اعظم راودراد، استاد گروه علوم ارتباطات دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است. مدرک کارشناسی وکارشناسی ارشد را در رشته های علوم اجتماعی و جامعه شناسی از دانشگاه تهران (1369) و مدرک دکتری رشته جامعه شناسی را از دانشگاه وسترن سیدنی استرالیا (1375) اخذ کرد. بیشترین حوزه ی مورد علاقه او «ارتباطات تصویری» است و آخرین کتابش با نام «جامعه شناسی سینما و سینمای ایران» به چاپ رسیده است. با توجه به کتاب «دین و رسانه» او، با پرسش هایی درباره پیام های وقایع دینی و آسیب شناسی انتقال این پیام در رسانه ها، به گفت وگو با این استاد دانشگاه نشسته ایم. متن کامل دیدگاه های او را در ادامه بخوانید:
پایگاه اطلاع رسانی جماران - «شور و شعور باید متناسب بشود و نباید جوان را برای چند ساعتی، چند روزی و حتی چند سالی برانگیخته کنیم و فکر کنیم که کار تمام شده است. آگاهی باید مداوم باشد. نسل ما، اول شعور را آموخت و کتابهای شریعتی و مطهری را میخواند و به طور مستقیم ربطی به نظام سیاسی نداشت اما عملاً منجر به سقوط نظام سیاسی شد. آن فهم، با شور انقلابی ترکیب شد و چون مبتنی بر آگاهی بود، بر جای مانده است. الان شور کنار رفته است یعنی در شرایط انقلابی نیستیم. اما به اصول و ارزشها پایبندیم. ولی جوان امروزی را تنها با شور تربیت میکنیم و نمیگذاریم، راهی که ما رفتیم را حتی برود.» آنچه خواندید، بخشی از گفت وگوی صفحه رسانه ی شفقنا با دکتر راودراد استاد گروه اتباطات دانشگاه تهران و نویسنده کتاب "دین و رسانه" است. مشروح این مطلب که حاوی نکات مهم و کاربردی خصوصا برای دست اندرکاران امور تبلیغات مذهبی و رسانه های با محتوای دینی است، در پی می آید:
- برخی وقایع، خود یک رسانه تلقی می شوند. این بیان را چگونه تحلیل میکنید؟ به نظر شما اساساً میشود یک واقعه یا حادثه یا حتی یک فرد را رسانه دانست یا خیر؟
- برای اینکه چیزی رسانه باشد یا نه دو نکته وجود دارد. اول اینکه، مفهوم عام رسانه را با نگاه مک لوهانی در نظر میگیریم که میگوید «رسانه امتداد انسان است». بنابراین هر چیزی که به امتداد انسان منجر شود، رسانه میشود. پس تبر هم رسانه است زیرا نیروی انسان را بیشتر میکند یا چرخ، رسانه است زیرا سرعت حرکت را زیاد میکند. دو نوع نگاه نسبت به رسانه وجود دارد. نگاه دوم به مفهوم خاص رسانه معتقد است. یعنی رسانه ارتباط جمعی یا رسانه گروهی.
- یعنی بیش از دو نفر؟
- بله؛ در این صورت صحبت از رسانههای سنتی مثل مطبوعات، رادیو، تلویزیون، مطبوعات یا رسانههای جدید مانند اینترنت، ماهواره، شبکههای اجتماعی و امثال آنهاست. کسی که میگوید یک واقعه رسانه است یا یک فرد میتواند رسانه باشد اولاً حاضران در این واقعه را در این معنا به عنوان یک فرد یا افراد حقیقی مد نظر نداریم. بلکه آنان را یک اسطوره اجتماعی میدانیم. به عنوان اسطورۀ مبارزه و مقاومت. یعنی بالاتر از اینکه اشاره به یک شخص حقیقی باشد، یک مفهوم است. به هر حال این نگاه که فرد یا شی یا یک واقعه، یک رسانه است، نگاهی عام به مفهوم رسانه است. یعنی هر چیزی میتواند رسانه باشد.
- پس این نگاه را درست میدانید.
- با مفهوم عام رسانهای این نگاه غلط نیست. مک لوهان یک اندیشمند ارتباطی است که میتواند پشتوانه این تفکر قرار بگیرد.
- این نگاه، ساده کردن مساله است.
- اما به صورت اصطلاحی به آنها رسانه میگوییم. بنابراین کسی که میگوید یک واقعه رسانه است، باید بگوید در کدام فضا حرف میزند. وقتی رسانه را به عنوان یک استاد دانشگاه یا به عنوان فردی از جانب حوزه ارتباطات اجتماعی و رسانه مطرح میکنیم، مفهوم خاص را در نظر داریم. اما فردی از حوزه دیگر، به طور بالقوه هر چیزی را رسانه میداند. به عنوان فردی که از حوزه علوم ارتباطات و رسانهای صحبت میکند که منظورش رسانههای ارتباط جمعی است، الان میگویم که اینها رسانه نیست.
- این تحلیلها آنچه رسانهایها نماد رسانهای میدانند مانند عَلَم را یک رسانه مجزا میدانند. زیرا پیامی را منتقل میکند.
- با توجه به اینها من یاد رسانههای سنتی میافتم. بنابراین، این پرسش درباره رسانههای جدید نیست. در میان رسانههای سنتی هم باز الگوی اصلی فرستنده، پیام و گیرنده را داریم و باید این الگو وجود داشته باشد تا به معنای خاص ارتباطاتی بگوییم که آن رسانه است. در ارتباطات سنتی میگویند منبر رسانه است زیرا فردی روی منبر مینشیند که فرستنده پیام است و پیامهایی را منتقل میکند.
- خود منبر وسیله انتقال پیام است؟
- خیر. مثلاً وقتی میگوییم سینما منظورمان سالن نیست. منبر هم تنها یک شی نیست بلکه یک فضای کلی مد نظر ماست که فردی در آن سخنرانی میکند و سخنرانیاش هم وعظ است. عده دیگری هم شنونده هستند و از آن استفاده میکنند. یا مثلاً خود عزاداریها از طریق مسجدها سازماندهی میشوند یعنی برگزارکنندهای وجود دارد. خود مراسم وجود دارد و کسانی که آن را به تماشا مینشیند یا در آن مشارکت میکنند. پس عزاداری هم میتواند یک رسانه سنتی باشد. اما اینکه عاشورا خودش یک رسانه باشد، مساله دیگری است. عاشورا در حالت ایستا، یک پیام است. یعنی آن مطلب و پیامی است که از صدها سال قبل به ما رسیده است. فرستنده این پیام تمام کسانی هستند که در این واقعه مشارکت داشتند و باعث تولید و به وجود آمدن این پیام شدند. امام حسین (ع) و یارانش و سپاه مقابلش که باعث شدند این واقعه رخ بدهد، سازندگان این پیام بودند. این طرف، دریافتکنندگان یعنی تمام کسانی هستند که در طول تاریخ با این پیام مواجه شدند و میشوند. عکسالعملهای آنان نیز بازخورد است. عاشورا و پرچم، پیام است.
در نشانهشناسی نشانهها را تحلیل میکنیم؛ نشانه و نمادهای درون یک پیام را جمعآوری می کنیم، به آنها معانی را منتسب میکنیم و یا می گوییم که این معانی را دارند. از خلاصه کردن آنچه گرفتیم، میگوییم که پیام چنین معنایی را تولید میکند. بنابراین نشانهها و نمادها ابزاری هستند که پیام در دل آنها منتقل میشود. به آنها نمیتوان نام رسانه داد.
- آنها وسیله انتقالند یا مجرای انتقال پیام؟
- اگر به آنها متن بگوییم بهتر از مجراست زیرا در متنهای مختلف از نشانههای متنوع استفاده میکنیم. مثلاً متن سینمایی با متن کتاب و روزنامه و متن عکاسی با متن تلویزیونی فرق میکند. و نشانههای هر کدام ویژه خودشان است و با متن رویداد واقعی هم متفاوت است. مثلاً مراسم عزاداری یک رویداد واقعی است و متن آن تمام چیزهایی است که در آن به کار رفته است. از آدمهایی که لباس مشکی تن میکنند تا پرچمهایی که همراه دارند، سنجی که میزنند، فردی که نوحه را میخواند و میدانداری میکند و ماشینی که وسایلشان را جابهجا میکند، هر چیزی که هست متن را میسازد و ما با رمزگشایی از این متن میخواهیم پیام را دریافت کنیم.
- در گذر زمان شکل پیام تغییر میکند. ابزارهایی که برای انتقال پیام استفاده میشوند چقدر در پیام اختلال و تغییر ایجاد میکنند؟
- اختلال، بار ارزشی دارد و تغییر این بار را ندارد. منظورتان مخدوش کردن پیام است یعنی معنا تغییر میکند؟
- ممکن است ابزارها مانند رسانهها پیام را مخدوش کنند و پیامی را متفاوت با انگیزه و نیت فرستنده منتقل کنند. چقدر شکل رایج پیام منجر به نادیده و یا غلط انگاشته شدن پیام عاشورا شده است؟ مثلاً این پیام در قالب یک تولید رسانهای به عنوان یک موسیقی و یا نوحه همراه با سنج و ضرباهنگ به یک موسیقی مصرفی تبدیل شده است و باعث میشود کمتر کسی به پیام و معنا و مفهوم آن توجه کند. چقدر این مساله ناشی از ابزار و رسانه است؟
- باید دو مساله از هم تفکیک بشود. همان دو کلمه معروفی که همیشه میگویند؛ شور و شعور. آنچه شما میگویید شور است و در زمانهای مختلف شیوه نشان دادن آن متفاوت است. هدف از شور برانگیختن است و همان شورش معروفی که محتشم میگوید. این یک کار کاملاً احساسی است تا مخاطب و مردم را جذب کنند و مخاطب از نظر احساسی متاثر شود. امید این است که وقتی مخاطب، از حالت شور و جذبه بیرون آمد، فکر کند که چرا این اتفاق افتاده است و آن وقت به دنبال پاسخ به سخنرانی میرود و این واقعه را از زبان سخنگو میشنود.
- چقدر مجازیم که شور را گسترش بدهیم و از ابزارهای جدید برای جذب مردم استفاده کنیم؟
- باید یک تعادلی برقرار باشد. برای هیچ کدام نمیتوانیم حد تعیین کنیم و شور و شعور در نسبت با هم حد خودشان را مشخص میکنند.
- یعنی به قیمت ایجاد شور، مجازیم از شعور کم کنیم؟
- خیر. نمیتواند این گونه باشد. باید تعادل برقرار باشد. باید شور، ما را به سمت شعور ببرد. نقد من به صورت کلی به برنامههای مذهبی تلویزیون همیشه این بوده است که فقط شور است. شور بدون شعور یعنی چشم بسته هر کاری را انجام دادن. فقط هم شعور کافی نیست. جوانان، استدلالی و منطقی بحث میکنند و با استدلال و منطق میگویند بهتر است که دین را بپذیریم و دلیل عقلی ارائه میدهند. اما مساله این است که اگر با دلایل صِرف عقلی، دین را بپذیرند تکلیف ایمان نامشخص میماند. باید دلیلهای عقلی با دلیلهای احساسی به معنای دلیلهای کشف و شهودی همراه شوند. یعنی دل به عنوان هدایتگر حضور داشته باشد. ولی اگر تعیین همه چیز را هم به دل بسپاریم باز هم به بیراهه میرویم. شور و شعور هر دو باید نیمی از کل سهم داشته باشند. اگر نسبت یکی بیش از دیگری باشد به مشکل بر میخوریم.
- پس میگویید در حال حاضر، تلویزیون این نسبت متعادل را ندارد؟
- الان تلویزیون ما شعور 20 درصد و شور 80 درصد دارد.
- شاید این بازتاب واقعیت جامعه است؟
-خیر. اتفاقاً این واقعیت نیست. تلویزیون به دنبال تثبیت برخی از ارزشها و یا به کرسی نشاندن آنهاست و چون روی سخنش با جوانان است و فکر میکند که جوانان بیشتر اهل احساس و هیجان هستند، از این زاویه وارد میشود. درحالی که تصور تلویزیون از جوانان خطاست.
- پس مخاطبش را نمیشناسد.
- بله. مخاطبش را نمیشناسد. اگر میدانست جوانان چگونه استدلال میکنند و چه کتابهایی را میخوانند و چه بحثهایی را مطرح میکنند هیچ وقت با این شیوه با آنها برخورد نمیکرد.
- شیوه درست چیست؟
- روش درست، شیوه استدلالی همراه با شور است. چون نمیتواند بدون شور باشد. ولی الان جوانان ما به شیوه استدلالی و نه به دلیل شور و دل دارند از دین دور میشوند. جوانان کتابهایی را میخوانند که نمیتوانند به پرسشهایش جواب بدهند. خودشان پرسشهایی دارند که کسی را ندارند به آنها جواب بدهد. برای همین از دین دور میشوند. البته همه مشکل جوانان استدلالی شدن نیست. زبان جوانان را هم کسی نمی شناسد.
- پس تا اینجا هم پیامها به جوانان منتقل نمیشود و هم اینکه خودشان دنبال یک پیامسازی جدید میگردند.
- خیر. جوانان با زبان دیگری نسبت به والدینشان حرف میزنند. اکنون، دو زبان در سطح جامعه داریم. همان گونه که آدم رسمی و آدم غیررسمی داریم، زبان رسمی و غیر رسمی هم داریم. زبان رسمی، دائم بر ارزشهای مشخصی تاکید میکند و به لطایفالحیل به دنبال نهادینه کردن ارزشها در جامعه است. زبان غیررسمی الزاماً ارزشها را قبول ندارد. یعنی میتواند ارزشها را قبول داشته یا نداشته باشد. ولی به راحتی درباره ارزشها حرف میزند و آنها را زیر سوال میبرد. بعد بحث میکند. ممکن است به نتیجه برسد و ارزش را بپذیرد یا متقاعد نشود و نپذیرد. اما حالت مباحثهای بودن زبان غیررسمی در فضای رسمی وجود ندارد. از یک سو تنها داریم با زبان رسمی بمباران میشویم.
- منظورتان زبان ایدئولوژیک است؟
- بله. نسلهای قبل با زبان رسمی انقلاب و جمهوری اسلامی بزرگ شدند و جزوی از بدنه انقلاب بوده و هستند. این زبان برای آنها قابل فهم است و تعجب میکنیم که چرا جوانان با برنامههای تلویزیونی قانع نمیشوند. علت این مساله تفاوت در زبانهاست.
- این اختلال کجا درست شده است؟
- دلیل این اختلال، همهجانبهگرایی در امور رسانهای ماست. یعنی تنها گروه اجتماعی حاکم و نزدیکان به آن امکان بیان و نمایش داشته و دارند.
- یعنی تک صدایی شدیم؟
- در عرصه سینما، این مساله را صادق نمیدانم. اما در زمینه رادیو و تلویزیون دولتی معتقدم که تک صدایی شده است. به خصوص با سیاستزدگی شدیدی که جامعه ما دچار آن شده است، هر چیزی حَمل به سیاسی بودن میشود.
- با رسانههای جدید این امکان وجود دارد که هر کسی حرف خودش را مطرح کند و عملاً معکوس این مساله اتفاق میافتد.
- حرف من، همین است که علمای ما باید به شبکههای اجتماعی بروند و ببینند که در آنها چه خبر است. بعد سعی کنند جواب جوانان را بدهند. اما علمای ما تنها آن را نفی میکنند و میگویند که شبکههای اجتماعی بد است و ضرر دارد. آن قدر از آسیبهایش میترسیم که آن را نادیده میگیریم. از امکاناتش هم استفاده نمیکنیم. هم رسانهها و هم علما خصوصاً علما که باید جواب جوانان را بدهند، باید متوجه این امکان باشند. منِ مادرِ استادِ دانشگاه مسئول نیستم و هر وقت از من میپرسند، میگویم که من تنها گلیم خودم را از آب میتوانم بیرون بکشم.
- این کاری است که نسل جدید نمیتواند انجام بدهد.
- برای اینکه سوالهای نسل جدید، با نسل من فرق دارد. من در دوران جوانیم جوابهایم را گرفتم. اما الان کسی نیست جواب نسل جدید را به زبان خودش بدهد.
- دکتر، ما فاصلهای با نسل شما نداریم. تنها یک نسل فاصله است. چطور است که سی سال پیش، پیام و ابزار انتقال آن، شما و نسلتان را قانع میکرد اما الان جوابی، گویی وجود ندارد و جلوی پیام و جریان آن سد و مانعی است و جوانان راضی نمیشوند؟
- دلیل این برداشت، تک صدایی است. وقتی تک صدایی باشد، به اشتباه خیال میکنیم که هیچ مشکلی وجود ندارد. در حالی که مشکل در لایههای زیری وجود دارد و جوانان ما یکی پس از دیگری به دلیل پاسخ نگرفتن، از دین دور میشوند و ما متوجه نمی شویم و مشکل را به گردن شبکههای اجتماعی و ماهواره میاندازیم و دلیل آن را به بیرون نسبت میدهیم. اگر آن را به خودمان نسبت بدهیم، میتوانیم مشکل را حل کنیم.
- اگر به خود نسبت بدهیم، تنها به گفته شما، تک صدایی علت بوده است. اما به نظر میرسد رسانههای سنتی کارآیی خود را از دست دادهاند. اگر مشکل را درونی بدانیم، چه اشکالاتی در رسانههای سنتی میتوانیم ببینیم که باعث میشود جوان حرف آن را نپذیرد؟
- نسل ما انقلاب کرد و یکی از شعارهای اساسیاش «دیانت ما، عین سیاست ماست» بود. میگفتیم، مگر حضرت رسول اکرم (ص) برای اینکه پیام خودش را منتقل کند حکومت تشکیل نداد. پس، با این استدلالها میگفتیم باید حکومت مذهبی تشکیل بدهیم و دادیم. حالا این حکومت مذهبی علاوه بر مذهبی بودن، ایدئولوژیک هم شده است. به این معنا که همه دیدگاههای مذهبی را در بر نمیگیرد بلکه به سمت و سوی خاصی و نوع نگرش خاصی به مذهب متمایل شده است و فقط آن را به رسمیت میشناسد و کنترل آن هم بر روی رسانهها بر مبنای نگاه خاص به مذهب است. در حالی که حافظ میگوید «جنگ 72 ملت همه را عذر بنه». یعنی در اسلام، 72 مذهب اسلامی مختلف وجود دارد. حتی در شیعه هم مذهبهای مختلف وجود دارد. اما چون اکثریت، مذهب شیعه جعفری اثنیعشری هستیم، حکومتی تشکیل دادیم. ادعای مایِ شیعه هم در طول تاریخ این است که آزاداندیشترین تفکر هستیم و مثال تاریخیمان این است که در مسجدها، بحث اثبات وجود خدا میشده است. یعنی دَهریون با امامها مینشستند و بحث میکردند. این مثال نشان میدهد که اولاً آنها به مسجد راه داده میشدند و به معنای عدم اجازه ورود به مسجد و نجس بودن یا نبودن، نبوده است. دوم اینکه میآمدند و بحث میکردند و بعد پراکنده میشدند. البته استدلال امامان، قویتر بوده است. اگر این ادعا را داریم، باید اجازه بدهیم هر کسی هر حرفی دارد، بزند و مجبور بشویم تا پاسخ بدهیم. اما وقتی که اجازه نمیدهیم تا کسی حرفش را بزند، پس جوابی هم نمیدهیم و تنها حرف خودمان را مثل پژواک صدای کوه میشنویم. احساس هم نمیکنیم که مشکلی وجود دارد.
- اما این امکان، در رسانههای جدید با محدودیت کمتری مواجه است و میتوانیم از آنها استفاده کنیم.
- مشکل ما در این زمینه این است که ما آنها را نفی میکنیم و وقتی نفی میکنیم دیگر، دنبال اینکه چگونه با آنها معامله کنیم، نمیرویم و ارتباطمان را با آنها تنظیم نمیکنیم تا به نتیجهای که میخواهیم برسیم.
- باید پیاممان را با آنها سازگار کنیم.
- درست است و حالا که میدانیم اکثر جوانان ما در شبکههایی مانند فیسبوک و توییتر هستند، پس باید از آنها استفاده کنیم. نباید آنها را نفی کنیم. مثل کاری که آقای ظریف انجام میدهد و چقدر هم از جوانان میشنوم که یکی در دولت هست که زبانشان را میفهمد و حتی فکر میکنم اگر آقای ظریف برود سخنرانی مذهبی هم انجام بدهد، جوانان حرفش را بیشتر قبول خواهند کرد تا اینکه فرد دیگری با همان زبان رسمی سخنرانی کند. تاثیرش کمتر خواهد بود. زیرا نشان داده است جوانان و زبانشان را میفهمد.
- پس، لازم میدانید که برای منتقل شدن پیامهای دینی، کاری کنیم؛ اول زبان را از حالت رسمی خارج کنیم و دوم اینکه از رسانههای جمعی جدید استفاده کنیم.
- منظور من از عوض کردن زبان این نیست که به جای «شما»، «تو» بگوییم. منظورم این است که بدانیم جوانی که سوال دینی دارد، چه کتابی را میخواند. مثلاً منابع بیشتر دیجیتال است. زیرا این کتابها در کتابفروشیهای ما نیست. مجوز چاپ و نشر نمیگیرد. جوان آنها را میخواند و ما بیخبر، در حال بحث و فحص خودمان هستیم و همان حرفهای رسمی را دنبال میکنیم. در حالی که عالم دین باید «کتابهای ضاله» را بخواند و برای آن پاسخ پیدا کند. تعداد این کتابها خیلی زیاد است زیرا در یک فایل دیجیتالی صدها کتاب ذخیره میشود. حداقل چندتایی از این کتابها را که میدانیم مطرح است و جوانان میخوانند، مطالعه کنیم. مثلاً یکی از این کتابها دربارۀ زندگی پیامبر اکرم (ص) است و در آن ادعا شده که ایشان برای منافع شخصیاش این کارها را کرده است. یعنی حتی عنوان پیامبر هم نمیگوید و از اسم ایشان استفاده می شود. جوانان هم قانع میشوند که این شخص، یک پیامبر نیست. یک فرد و یک شخص است. این کتاب هم ظاهراً با استدلال و سند همه را نشان میدهد. کتاب استیون هاوکینگ هم میگوید منطقاً لازم نیست که جهان خالقی داشته باشد. این دو کتاب را جوانان میخوانند چون به دستَ من که دنبال آن نبودم، هم حتی رسیده است، وای به حال آنهایی که دنبالش هستند. پرسش این است که آیا علمای دین، این کتب را خواندند؟ آیا جوابی برای آن دارند؟ الان برای پاسخ به این گونه کتابها دیگر، تنها عالم دین بودن کافی نیست. باید فیزیک و فلسفه و علوم دیگر بدانند. در قدیم امکان حکیم بودن وجود داشت و علما، چند وجهی بودند مانند ابوعلی سینا. الان علما درباره زبان و اینترنت شاید کار کنند اما اینکه راجع به شُبههای کتاب هاوکینگ کار کنند، بعید است. اگر به این سمت برویم، زبان جوان را میفهمیم. زبان جوان امروز بیش از هر چیزی زبان علم است. یعنی بیش از هر چیزی علم را میپذیرد. یکی از پرسشهای جوانان این است که چرا هر جا مسلمان هستند، جنگ هم هست و یا چرا بیشتر جنگهای دنیا بر سر دین بوده است و یا چرا هر جا مسلمان است، فقر و بدبختی است. آن علم هم متاسفانه نزد مومنین نیست و نزد غیر مومنانی است که از طریق رسانههای دیجیتال به دست جوان میرسد. فیلمهای نیمه مستندی به حالت مصاحبه هم که درست میکنند، دیدم که درباره ادیان مختلف است و نشان میدهد که همه پیامبران یک حرف را میزنند و از هم تقلید میکردند. یک عالم دین باید همه آنها را ببیند. جزو وظیفههای اوست. این فیلمها، اثر بیشتری دارند. حتی اگر جوان آنها را نپذیرد شک میکند و باید به آن جواب داد. اما چون جوابی نمییابد شک او به یقین تبدیل میشود.
- یعنی باید آنچه هست را کنار گذاشت و به دنبال تولید شکلهای جدیدی از پیام مذهبی باشیم؟
- آنچه را داریم، باید در جای خود نگه داشت. شور و شعور باید متناسب بشود و نباید جوان را برای چند ساعتی، چند روزی و حتی چند سالی برانگیخته کنیم و فکر کنیم که کار تمام شده است. آگاهی باید مداوم باشد. نسل ما، اول شعور را آموخت و کتابهای شریعتی و مطهری را میخواند و به طور مستقیم ربطی به نظام سیاسی نداشت اما عملاً منجر به سقوط نظام سیاسی شد. آن فهم، با شور انقلابی ترکیب شد و چون مبتنی بر آگاهی بود، بر جای مانده است. الان شور کنار رفته است یعنی در شرایط انقلابی نیستیم. اما به اصول و ارزشها پایبندیم. ولی جوان امروزی را تنها با شور تربیت میکنیم و نمیگذاریم، راهی که ما رفتیم را حتی برود.
- شاید نسل شما به آن کتابها، برای آن گرایش داشت که ممنوع بود. مانند نسل جدید که به برخی کتابهای بدون مجوز ممکن است گرایش داشته باشد.
- ممکن است. این کتابها را چه بخواهیم و چه نخواهیم، میخوانند. پس متولی امر دین در جامعه باید برای جواب دادن آنها را بخواند. با همان زبانی که آن کتاب حرف زده، نه با زبان عربی ثقیل فقهی جواب بدهیم تا جوان امروز از آن، سر در بیاورد.
-البته پاسخها را باید از طریق رسانههای جوانان مطرح کنیم نه آنچه به عنوان رسانه خوب میشناسیم.
- سهم داشتن در رسانههای جهانی، کمترین کاری است که ما میتوانیم بکنیم و البته رسانههایی هم هستند که در تلاشند. مثلاً سایت تبیان. اما آن قدر تعداد آنها و جذابیتشان کم است که به آنها اقبالی نمیشود و بیشتر معتقدان به آنها سر میزنند.
- شاید باید چهره این رسانهها را تغییر داد.
- رادیو و تلویزیون، همه را معتقدان و مومنان فرض میکند و بعد با آنها حرف میزند. در حالی که باید بداند در یک جامعه همه به یک عقیده خاص پایبند نیستند. هر کسی عقیدهای دارد و عقیدهها متکثرند. وقتی آنها صدای خودشان را در رسانه بشنوند، به آن رسانه اعتماد میکنند و اگر استدلال و بحثی از آن رسانه بشنوند ممکن است که تاثیر مورد نظر ما را بگیرند.
- آیا باید از صحبتهایتان این را نتیجه بگیریم که راهحل انتقالِ درستِ پیامِ دینی به نسل جوان، جریان آزاد اطلاعات است؟
- بله. به این معنا که رسانههای اینترنتی را فیلتر نکنیم یا رادیو و تلویزیون را به یک سلیقه و ذائقه محدود نکینم. مقصود، مشارکت داشتن در تولید اطلاعات است. یعنی هر چه ما اطلاعات بیشتری تولید کنیم و تولیداتمان بر اساس طرح و پاسخگویی به پرسشهای جدید باشد. مسائل را به شیوهای طرح کنیم که همذات پنداری ایجاد کند.
- اگر بخواهیم مسائل دینی را به زبان ساده و غیررسمی در رسانههای جدید مطرح کنیم، سطحی نمیشود؟ اتفاقی که برای هنر افتاد، برای دین تکرار نمیشود؟
- جوانان به شکل سطحی از دین دور شدهاند. فیلمها و کتابهایی که تلاش می کنند نشان دهند پیامبران الهی نیستند به شکل سطحی جوانان را از دین دور کردهاند و با دیدن این رسانهها از دین گریزان شدهاند. دوری عمیق برای کسی رخ میدهد که با مطالعه و آگاهی دین را انتخاب نکند و به راه دیگری برود. اما جوانان بدون مطالعة دو وجه موجود، یعنی کتابهای ضاله و کتابهای دینی به سمت خلاف دینداری رفتهاند. از نظر احساسی نیز چون رسانههای غیر دینی جذاب هستند، به آنها متمایل میشوند. این تمایل در طول زمان تهنشین میشود و شاید تا حدودی عمقی بشود اما در حال حاضر سطحی است. جوانان، چه موافق و چه مخالف دین، سطحی به آن نگاه میکنند. جوانان مخالف عِناد ندارند اما نمیتوانند پاسخهایشان را حتی از جوانان دیندار بگیرند زیرا دینداران نیز بیشتر دارای شورند و سطحی دین را میشناسند.
- علت سطحی شدن دینداری چیست؟
- تکیه ما به شور، موجب سطحی شدن دین شده است. جوان معتقد و غیر معتقد ما الان سطحی هستند و هر دو گروه از رسانهها اثر گرفتهاند. جوان معتقد با تاثیر از رسانههای داخلی و جوان غیر معتقد با رسانههای دیجیتال سطحی و غیر معتقد است.
- آیا این مشکل از رسانه ناشی می شود؟ رسانه چه ویژگیای دارد که مفهوم و پیام را سطحی منتقل میکند؟
- زمان کوتاه در اختیار رسانهها، موجب سطحی شدن پیام شده است. رسانه فرصت پرداختن عمقی به مسائل را ندارد. تفاوت رسانههای سمعی و بصری با کتاب در همین نکته است. کتاب، عمیق است اما عصر امروز و رسانههای آن عصر سرعت است. در گذشته رمانهای چند جلدی نوشته و مطالعه میشد. اما الان هر روز داستانها کوتاهتر میشوند و امروز شاهد داستانکها هستیم. یعنی در یک جمله کل قصه را میگوییم و علت آن، سرعت حاکم بر زندگی ماست. جوانان با یک کلیک به دنیای جدیدی میرسند و چون فرصت مطالعه کامل آن را ندارد، با کلیک بعدی به سراغ دنیای دیگری میروند. این امر، به سطحی شدن منجر میشود. اما منابع کتابخانهای در دو شکل دیجیتالی و کاغذی باید خوانده شوند و بعد تصمیم گرفته میشود.
- این مشکل کل جامعه است و نه تنها صرفاً جوانان. زیرا که زمانی را برای مطالعه منابع مکتوب اختصاص نداد و با یک پرش زمانی، به سرعت وارد دنیای رسانههای صوتی و تصویری شد. در اروپا حدود چهار صد سال بین مطبوعات و رادیو زمان گذاشتند اما در ایران این فاصله در حدود صد سال بوده است. اگر برای ورود به مرحله جدید سیاستگذاری میکردیم با این مشکل مواجه نمیشدیم. به هر حال وارد این دوران شدهایم و این مشکلات را داریم، حال باید چه کرد؟
- متون نوشتاری در دو شکل چاپی و دیجیتال مانند طلای ذخیره شده در بانکهای مرکزی، پشتوانه آگاهی هستند. در جنبه سطحی، باید ذهنها را به سمت مطالعه متون عمقی هدایت کرد. از امکان کلیکها استفاده کنیم و فرد را به مطالعه بیشتر هدایت کنیم. البته در کتابها نیز یک دیدگاه یک سویه و یک طرفه غیر قابل تغییر نیز نباید حاکم باشد تا افراد را زده نکنیم. استدلالهای درست را باید مطرح کنند. دکتر شریعتی میگفت که اگر قرار است یک نظریهای را رد کنید، اول باید بتوانید از آن دفاع کنید و بعد آن را رد کنید. پس باید در کتابها نیز، مخالفتها و نقدها را به خوبی طرح و سپس آنها را رد کرد تا مخاطب بداند که نویسنده، در جریان است. برخی کتابها را با استدلالهای احساسی رد کردیم و در واقع آن را بزرگ کردیم.
- به نوعی با شیوه اسمگذاری آن را معروف و مردم را نسبت به آن کنجکاو کردیم.
- کتاب، مساله مهمی نبود. گاهی اوقات نادیده گرفتن، به معنای از بین بردن است. اما زمانی که درباره هر چیزی هیاهو کنیم آن را بزرگ کردهایم. بدون استدلال، رد کردن هر چیزی افراد را به آن جلب میکند. اگر برای هر مساله جدیدی به زبان هاوکینگ استدلال بیاوریم، با زبان نسل امروز به دنبال پاسخ دادن هستیم. باید به جوان نشان داد که میدانیم، چه مسالهای ذهن او را مشغول کرده است و به زبان او حرف بزنیم. زبان غیر رسمی، بیان مشکلات ذهنی جوانان است.
- منظور شما زبان غیر رسمی علمی است که نیاز مخاطب را به خوبی شناخته باشد؟
- بله. این مساله در ارتباطات نیز به عنوان ارتباطات علمی مطرح است. در مرحله اول، علم را به زبان ساده درمیآورند و سپس آن را به سطح عامه میبرند. البته نباید به حدی مطلب را ساده کرد که علم از اصل خود خالی شود. در کتابهایی با عنوان به زبان ساده همین کار را میکنند تا جوان و نوجوان با مسائل مختلف علمی آشنا شوند. در استدلالهای علمی سعی میکنیم زبان دشواری را به کار بگیریم اما این زبان مشکلی را حل نمیکند. اگر علمای دین در جامعه ما کتابهایی را بخوانند که جوانان مطالعه میکنند و حداقل در صحبتهایشان به آنها اشاره کنند و حتی اگر جواب هم ندهند، باز نشانه مثبتی را برای جوانان ارسال کردهاند. به این شکل جوان از آگاهی علما مطلع میشوند و میبینند که با وجود اطلاع از نظرهای مخالف، علما از دین حمایت میکنند. این عمل از حرف زدن موثرتر است. جوانان گمان میکنند که علما از مسائل روز آگاه نیستند و در گذشته ماندهاند. آنها باید نشان بدهند که با دنیای امروز آشنا هستند و مسائل آن را میدانند. علما باید کار مباحثه در حوزهها را به شکلی در فضای عمومی جامعه دنبال کنند. آنها باید پاسخ دهند و پرسشهای جدید مطرح کنند و یک قدم جلوتر باشند تا جوان بداند که معتقدان آگاهند و کورکورانه از دین پیروی نمیکنند. این کار تفکر فرد را گسترده میکند.
به عبارتی با این نظر موافقم زیرا میبینم که جوانان در اطراف من در حال هدر رفتن هستند. درمان را در این میبینم که اول از همه باید به جوان نشان بدهیم که میفهمیم چه میگوید و چه مشکل و دغدغهای دارد. نشان دادن این فهم، نیمی از راه است. راه تعامل را انتخاب کنیم. تا الان روحانیون مانند استادان دانشگاه، یک طرفه صحبت کردند. اما این کارها دیگر برای جوان امروز کارآیی ندارد. باید تعامل باشد و مخاطب نیز بتواند بپرسد و این رابطه به وسیله رسانههای تعاملی مداوم برقرار باشد. رسانههایی چون رادیو، تلویزیون و منبر تعاملی نیستند اما اینترنت، موبایل و اپلیکیشنهای آنها تعاملی هستند. در نمایشگاه رسانههای دیجیتال، شاهد بودم که علما در این حوزه وارد شدهاند و سایتهایی دارند اما تفکر نسبت به این سایتها یک سویه است.
- شکل سایتهای دینی برای جوانان جذاب نیست.
- هنوز این رسانهها به مخاطب پیام میدهد و از ما پیام نمیگیرد.
- به دنبال بازخوردها نیستند.
- این سایتها جنبه تعاملی ندارند و بیشتر به دنبال این هستند که آنچه دارند را میخواهند عرضه کنند. در حالی که باید با تعامل موثر باشند. در رسانههای جدید هر چه جوانتر باشیم، مسلطتر هستیم. به عبارتی خانوادهها به جوانانشان متکی هستند زیرا رسانههای خانواده، محدودتر از جوانان است. جوانان به دلیل کنجکاوی و مهارت در فضای مجازی به اطلاعات دسترسی دارند. به این دلیل، به این سمت میرویم که بر خلاف جهت گذشته، خانوادهها از جوانان تاثیر میگیرند. حتی در حوزه دین جوانان وقتی پرسشی در خانواده مطرح میکنند و به جواب نمیرسند، سایر اعضا را تحت تاثیر قرار میدهد و آنها نیز شک میکنند.