جماران ـ الهه اسلامی: تا مدت ها محل کار محمد علی نجفی در وزارت ارشاد محل تردد و رفت و آمد طیف گسترده ای از سینماگران بود. آن ها ساعت ها در جلساتی شرکت می کردند تا تعیین کنند سینمای انقلاب باید چه راهی را برود.
در بخش دوم گفت و گو با محمدعلی نجفی به دوران یک سال و سه ماهه حضور وی در سرپرستی امور سینمایی کشور پرداختیم، دورانی که تعداد تولیدات داخلی سینمایی از انگشتان یک دست فراتر نرفت و چراغ سینما به مدد فیلمهای خارجی و فیلمهای قدیمی ممیزی شده روشن ماند. مهمترین ویژگی این دوره را میتوان اقدام بنیاد هنری مستضعفان برای مصادره سینماها دانست. «می خواستند همه باور کنند خاصیت انقلاب بگیر و ببند است» تعطیلی چند روزه سینماها از نتایج این جنجال آفرینی ها بود.
در پی دومین بخش از گفت و گوی خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی جماران را با محمد علی نجفی کارگردان سربداران و نخستین مسوول سینمایی پس از پیروزی انقلاب اسلامی را که با دستور امام خمینی، عهده دار این مسوولیت شد، می خوانید.
در شرایطی که سینما طاغوتی به شمار می رفت و کسی در نظام جمهوری اسلامی جایی برای آن نمی دید، چطور مسئولان این دید را داشتند که باید فکری به حال سینما بکنند؟
سینما پدیده جهانی است، ما این همه سینما داشتیم چطور می توانستیم با آن مخالف باشیم. همه نیرویشان را گذاشتند روی صدا و سیما و سینما تعطیل مانده بود. شما به سینما به چشم یک شغل نگاه کنید، می بینید که سال 58 یک عده آدم برای به دست آوردن روزی دچار مشکل شدند. چون سینمایی وجود نداشت که فیلمسازان بخواهند فیلم بسازند. بسیاری از این افراد معمولی نبودند، کسانی بودند که در انقلاب نقش اساسی داشتند و بیکار مانده بودند.
شما شخص اول سینمایی بودید. در دوران تصدی شما چه اتفاقی رخ داد؟
قبل از هرکاری به همه وقت دادیم بیایند درباره سینما صحبت کنند. «ساموئل خاچیکیان» یک فیلمساز مسیحی بود که وقت گرفته بود که صحبت کند. صحبتمان که تمام شد، گفت من چند سال است اینجا می روم و می آیم و اولین بار است میبینم یک مسئول درباره سینما حرف میزند. یعنی آن زمان هیچ کس تخصصی درباره سینما نداشت. آنجا بود که باور کردم انقلاب رخ داده است. بسیاری از سینماگران می آمدند چون فکر میکردند دیگر نمی توانند فیلم بسازند. فکر میکردند قصد دارند آنها را بکشند. اما من به آنها این باور را دادم که به همکاری همه آنها نیاز داریم.
در مصاحبه ای که پیش از این با سایت تاریخ ایرانی انجام داده بودید اشاره به این داشتید که مهمترین کار شما این بوده که برای سینماگران امنیت شغلی ایجاد کردید. این کار چطور ممکن شد؟
ببینید ما در آن دوران سه گروه سینماگر داشتیم. فیلم فارسی ها، سینمای روشنفکری مثل ابراهیم گلستان و در نهایت گروهی جوان تحصیلکرده که از نظر تفکر میان این دو گروه قرار گرفتند، مثل فخیم زاده، سیروس الوند، داوودنژاد، میرلوحی و کامران قدکچیان. من در جریان انقلاب با گروه سوم ارتباط داشتم. در همان ماه های اول به این نتیجه رسیدم که با سینمای روشنفکری سخت می توان ارتباط برقرار کرد.
چرا؟
به این دلیل که فاز آن ها کاملا متفاوت بود و سینما را متفاوت می دیدند. ضمن اینکه چندان دلشان نمی خواست دولتی شوند. بنابراین برای نجات سینما سراغ گروه سوم رفتم. این افراد جوان بودند و از همه مهم تر اینکه با آن دو گروه ارتباط خوبی داشتند. به کمک این گروه شورایی تشکیل دادم و اعضای این شورا را مأمور اطمینان دادن به آن دو گروه دیگر کردم. به این ترتیب با واسطه آن ها از گروه های دیگر هم دعوت کردیم و به آنها قبولاندیم که می توانند فعالیت کنند. در واقع سینما با این گروه شکل گرفت که توانستند به تهیه کنندگان اطمینان بدهند. اینگونه بود که افرادی مثل کمال تبریزی، حاتمی کیا و مخملباف شکل گرفتند و سینمای دهه شصت به وجود آمد.
چه چیز باعث به وجود آمدن سینمای دهه شصت شد؟
سینما در راه خودش قرار گرفت. ما نمی خواستیم فیلم فارسی داشته باشیم که هدف آن تنها اقتصاد است، از طرفی سینمای روشنفکری با مخاطبان خاص هم نمیخواستیم.
پس شما دنبال چه بودید؟
ما برآیندی از این دو را می خواستیم. سینمای متنوعی که محتوا داشته باشد. شرایطی ایجاد کردیم که سینما خودش باشد. یعنی سینماگر در دهه شصت می توانست خودش باشد. من به عنوان مسئول شرایطی ایجاد نمی کردم که سینماگران بخواهند به خاطر حضور من نماز بخوانند. من می گفتم با سینمای تو کار دارم، حریم خصوصی تو به خودت مربوط است. به همین دلیل فیلمها به شدت متنوع بودند. خود من در دهه شصت «گزارش یک قتل» را ساختم و همه مانده بودند که چه تکنیکی به کار برده ام، در واقع نوعی ساختار شکنی بود. از نظر سیاسی هم وارد حوزه ای شده بودم که کسی تا به حال جرئت نکرده بود درباره اش فیلم بسازد، یعنی توده ای ها!
گرچه اغلب تحلیل گران دهه 60 را پرافتخار ترین دوران سینمای ایران توصیف می کنند؛ اما برخی دیگر نیز معتقدند سینمای پس از انقلاب ایدئولوژیک و شعاری بوده است. حتی برخی اعتقاد دارند سینما در آن زمان در حال عقده گشایی از فیلم فارسی ها بوده و به همین دلیل شعارزدگی را مشخصه آن می دانند.
این افراد سینما را نمی شناسند، آن را ابزار می دانند نه فرهنگ. آنها نمی دانند سینما هنر هفتم است. نمی دانند سینما عینی ترین هنر و مولود مدرنیته است. سینما یک هنر متکثر و جمعی است. کسانی که می گویند سینمای پس از انقلاب عقده گشایی بوده مدرنیته را نشناخته اند. این افراد فکر میکنند دوربین فیلم میسازد، نه فکر کارگردان. شما وقتی به سابقه برخی از فیلمسازان مسلمان نگاه میکنید، میبینید که در اولین فیلمهایشان از زنها کمتر استفاده میکردند اما در نهایت به چیز دیگری رسیدند. بسیاری از آنها شناختی از سینما نداشتند. آنها هم به سینما به چشم یک ابزار نگاه میکردند، اما بعد دیدیم که سینما به آنها شکل داد. نمونه بارزش هم مخملباف است که از «توبه نصوح» به «فریاد مورچه ها» میرسد. فیلم از کرخه تا راین را که دیدم به ابراهیم حاتمی کیا گفتم:« اولین کسی بودی که در گوش بسیجی ها زدی» برای اینکه در سینما در گوش بسیجی ها زده شد؛ گرچه حاتمی کیا بهترین تصویر را از بسیجی هم ارائه می دهد. «مسعود ده نمکی» هم اولین کسی بود که بچه های جنگ و دفاع مقدس را به سخره گرفت. پول سخره اش را هم گرفت. بنابراین سینما برای سینماگر تعیین می کند که چه چیزی را نمایش دهد.
شما معتقدید چنین اتفاقی برای «محمد علی نجفی» نیافتاده است؟
خیر برای این که من در سینما تحصیل کردهام، هم سینما خواندهام هم معماری. بنابراین حرف عوضی نمیزنم. حرف عوضی با اشتباه تفاوت دارد. من ممکن است اشتباه کنم اما براساس منافعم حرفی نمیزنم. کسی که حرف عوضی میزند، دنبال منافع خودش است، مثلا اگر این حرف را بزند به او میگویند سینماگر! چنین شخصی از امام خمینی هم سوء استفاده میکند. شخصی که در سینما از حضور اشخاص متعهد بدون تخصص سخن میگوید هم به خودش خیانت میکند، هم به جامعه هم به امام.
این موضع شما به معنای مخالفت با سینمای اسلامی و سینمای متعهد است؟
من اصلا سینمای اسلامی را قبول ندارم. من میگویم ما سینماگر مسلمان داریم، هنرمند مسلمان داریم. اگر بخواهیم از سینمای اسلامی حرف بزنیم که آمریکاییها بیشترین فیلمهای اسلامی را میتوانند بسازند، و البته ساخته اند. وضویی که عمر مختار میگرفت هیچ ایرانیای در فیلمها نتوانسته بگیرد. آیا بازیگر این نقش از کاری که انجام میداده آگاهی داشته؟ خیر، بازیگری شغل اوست و اینجاست که میتوانیم از تخصص حرف بزنیم.
شما جزو معدود کسانی بودید که مخالف رفتن سینماگران بودید، برای مثال اعتقاد داشتید همه بازیگران حتی خانمها می توانند دوباره در فیلمها حاضر شوند. در حالی که بقیه اینطور فکر نمی کردند. آیا این دیدگاه شما با دیدگاههای امام تطابق داشت؟
من فکر نمی کنم امام خواستار چنین چیزی بوده باشند. حداقل برداشت من از دیدگاههای ایشان این نبود. شخصی با من صحبت کرد و گفت رفتارت اشتباه است و باید عذر کسانی که برای تو کار میکنند را بخواهی. میگفت اگر به این روند ادامه دهی، خودت باید بروی.
میتوانید اسم این شخص را بگویید؟
این آدم کسی بود که نقشهای منفی فیلم فارسیها را بازی میکرد اما بعد از انقلاب عوض شده بود. برایم آیه ای از قرآن خواند. من هم آیهای خواندم « فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه» بعد برایش توضیح دادم که در حوزه فکر ما معتقدیم که همه حرفها را باید شنید و از بین آنها بهترین را انتخاب کرد. به او گفتم کار ما یک کار فرهنگی است، بنابراین در حوزه فکر می گنجد. الگوی ما در کار فرهنگی«اوصیکم بالتقوالله» است. آمده بود از من بخواهد جلوی بازی برخی خانمها را که قبلا در سینما بی حجاب بودند بگیرد. من هم اعتقادم این بود که خانم خودش که نمیخواسته بی حجاب باشد، کارگردان از او خواسته بود. من به او میگویم خانم گذشت آن زمانی که بازیگر به خاطر اندامش کار میکرد حالا باید بازیگر باشید.
یکی از کارهایی که باید به عنوان متصدی امور سینمایی انجام می دادید، تعیین ضوابطی برای صدور پروانه نمایش بود، چه کسی در دوران شما تصمیم میگرفت چه فیلمهایی نمایش داده شوند، چه فیلمهایی نشوند؟
من سعی کردم تیمی را برای صدور پروانه نمایش درنظر بگیرم که صنف کارگردانان، بازیگران، فیلمبرداران و کلیه دست اندرکاران ساخت فیلم در آن نماینده داشته باشند. این تیم دو برتری داشت، یکی اینکه اشخاصی از دل سینما به بررسی فیلم ها میپرداختند، دوم اینکه با حساسیتهایی که در معاونت امور سینمایی وجود داشت آشنا میشدند و میتوانستند این حساسیتها را به عوامل فیلم منتقل کنند. به طوری که دیگر خود عوامل فیلم ناظر باشند، نه امور سینمایی. در واقع سینما حاصل پیوند دو عامل هنر و صنعت است. اهمیت اقتصاد در سینما باعث میشود که همیشه میان سینماگران و دست اندرکاران صدور پروانه یا سانسور کنندگان تفاوت وجود دارد. سینماگران نگران مسائل اقتصادی هستند و سانسور کنندگان نگران فرهنگ. با تیمی که من تشکیل داده بودم تلاش این بود که هم دغدغه های سینماگران در نظر گرفته شود هم معاونت سینمایی. همین باعث میشد که معاونت سینمایی از مقولات فرهنگی به نفع اقتصاد و سرمایه فاصله بگیرد.
همین مسئله هم باعث شد نهادهای مختلف محدودیتهای بسیاری برای سینما ایجاد کنند، نمونه بارزش هم پایین کشیدن پرده سینماها بود. چه کسانی این محدودیتها را ایجاد میکردند و با چه هدفی؟
قبل از پاسخ دادن به این سؤال بهتر است افراد دخیل در امور سینمایی در ابتدای انقلاب را میتوان به سه دسته تقسیم کنیم: گروه اول کسانی بودند که در مسند امور بودند و با حرفه خود آشنایی داشتند. حرف من کسانی است که در صدا و سیما و امور سینمایی دست اندر کار بودند و برای پیشرفت امور در حوزه خودشان برنامه داشتند. گروه دوم جماعتی بودند که میخواستند از آب گل آلود ماهی بگیرند و شرایط را به سود خود رقم میزدند. منظورم همان کسانی است که میگفتند فلان فیلم طاغوتی است و فلان بازیگر نباید بازی کند. البته بخشی از این دسته بشتر ندانم کار بودند، یعنی در واقع غرض خاصی نداشتند. از احساسات مردم هم استفاده میکردند، از کمیته هم استفاده میکردند. دسته سوم اعتقاد داشتند اصلا نباید سینما داشته باشیم و درست مثل گروههای ضد انقلابی با شکلگیری نظام جمهوری اسلامی و برپایی امنیت مخالف بودند. مثل همان کسانی که گندمها را آتش میزدند، آنها هم نمیخواستند مهندسان و نیروهای تازه نفس در قالب جهاد سازندگی فعالیت کنند.
ایجاد کننده برخی از این محدودیتها برخی روحانیون بودند، کسانی که سینما را فاسد میدانستند. شما آنها را در کدام دسته جای میدهید؟
برخی علما تا به حال یک بار هم سینما نرفته بودند، تلویزیون هم نگاه نمی کردند. بنابراین شناختی از سینما نداشتند. آنها مثل گروه دوم غرض خاصی نداشتند. بنابراین زمانی که از چیستی سینما آگاه میشدند مخالفت را کنار می گذاشتند.
بهانه گروه سوم چه بود؟
همین بحث سینما فحشاست را اینها باب کردند، نمونه هایی از سینمای پیش از انقلاب را پیش رو گذاشته بودند و به بزرگ نمایی آن میپرداختند. ببینید امام خمینی که اهل سینما نبود، اما وقتی گروهی آمدند که از فحشا در سینما صحبت کردند، امام در برابر آنها گفتند «ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشا مخالفیم».
مطرح شدن این جمله از زبان رهبر انقلاب اسلامی چه تأثیری بر سینمای آن زمان داشت؟
وقتی امام خمینی از سلامت سینما آگاه شد و این جمله را اعلام کرد، دسته سوم کاملا خلع سلاح شدند. دسته دوم میتوانستند از همین جمله استفاده کنند و به منافع خودشان برسند. این کار را هم کردند. با ایجاد بنیاد هنری مستضعفین و سازمان تبلیغات اسلامی سعی کردند بگویند ما تشخیص میدهیم کدام فیلم فاسد است و کدام نیست. در واقع سعی کردند بگویند دولت نمیتواند چنین چیزی را تشخیص دهد بنابراین ما تشخیص میدهیم. این کار روند فعالیتهای ما را هم کند میکرد برای مثال اگر ما ده پروانه صادر میکردیم، می گفتند فقط سه تای آنها را قبول داریم.
یعنی باید از آنها اجازه می گرفتید؟
چهار تا سینما را با اسلحه و به کمک کمیته مصادره کرده بودند، با این توجیه که صاحبش طاغوتی است و در آن چهارتا فقط فیلمهایی را نمایش میدادند که خودشان قبول داشتند. میگفتند در محدوده ما باید آنطور که ما میگوییم فیلم نمایش داده شود. من از آنجا فهمیدم اینها مغرض اند و به دنبال منافع اقتصادی هستند که به آنها پیشنهاد دادم بیایند در وزارتخانه و اینجا فعالیت کنید. گفتند ما وزارتخانه را قبول نداریم. حتی پیشنهاد دادیم امور سینمایی زیر نظر آنها برود و معاونت سینمایی تعطیل شود، باز هم قبول نکردند. بنابراین به این نتیجه رسیدم که در جهت منافعشان است که میگویند: «سینما را از طاغوتیها گرفتیم و یاقوتی کردیم»
همین مسائل منجر به این شد که شما سینماها را تعطیل کردید؟
من نظرم این بود که اعتصاب کنیم، چند روزی هم ادامه داشت. منتها از سمت دکتر حبیبی، وزیر ارشاد این فشار وجود داشت که تعطیلی سینماها ادامه پیدا نکند.
آیا تعطیلی سینماها نتیجهای هم در برداشت؟
هدف من این بود که شوکی ایجاد کنم. افرادی که سینما مصادره می کردند و اجازه نمایش فیلمها را نمی دادند به خاطر همکاری ای که با کمیته داشتند، وانمود می کردند همه چیز روال عادی خود را طی میکند. این افراد میخواستند همه باور کنند که خاصیت انقلاب، بگیر و ببند است. من میخواستم نشان دهم که عواملی خودسر در جریانی جدی دخالت میکنند. در واقع نمی خواستم اینها به پای دولت نوشته شود.
ادامه دارد...