امام به واسطه کم گویی، گزیده گویی، کلام موجز و شخصیت کاریزمایی که داشتند بهترین لطف را در حق موسیقی در همان دهه شصت کردند و اگر این چنین نبود ما الان جرات نداشتیم حرفی از موسیقی بزنیم چون بهترین اتفاقات موسیقی ما در همان دهه شصت بود.
جماران- امیرحسین کاکایی: مسئله موسیقی در کشور ما همواره از حوزههای پر بحث محافل فرهنگی بوده که طی 34 سالی که از انقلاب اسلامی میگذرد با سلایق و برخوردهای متفاوتی رو به رو شده است. مبحثی که از نظر بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی(س) همواره روشن بوده است. علاوه بر استفتائات متعددی که از ایشان در این زمینه شده، در نامههایی نیز به این مساله پرداخته شده است. از جمله این نامه ها، نامه امام به حجت الاسلام و المسلمین محمدحسن قدیری در دوم مهر 1367 است که در آن، امام از خرید و فروش آلات موسیقی برای مقصد حلال دفاع کردهاند. برای بررسی چندوچون این امر مهم، سراغ رضا مهدوی نوازنده و موسیقیدان کشورمان رفته ایم. وی که سوابق مدیریتی و پژوهشی در کارنامه خود دارد، در این گفتگو، در خصوص رفتار مسئولین و مدیران فرهنگی در سالهای گذشته با موسیقیِ بعد از انقلاب و آسیبشناسی موسیقی امروز سخن گفت که به شرح زیر است:
با توجه به سیر تاریخی وضعیت موسیقی در کشور ما، شاهد بودیم که بعد از ورود اسلام به ایران، با نگارش «کتاب کبیر موسیقی» توسط اساتیدی مانند اصفهانی و فارابی و زنده شدن موسیقی در قالبهای متفاوت تا زمان شکلگیری انقلاب اسلامی و ایجاد تغییرات گسترده در خصوص سیاستهای به کار گرفته شده، موسیقی فراز و نشیبهای بسیاری را طی کرده است. بعد از انقلاب اسلامی علیرغم استفتاء امام خمینی(س) در خصوص موسیقی، برخی اعتقاد دارند، ما شاهد برخورد سلیقهای با مسئله موسیقی به ویژه در حوزه صدا و سیما و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بودیم و با توجه به اینکه تمام نغمههای انقلابی و سرودهای دوران دفاع مقدس و حتی سرود جمهوری اسلامی توسط سازهای موسیقی ساخته شده بود، نمایش سازهای موسیقی در تلویزیون ممنوع و گاه خود مسئله موسیقی هم یک نوع خط قرمز محسوب میشد. به نظر شما در کل، چه نوع موسیقی با توجه به سیاستهای موجود، به قول معروف مسئله دار است و کدام نوع آن تهدیدی برای خط قرمزها محسوب نمیشود؟
آن چیزی که من استنباط کردم این است که علمای ما به واسطه خاطرههای دیداری و شنیداری که از موسیقی های درباری و کابارهای به خصوص موسیقی پاپ داشتند و فضاهایی که موسیقی در آن رواج داشت، باعث شد که موسیقی به کلی توسط علما تحریم شود و در آن موقع هم شرایطی نبود که بتوان موسیقی را به دو گروه موسیقی خوب و بد تقسیم کرد و این شرایط بعد از انقلاب به وجود آمد که اگر موسیقی در مکان مناسب و موجهی نواخته شود، موسیقی بیاشکالی است ولی اگر موسیقی هرچند سالم در مکان غیر موجهی نواخته شود شنیدن آن صحیح نیست و این نکتهای بود که حضرت امام (س) تصمیمگیری در این خصوص را به عهده فرد مکلّف گذاشتند و باور داشتند که افراد توانایی تمییز دارند و این بود که در ابتدای انقلاب و یا زمان جنگ مطرح شد که این نوع موسیقی که در حال حاضر در کشور رواج دارد اگر در جایی مانند «بغداد» نواخته شود شنیدنش حرام است. بنابراین، شرایط زمان و مکان تعیین کننده نوع ارائه هنر است. و این چنین بود که بعد از انقلاب ما با چند دسته موسیقی مباح، مجاز و حتی مشکوک مواجه بودیم که از نظر برخورد سلیقهای متفاوت بود و این به عهده اشخاص بود که همانطور که «روزه شک دار» نباید گرفت، مادامی هم که انسان شک داشته باشد که این موسیقی ممکن است باعث ایجاد ناهنجاری در وی شود باید آن مکان را ترک کند یا از گوش دادن آن موسیقی خودداری کند.
اما در خصوص اینکه چرا صدا و سیما از نشان دادن سازهای موسیقی امتناع میکند، خود من در دوران مختلف مدیریتی در سازمان صدا و سیما، حداقل سندی در این خصوص را مطالبه کردم و متوجه شدم که هیچ سند و یا حتی دستنوشتهای در این خصوص نیست که نشان دادن ساز موسیقی در تلویزیون ممنوع است مگر اینکه اگر هم نامه یا دستوری بوده محرمانه و در سطوح بالای مدیریتی ابلاغ شده است ولی در کل منطقی در پشت آن وجود نداشت و شفاها اعلام شده بود که نشان دادن آلات موسیقی نوعی ترویج آن محسوب میشود. از آنجایی که مسئولان عالی رتبه نظام گفتهاند که ترویج موسیقی از اهداف نظام جمهوری اسلامی نیست، همین باعث شده که از نشان دادن موسیقی در تلویزیون جلوگیری شود و با موسیقی مانند ابزاری برخورد میشود که هر موقع لازم بود غلظت آن را زیاد میکنند و برای آن بودجه تصویب میشد و تلویزیون و نهادهای دولتی پیشرو میشدند و هنگامی که لازم نبود فیتیله آن را پایین میکشند و همین امر باعث شده موسیقی تاثیرگذاری خودش را از دست بدهد.
برای مثال، وقتی که زمان برگزاری موسیقی فجر فرا میرسد تلویزیون گاهی این جشنواره را پخش میکند و حتی خوانندههای پاپ تلویزیون را که هیچگاه از آنها استفاده نکرده را نشان میدهد و باعث تبلیغ آن خواننده میشود، اما هنگامی که جشنواره تمام شد تلویزیون حتی به بزرگمردانی از موسیقی ایران که به تازگی از دنیا رفتهاند اشارهای نمیکند. این چندگانگی برخورد با موسیقی است که باعث شده عدهای از طلبههای جوان فتواهای مختلف در مورد موسیقی را از علما جمع آوری و هنگامی که اجازه انتشار به آنها داده شود تحت عنوان «تناقضهای فقهی» آن را منتشر کنند که چرا در دورههای مختلف کاربرد موسیقی توسط نهاد های مختلف ممنوع و آزاد میشود و در کل چرا با موسیقی مقطعی و سلیقهای برخورد میشود.
صدا و سیما به مدت سی و شش برنامه متداوم در شبکه مستند با عنوان «از درآمد تا فرود»، هربار ساز موسیقی را نشان میداد اما برنامهی دیگری مانند «دستان» که از شبکه آموزش پخش میشود اجازه نمایش ساز موسیقی را ندارد. اینها تناقضاتی است که هم دست مدیران را میبندد و هم مردم را بلاتکلیف میکند و اگر هم مردم بخواهند به فتواهای مراجع رجوع کنند این تناقضات بیشتر میشود. ما باید قانع باشیم به یک مرجع تقلید سیاسی-عبادی مانند مقام معظم رهبری که فتوای ایشان در مورد موسیقی فصلالخطاب کار قرار گیرد. ما در دورهای در حوزه آموزش خیلی کارهای مفیدی در خصوص موسیقی انجام دادیم اما هنگامی که مدیریت تغییر کرد برخورد ملاحظهکارانهای انجام شد به طوری که عکس سازها از کتابها حذف شد. این در حالی است که مسئولیت آموزش و پرورش برای فرهنگسازی و جلوگیری از تهاجم فرهنگی بسیار مهمتر است تا نهادهای دیگر و شانه خالی کردن آموزش و پرورش در این زمینه قابل قبول نیست چون وزارت ارشاد توانایی نظارت بر آموزش موسیقی را ندارد و نهایتا میتواند سیاستگذاری کند و در سطح کلان نظارتهایی در آثار تولیدی داشته باشد اما مسئله آموزش تنها به آموزش و پرورش و کانون پروشی مربوط میشود. البته چون بعد از انقلاب کانون پرورش فکری و کودکان و نوجوانان بسیاری از اختیارات خود را از دست داد، «حوزره هنری» به نوعی هدفش پر کردن جای خالی کانون بود ولی در کل در حوزه آموزش عدم حضور آموزش و پرورش موجب ایجاد خلاء در آموزش موسیقی شد. خلأیی که سی سال است پر نشده و اگر آموزش و پرورش وارد حوزه آموزش موسیقی میشد، صدا و سیما متاثر از آموزش و پرورش بسیاری از مشکلاتش حل میشد و در حوزه موسیقی بهتر عمل میکرد نه این که امروز نهادها و وزارتخانهها رسانهزده شدهاند و از آن الگو میگیرند.
بنده اعلام میکنم موسیقیای که در برنامههای «عمو پورنگ» و «خاله نرگس» و «فیتیله» و... به صورت آموزشی تفریحی پخش میشود، مبتذل است. کلام فاخر است، افراد ارزشمند هستند و هدف هم آموزش است اما موسیقی بزرگسال و تقلیدی از موسیقیهای هندی، عربی، ترکی و... است و بچههایی که این برنامهها را میبینند گوششان به موسیقی مبتذل عادت میکند و در آینده هم دیگر نمیتوان آن بچه را وقتی که وارد دانشگاه شود تربیت کرد و موسیقی سالم را به خورد او داد، در اینجاست که جنبه آموزشی موسیقی برجستهتر و نقش نهادها پررنگتر میشود.
به نظر شما ما آیا در حوزه مدیریت موسیقی دچار مشکلاتی هستیم؟ دلیل این امر چیست؟ آیا گرفتاری های ابتدای انقلاب بخصوص جنگ، باعث شد که ما در این حوزه، نتوانیم به شفافیت برسیم؟
ما در دهه شصت خیلی به موسیقی سالم احتیاج داشتیم و موسیقیهای خیلی خوبی هم تولید شد و من به طور قاطع میگویم که کیفیت تولیدات موسیقی ما در دهه شصت به مراتب بهتر از دهههای هفتاد، هشتاد و نود است. این حرف را من از دو جایگاه میزنم؛ جایگاه 20 ساله مدیریتی سابق و جایگاه پژوهشی و آموزشی کنونیام در حوزه موسیقی. امام در مورد حوزههای این چنینی خیلی صحبت نمیکردند اما اگر یک بار هم اعلام نظر میکردند، فصلالخطاب بود و پرونده آن موضوع را میبستند حال اینکه چه برداشتی از صحبتهای ایشان میشود جای بحث دارد. با همه این تفاسیر، ما بهترین آثار موسیقی سنتی را در دهه شصت داریم مانند اساتید مشکاتیان، شجریان، شهرام ناظری، گلریز و... بیشترین خلاقیت در موسیقی در دهه شصت اتفاق افتاد. در آن زمان بود که در بزرگترین فستیوال جهانی موسیقی سه بزرگمرد موسیقی ایران لقبهای جهانی گرفتند این در حالی است که بعد از دهه شصت دیگر چنین اتفاقی نیفتاد. ما در سینما پیشرفت کردیم اما در موسیقی درجا زدیم!
با وجود اینکه در دهه شصت در موسیقی خلاق بودیم چرا موسیقی کشورمان پیشرفت نکرد و آیین نامهای هم برای مقابله با برخورد سلیقهای با موسیقی تنظیم نشد؟
به دلیل محافظهکاری برخی از مسئولین و نداشتن آییننامه مشخص و مدون برای موسیقی کشور. تنظیم آییننامه هم البته وظیفه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود ولی هیچگاه چنین کاری را انجام نداد و حتی در سال 1383 خواستیم که این کار را در حوزه هنری انجام دهیم جلوی ما را گرفتند و اجازه این کار را ندادند. حتی ما طرح سازمان موسیقی را تنظیم کردیم و سازمان تبلیغات هم آن را تایید کرد و قصدمان پر کردن خلأ های موجود در سیستم آموزشی وزارت آموزش و پرورش و سیاستی -نظارتی وزارت ارشاد بود که متاسفانه به سر انجام نرسید. ما دنبال بزرگ کردن اسم حوزه هنری نبودیم و قصدمان این بود که با کمترین هزینه و بهترین اتاق فکر و استفاده از بزرگانی که در آن زمان در شورای مرکزی موسیقی حوزه بودند، به سرانجامی برسانیم. با این حال امام به واسطه کمگویی و گزیدهگویی کلام موجز و شخصیت کاریزمایی که داشتند بهترین لطف را در حق موسیقی در همان دهه شصت انجام دادند و اگر این چنین نبود ما الان جرات نداشتیم حرفی از موسیقی بزنیم چون بهترین اتفاقات موسیقی ما در همان دهه شصت بود. مثل معرفی علیرضا افتخاری با حضور آهنگسازی جلیل عندلیبی به جامعه موسیقی به واسطه شرکت ایشان در فستیوالهای بینالمللی موسیقی مثل ژاپن؛ اتفاقی که از سال هفتاد به این طرف هرگز توسط دولت انجام نشد و اگر هم خواننده یا نوازندهای به فستیوالهای موسیقی بینالمللی رفت کاملا در چارچوب حرکت خصوصی انجام شد در حالی که اگر از سوی دولت اتفاق میافتاد، به نام ایران تمام میشد. مانند فوتبال که هیچ کجای جهان بدون هماهنگی دولت و فدراسیون قابل قبول نیست و هر افتخاری که به دست میآید به نام کشور تمام میشود، موسیقی هم این چنین باید باشد.
صدا و سیما با موسیقی برخورد سلیقهای میکند و اگر هم سوال شود چرا برای مثال سازهای موسیقی را در تلویزیون نشان نمیدهید؟ میگویند علما گفتهاند، در حالی که این گونه نیست. سال 1381 ما خدمت مقام معظم رهبری از سه رشته تئاتر، تجسمی و موسیقی رسیدیم که آقایان معلم و سراج هم از حوزه موسیقی حضور داشتند. آقای سراج به مقام معظم رهبری گفتند که آقای لاریجانی اعلام کردند رهبری فرمودند که ساز موسیقی در تلویزیون نشان داده نشود! که آقای معلم سریع پاسخ داد آقای سراج، چون آقای لاریجانی اینجا نیستند که از خودشان دفاع کنند پس بهتر است این بحث را تمام کنید! و به همین دلیل هیچ پاسخی هم در آن مراسم به این سوال داده نشد. متاسفانه در این حوزه مسئولین شفاف توضیح نمیدهند. برای مثال این حق امثال آقای سراج است که بخواهد اگر در تلویزیون اجرای موسیقی داشته باشد به همراه نوازنده این کار را انجام دهد نه اینکه «پلی بک» کند و تلویزیون هم تصاویر و گل و گیاه نشان بدهد!
مسئولین گاهی اوقات مانند همین مسئله شفاف نیستند و در بعضی مواقع هم آنقدر صریح و شفاف هستند که کاملا اعلام میکنند که انجام هرگونه فعالیت موسیقی در فلان استان یا شهر فعل حرام است و هیچ کنسرت موسیقی نباید اجرا شود. حتی زمانی به این شکل است که اگر گروهی برای اجرا مجوز از تهران بگیرد در شهرهای دیگر مجوز، اعتباری ندارد. در جال حاضر روال به این گونه است که هر نهادی درباره موسیقی یک نظر متفاوت دارد. استاندار، امام جمعه، اداره ارشاد استان، وزارت ارشاد، ممیزی، نظارت، شورای شهر، شورای صدا سیما و.... همه در مورد موسیقی نظر متفاوتی دارند طوری که انگار موسیقی یک «غول بی شاخ و دم» است که این همه برخورد متفاوت با آن صورت میگیرد! برای مثال فوتبال صدهزار نفری اداره اماکن و یا...عددی نمیگیرد ولی برای سالن 1500 نفری برج میلاد و یا سالن شهرداری حق نظارت دریافت میکند؟!
بحث اینجاست که چندگانگی برخورد با موسیقی در نهاد های بزرگ در تهران هم وجود دارد. به طور مثال صدا و سیما، حوزه هنری، وزارت ارشاد و سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران هرکدام قوانین جداگانهای برای موسیقی دارند که نهادهای دیگر آن را قبول ندارند و در بعضی نهادها هم حتی مجوز ارشاد و صدا و سیما در اماکن دیگر عمل مجرمانه و تخلف محسوب میشود و باید مجوز جداگانهای از حراست خود آن نهاد صادر شود! آیا اینجا وظیفه نهادی مانند «خانه موسیقی» نیست که یک پروتکل همکاری بین نهاد های متولی موسیقی تنظیم کند که دیگر چنین اتفاقی نیافتد؟
البته این چندگانگی در شرایط موجود ما هم بد نیست که نیاز به بجث مفصل دارد اما خانه موسیقی نتوانست رسالتش را به درستی انجام دهد چون درگیر مسائل درون گروهی شد. خانه موسیقی دچار ضعفهای شدیدی است مانند همین موضوع که اعلام میکند 15000 عضو دارد اما هنگام رای گیری در کمیتههای آن، در 8 کمیته مجموعا 700 رای وجود ندارد! به دلیل این است که خانه موسیقی مانند «خانه سینما» جامعیت و مقبولیت عام ندارد طوری که همه اهالی موسیقی مانند اهالی سینما عطش همکاری با آن نهاد را داشته باشند و از آن حمایت کنند. خانه موسیقی درون گروهی و خصوص شده و هرکسی نمیتواند به آنجا رفت و آمد کند و اگر به عنوان یک صنف یا بخش خصوصی مشارکتی درست عمل میکرد شاید وضعیت خودش در وهله اول و بعد جریان سازی موسیقی بهتر از این بود. اخیراً کامبیز روشن روان هم نقد و اعتراض جدی بدان وارد کردند.
نظر شما در این باره چیست؟ آیا در کشور ما کلیت موسیقی «خط قرمز» محسوب میشود؟ به طوری که بیشترین برخورد، سانسور و ممیزی بعد از آثار مکتوب با موسیقی انجام میشود؟
البته اول موسیقی، بعد آثار مکتوب است. شما روزنامه را اول چاپ میکنید بعد با آن برخورد میشود، در حوزه موسیقی اینچنین نیست. برای مثال یک شاعر برای انتشار کتابش مجوز میگیرد و کتاب را منتشر میکند اما سال دیگر که می خواهد همان کتاب را دکلمه و همراه موسیقی منتشر کند، در پروسه اخذ مجوز موسیقی همان اشعار هم رد میشود! و بعد از آن هم نهادهای ممیزی ما در موسیقی دخالت محتوایی میکنند. به طور مثال میگویند این موسیقی با این کلام هماهنگ نیست! یا این موسیقی برای مردم خوب نیست! و این دخالتهای محتوایی به هیچ وجه قابل قبول نیست چون دولت نمیتواند جلوی مردم را بگیرد که چه بشنوند، چه بخوانند وچه بخورند و... . مانند این است که وزارت بهداشت اجازه ندهد مردم سوسیس و کالباس مصرف کنند یا پفک را از دست بچهها بگیرد یا کسی که سیگار میکشد را تنبیه کند! مردم باید خوب و بد را خودشان تشخیص بدهند نه اینکه دولت آنها را در هر دورهای به نوع خود مجبور کند.
در حال حاضر، موسیقی از چندین فیلتر عبور میکند تا به بازار برسد. نظارت، ممیزی کلام و تلفیق و... تا اندازهای قابل قبول است اما با این حال این شوراها هم نظر نهایی را نمیدهند و آثار برای صدور مجوز نهایی باید توسط مدیران و مسئولینی بررسی شود که بیشتر نگران پست و مقامشان هستند تا موسیقی کشور و مدام از این موضوع هراس دارند که فلان موسیقی یا فلان کلامی که ما مجوز میدهیم فردا در جامعه «مسئله» نشود! با این برخورد غیر علمی مدیران چه باید کرد؟
وقتی شخصی پستی را قبول میکند باید در قبال کارهای آیندهاش تعهدپذیر باشد و شخص باید سوگندنامه هم امضا کند مانند ریاست جمهوری، پزشکی و ... اما متاسفانه برای افرادی که در حوزه مدیریت فرهنگی کشور انتخاب می شوند هیچ تعهدنامهی وجود ندارد که تعهد بدهند حداقل «نخبه کُشی» نکنند. در حال حاضر بسیاری از نخبههای موسیقی ما یا از دنیا رفتهاند و استفادهای از آنها نشد و یا از کشور خارج شدهاند و دلیل هم دارد این موضوع. به طور مثال در یک جلد سیاه و سفید یک آلبوم موسیقی که با تیراژ 1000 نسخه قرار است منتشر شود چند تار موی تصویر دختری که نوازنده است در ابعاد ریز بیرون مانده و دستور اصلاحیه آمده که بُرش داده شود اما همین امروز روزنامهای عکس خانمی را کار کرده که حجاب کامل ندارد یا همین صدا و سیما هر روز فیلمهای خارجی پخش میکند که اصلا بازیگران زن آن حجاب ندارند! تیراژ و بیننده این دوتا بیشتر است یا جلد یک سی دی آلبوم موسیقی که اصلا دیده نمیشود و عموما هم دور انداخته میشود؟ این برای من سوال شده و کسی هم جواب آن را نمیدهد! چطور فلان استاد دانشگاه با هر نوع تیبپ و ریش، سیبیل و ... در تلویزیون «کلوز آپ» نشان داده میشود اما نشان دادن ساعت، زنجیر و پیراهن آستین کوتاه در جلد سی دی ممنوع است! این برخورد سلیقهای است که دیگر نه ربطی به فتوا دارد نه علما و مرجعیت، نه به قم و نه به هیچ جای دیگر به درون افراد نان به نرخ روز برمیگردد!
برخی بر این اعتقاد هستند که در حال حاضر مداحیهای ما هم در هیئات مذهبی از قالب روضه خوانی در آمده و تبدیل به نوعی موسیقی با ملودی و ریتم شده که برخوردی هم با آن نمیشود، در حالی که مسائل مذهبی حرمت و حساسیت بیشتری دارند و باید نظارت بیشتری صورت گیرد.
به راحتی نمیتوانند برخورد کنند و این برمیگردد به صحبتهایی که در ابتدا در مورد آموزش و پرورش انجام دادم. ما در دهه شصت برای کودکان برنامههایی مانند مدرسه موشها، خونه مادر بزرگ، محله برو بیا و... داشتیم که موسیقی این برنامهها عالی بود. اما الان در برنامههای کودک، بچهها را با موسیقی «لس آنجلسی» تربیت میکنند و گوش کودکان به این نوع موسیقی عادت میکند و این نسل وقتی بزرگ میشود حتی در قالب هیئات مذهبی هم دنبال ریتمی متناسب با همان نوع موسیقی میگردد و نمیشود هم مانع آن شد چون متولیان آن میگویند که با این روش ما جوانها را جذب هیئات مذهبی میکنیم! در حوزه هنری، موسیقی برای کودکان ایرانی با آلات موسیقی ملی مبتنی بر موسیقی دستگاهی تولید کردیم و بسیار استقبال شد ولی جلوی روند رو به توسعه ما را گرفتند!
اساس موسیقی مذهبی و روضه خوانی باید با گوشههای موسیقی تعزیه و موسیقی رثا و عزا باشد نه موسیقی «لس آنجلسی». وقتی هم که انتقاد میکنیم میگویند چرا بوشهریها با طبل و ریتم عزاداری میکنند؟ دیگر به این فکر نمیکنند که کودک بوشهری از بدو تولد با چنین ریتم و موسیقی آشنایی دارد و این مصداق خوبی نیست که جوانان ما در هیئات مذهبی به مداحی با ریتم موسیقی «لس آنجلسی» روی بیاورند. مسئولین هم به این موضوع توجی ندارند چون نگاهشان به موسیقی مصرفی و دم دستی است. با این حال از صحبت کردن درباره آن در تریبونهای رسمی میترسند. به طور مثال برنامهای سال گذشته از تلویزیون پخش شد که در آن برنامه، من کارشناس مهمان بودم و یک سوال مطرح کردم که چرا وزیر ارشاد اسبق جلوی انتشار 120 فیلم سینمایی را گرفته بود ولی وزیر جدید ارشاد دولت قبل روی کار آمد 120 فیلم را اجازه انتشار داد؟ این سوال را که پرسیدم سریع از داخل اتاق فرمان به مجری گفتند که بحث را قطع کند و بحث قطع شد و با غضب هم با ما برخورد شد و برنامه بعدی هم لغو شد! وقتی علت را جویا شدم گفتند تو نباید این سوال را میپرسیدی. شاید اگر یک جوانی زنگ میزد به برنامه و این سوال را میپرسید ما جواب آن را هم میدادیم ولی شما در مقام مسئول نباید سوال میکردید! این بالاخره منطق برخی از مسئولین ماست.
یعنی شما میگویید مشکل ما رفتارهایی است که بخشنامه نشده اما توسط مسئولین و حراست صدا و سیما به صورت کاملا مستقل و سلیقهای انجام میشود؟ حالا کمی جلو تر بیاییم. در اویل دهه هفتاد به منظور رقابت با خوانندگان خارج از کشور (به اصطلاح لسآنجلسی) مسئولین وقت حوزه موسیقی تصمیم به تولید آثار پاپ همسو با موازین و قوانین خود گرفتند. بدین منظور علی معلم و فریدون شهبازیان شورایی را در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران برای نظارت بر احیای موسیقی پاپ تاسیس کردند. محمد اصفهانی، سعید شهروز و خشایار اعتمادی اولین کسانی بودند که رسما اجازه فعالیت پیدا کردند. برخی از آثار این افراد در تلویزیون نیز پخش شد که این کار سهم به سزایی در معرفی و موفقیت آنان داشت. این آثار با استقبال گرم مردم روبرو شد ولی در دورهای از نظر برخی منتقدین این آثار هم از لحاظ کلام و هم از لحاظ آهنگ آثاری بیمحتوا و سطحی بودند. در اثر این انتفادات، فریدون شهبازیان استعفا داد و رسما به صف منتفدین موسیقی پاپ پیوست. در آن زمان این هجمه انتقادات از سوی چه کسانی مطرح میشد؟
این انتقادات از سوی هنرمندان و دوستان همین عزیزان بود. این حرکت خوبی بود که به همت آقای شهبازیان انجام شد و شما میبینید که بهترین آثار حوزه موسیقی پاپ ما هم در همان دوره تولید شد. به طور مثال برای پیامبر(ص) موسیقیهای زیادی تولید شد اما هیچکدام «محمد رسول الله» ویا «والا پیامبر» فرهاد مهرداد نشد و به دل مردم نشست چون خود مسئولین فهمیدند که دیگر نمیتوانند به اهالی موسیقی وصله خود و غیر خودی بچسبانند. با این حال خیلی نوابغ موسیقی ما قبل از انقلاب مانند محمد نوری یا فرهاد مهراد را به زور پذیرفتند. البته باید به این نکته هم اشاره کرد که برخی از مدیران موسیقی کشور بیشتر از آنچه مدیر باشند طراح خیلی خوبی بودند و به نظر من باید این افراد بجای مدیریت، اتاق فکر یک مدیر دیگری میشدند. از جمله اشتباهات رایج این نوع مدیران، این بود که پشت میز می نشستند. جالب است که بدانید حتی آقای شهبازیان به خاطر همین مسائل 2 سال به صدا و سیما ممنوع الورود بود. این در حالی بود که آقای شهبازیان هیچ کس در علم موسیقی و تجربیاتشان شکی نداشت و آقای معلم هم در همان زمان محمد اصفهانی و علیرضا عصار را به عنوان دو پدیده موسیقی بعد از انقلاب به تلویزیون آوردند، بعد ما حتی اینان ممنوع الفعالیت شدند و حتی آلبومی که با سفارش نیروی مقاومت سپاه پاسداران توسط عصار تهیه شده بود هم اجازه انتشار پیدا نکرد. دلیل این بود که مسئولین از این هنرمندان استفاده ابزاری میکردند و فردا که نیازی نداشتند آن ها را کنار میگذاشتند.
این همه مقام معظم رهبری تاکید کردند که مشاوران و معاونین خود را از نخبهها انتخاب کنید. اما باز هم مدیران از ترس اینکه مشاور نخبه جایگاهشان را بگیرد، چنین کاری نکردند چون هنوز «فکر تودهای» در میان مدیران ما هست. هیچ تودهای اجازه نمیداد معاونی با سواد علمی بالاتر از خودش فعالیت کند و همیشه باید معاونین پایینتر بودند. اگر این تفکر از بین میرفت امثال محمد اصفهانی هنوز دوست داشت که حتی رایگان به تلویزیون بیاید و بخواند. اما وقتی چنین رفتارهایی با نوابغ و هنرمندان ما میشود حق دارند که به تلویزیون نیایند یا حق دارند اگر هم بخواهند اجرا کنند مسئله مالی را به میان بکشند چون کسی نمیتواند به محمد اصفهانی بگوید که تلویزیون او را معروف کرد پس او مدیون این رسانه است، چون در واقع امثال محمد اصفهانیها بودند که در آن سالها تلویزیون را پر بیننده کردند.
فضای مدیریتی ما باید مودبانه و اخلاق مدارانه باشد. مدیران ما تا چه زمانی میخواهند به خوانندگان ایرانی وصله خودی و غیر خودی بچسبانند؟ لقبهایی مثل «آن ورِ آبی» و «ضد انقلاب» و... شایسته هنرمندان نیست. رفتار مسئولین باید پیامبرگونه باشد. یعنی جذب حداکثری. پیامبر(ص) چه کار میکرد جز اینکه رفت به عیادت یهودی که بر پیامبر خاکستر میریخت و او را مسلمان کرد؟ چرا همه فکر میکنند رئیس جمهور معجزه میکند؟ روحانی معجزه نمیکند بلکه او اخلاق مدارانه رفتار میکند و لبخند میزند. نه حرف خاصی میزند، نه آیه قرآن میخواند و نه چیز دیگر. رئیس جمهور قبلی هم شاید همین حرفها را میزد اما لحنی خشن و دافعه داشت و کسی به حرف او گوش نمیکرد. اخلاق در مدیریت این نیست که ظاهر حفظ گردد اما در واقع علیه افراد حرف و حدیث و نامهنگاری شود. اخلاق در مدیریت، شفاف بودن و صادق بودن است.
بیاییم به سالهای آخر و وضعیت موسیقی پاپ که امروز اصلا در اوضاع خوبی نیست. ما در ابتدای انقلاب خیلی از نوابغ موسیقی و خوانندهها و موزیسینهای خوبمان را به خاطر فشارهای بیهوده از دست دادیم. امروز به هجمهای از آثار تولیدی در حوزه موسیقی پاپ به خصوص مواجه شدیم که در هیچ کجای موسیقی ایرانی وجود ندارد و وضعیت موسیقی ما را بسیار متزلزل و تاسف برانگیز کرده. این اتفاقی که امروز موسیقی ایرانی گرفتار آن شده آیا کفاره فشارهای بیدلیلی نیست که در ابتدای انقلاب به اهالی موسیقی آمد؟
این اتفاقات دقیقا مصداق فنری است که در جریان انقلاب تا حد ممکن فشرده شد و بعد از مدتی رها شد و بعد از آن هم کاملا رها شد و دیگر در کنترل نیست. ما در عرصه موسیقی آنقدر بد عمل کردیم و افراد نا آگاه را انتخاب کردیم که الان دیگر وضعیت به طوری پیچیده شده که انتخاب مدیر خوب سخت شده است. سال گذشته یک مدیر دولتی شکایت و قوه قضاییه هم حکم جلب آن مدیر را صادر کرده بود. با این حال نباید نا امید بود. راه موسیقی در کشور ما «آسفالت و هموار» شده بود اما به دلیل عدم توجه این آسفالت بر اثر یخبندان زمستان و آفتاب تابستان ترک خورد، از بین رفت و این راه ناهموار شد. سلیقه مردم بد نشده. اگر به آموزشگاههای موسیقی مراجعه کنیم میبینیم که آنقدر که کلاسهای ساز سنتی طرفدار دارد سازهای غربی ندارد. به بازار موسیقی نباید نگاه کرد چون نگاه بازار موسیقی ایران کاملا مصرفی است. اخیرا علیرضا قربانی کنسرت «حریق خزان» در چندین روز را برگزار کرد در دو سانس و استقبال باشکوهی از کنسرتش صورت گرفت، اما در سالنی دیگر یک خواننده پاپ معروف کنسرت برگزار کرد و سانس دومش را لب خوانی کرد. عدهای فهمیدند و رفتند و عدهای هم اینقدر شاد بودند که اصلا متوجه این موضوع نشدند. این مسائل در موسیقی پاپ باید آسیبشناسی شود. همانطوری که در اداره آگاهی هر جرمی یک کد مخصوص دارد آسیبهای موسیقی هم باید به همین شکل بررسی شود. با این حال از موسیقی سنتی ما همچنان استقبال میشود، اگر تکراری نباشد.