌کردم متعلق به آقای پورمحمدی است. اما به ایشان که نشان دادم، گفت: «خطش شبیه من است، اما خط امام موسی صدر است.» امام موسی صدر هم از شاگردان آیت‎الله محقق داماد بود. الان خاطرم نیست که این‌ها را جایی تحویل دادم یا در کتابخانه خودم است.

شاگردان برجسته ایشان چه کسانی بودند؟

از جمله شاگردان برجسته آیت‎الله محقق داماد: امام موسی صدر، اخوی بنده (آیت‎الله العظمی آقاموسی شبیری زنجانی)، آیت‎الله بهشتی، آیت‎الله مطهری آیت‎الله حاج سید مهدی روحانی، آیت‎الله میانجی و... بودند. خاطرم نیست حاج آقا رضا صدر هم در درس ایشان شرکت می‌کرد یا نه.

طلاب می‎توانستند در درس مرحوم محقق اشکال کنند؟

شخصی از فضای درس آیت‎الله محقق داماد تعریف می‌کرد که معمولاً اگر یکی از شاگردان در درس اشکال می‌کرد، آیت‎الله محقق آن‌قدر پاسخ می‌داد تا ساکت شود و اشکال رفع شود. گاهی فردای آن روز می‌دیدیم که خودش هم آن اشکال را با بیان دیگری تأیید می‌کند. یک بار به من ‌گفت: «تنها کسی که کم اشکال می‌کرد، اما پافشاری می‌کرد تا حرفش را به کرسی بنشاند، حاج آقا موسی، برادرت است.»

آیت‎الله محقق وقتی کسی اشکال می‌کرد، اصطلاحی خطاب به او بکار می‌برد و می‌گفت: «الان سر تاست می‎نشانم» یعنی محکومت می‌کنم. یا این تعبیر را به کار می‌برد: «این‎قدر بربرکی حرف می‌زنی؟!» آیت‎الله مکارم که از شاگردانش بود، زیاد اشکال می‌کرد. یک بار گمان می‌کنم خود ایشان بود، در درس آیت‎الله محقق اشکال کرد. آیت‎الله آذری قمی خندید و گفت: «هیچی آقا، داره بربرکی حرف می‎زنه!»

ایشان آیا با نهضت انقلابی مرحوم حضرت امام همراهی داشت؟

در جلسات مشترکی که علما و امام خمینی با محوریت نهضت برگزار می‌کردند، ایشان از استوانه‌هایی بود که مرتب حضور داشت و با امام همراهی می‌کرد.

از چگونگی وصلت ایشان با بیت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی چیزی به یاد دارید که برای ما نقل کنید؟

مرحوم آقا رضا زنجانی از نزدیکان و ارادتمندان حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی بود و هر روز به دیدار ایشان می‌رفت و خیلی هم رک صحبت می‌کرد. داستان‌هایی هم نقل کرده است؛ از جمله اینکه گفته: «روزی شنیدم که حاج شیخ عبدالکریم از دامادش آقا سید محمد احمدآبادی صحبت می‌کند. من تعجب کردم و گفتم شما کی داماددار شدید و چطور به من نگفتید؟ ایشان گفت: من شما را از آن زمان ندیده بودم.»

 آیت‎الله حائری ماجرا را برای مرحوم آقا رضا زنجانی این‎طور تعریف کرد: «من نزدیک ظهر کنار حوض برای نماز وضو می‌گرفتم؛ در زدند. خادم در را باز کرد و گفت: آقا سید محمد احمدآبادی است. گفتم: این آقا سید محمد طلبه کلاشی نیست و درسخوان است و هر وقت مراجعه کرده، بابت اشکال درسی بوده است. فکر کردم باز هم به همین دلیل آمده است. گفتم بگویید تشریف بیاورد داخل. وارد که شد من گفتم: بفرمایید داخل اتاق! من وضو می‌گیرم و برمی‌گردم. بعد از وضو که داخل اتاق شدم، سرش را پایین انداخت و پاکتی جلوی من گذاشت. پاکت را باز کردم و دیدم خودش شخصاً آمده خواستگاری دخترم. من هم گفتم از طرف من مانعی نیست؛ اما می‌دانید که رضایت و اجازه دختر شرط است. من باید ببینم دخترم راضی هست یا خیر. رفتم داخل به دخترم گفتم آقا سید محمد احمدآبادی را که می‌شناسی؟ طلبه نجیب درسخوانی است. ایشان به خواستگاری شما آمده، نظرتان چیست؟ دخترم گفت: پدر، من در برابر شما نظری ندارم. گفتم: به نظر من خوب است. گفت: من نظری ندارم و هر چه شما بفرمایید. گفتم: پس من الان می‌روم صیغه عقد را بخوانم. خلاصه اینکه رضایت دخترم را گرفتم و برگشتم. صیغه عقد را خودم خواندم. مهریه هم خیلی جزئی بود. بعد گفتم دیگر دخترم از اختیار من خارج است. همسر شماست و در آن اتاق است. من رفتم برای نماز.» این‎طور زندگی‌هایی دوام پیدا می‌کند. امروزه بیشتر طلاق‌هایی که اتفاق می‎افتند به خاطر تشریفات فراوان است که از همان ابتدا موجبات بدبختی عروس و داماد را فراهم می‌کند. مهریه سنگین و جشن پُرهزینه که داماد را از همان ابتدا به قرض می‌اندازد، زندگی را از همان آغاز خراب می‌کند.

من این جریان را که برای آقا سید محمد لواسانی نقل کردم، ایشان گفت: «مگر از ازدواج خواهر بزرگ‌تر خودت اطلاع نداری؟ گفتم: نه، من آن زمان خیلی بچه بودم. گفت: ما هفته‎ای یک شب جلسه انس و شوخی و تفریح برگزار می‎کردیم. ما بودیم، آیت‎الله خمینی، پدرت و عده‌ای دیگر. در آن جلسات از تشریفات فعلی خبری نبود. آن زمان آب‌نبات می‌گرفتیم که هرکس هم دانگ خودش را می‌پرداخت. چهار پنج تا آب‌نبات می‌خریدیم و از اول جلسه گوشه دهان می‌گذاشتیم. آرام آرام آب می‌شد و اوقات خوشی را به گفت‎وگو و شوخی و تفریح می‌گذراندیم. یک بار پدرت گفت: این مرتبه جلسه منزل ما برگزار می‌شود. کسی هم نیاز نیست دانگ خودش را بپردازد. گفتیم: سخاوت به خرج داد. در جلسه بعدی هم که حاضر شدیم، دیدیم به جای آب‌نبات نقل بادامی تهیه کرده است، گفتیم: پس خیلی سخاوت به خرج داده است. بعد از چند روز پدرت شروع به صحبت از داماد کرد. پرسیدیم که مگر شما داماددار شدید؟ گفت: بله همان شب که منزل ما بودید، مراسم عقد دخترم بود. به دخترم گفتم الان عده‌ای از علما منزل ما هستند. اجازه بده صیغه عقدت را برای آقا سید ابوالفضل فاضلی بخوانم.»

علت اینکه مرحوم محقق داماد به سمت مرجعیت نرفت چه بود؟

آیت‎الله محقق داماد شخصیتی علمی بود و دنبال مرجعیت نرفت. ایشان استادی شاگرد پرور بود و شاگردان نخبهٔ را تربیت کرد که در تاریخ ایران بسیار اثرگذار بودند. اگرچه بیان نارسایی داشت، اما منبر هم می‌رفت. از خصوصیات منبر ایشان این بود که خودش روضه می‌خواند و خودش هم گریه می‎کرد.

منبرهای آیت‎الله محقق داماد زیاد معروف نبود. منبر آقای زاهدی آن زمان معروف بود. اما علمیت مرحوم محقق، مانع منبر رفتن ایشان نمی‎شد. معمولاً بعد از نماز روضه می‌خواند و گریه می‌کرد.

 من خیلی مطالب را به خاطر ندارم. اخوی خاطرات و اطلاعات بیشتری به یاد دارد. حتی در زمان بیماری آیت‎الله محقق داماد، اخوی با وجود اینکه شاگرد خصوصی ایشان بود و تمایل بسیاری برای دیدارش داشت، به خاطر منع پزشکان و رعایت حال آیت‎الله داماد به عیادتش نرفت.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
5 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.