سیدعلی تقوی نسب
شکست ایران در جنگ با روسیه در نیمه دوم قرن نوزدهم، شروع دوره تازهای در حیات فکری، اجتماعی و سیاسی کشورمان بود. به راستی چه شد ایران و سایر کشورهای اسلامی که روزگاری در عرصههای مختلف علم و فلسفه و صنعت پیشتاز بودند اینک بدین وضع دچار شدهاند؟ در وجدان انسان اروپایی چه تحولی پدید آمد که اینک توانسته بر جهان سروری یابد. این آگاهی از جلودار بودن غرب برای اکثر کشورهایی که اینک عقبمانده خوانده میشدند همراه با درد استعمار بود.
کشور ما هیچگاه به طور رسمی مستعمره کشور دیگری نشد، اما ضعف و فتوری که در طی سالیان دراز بر جامعه ما حاکم شده بود باعث شد کشورهای بیگانه تا سالها با برتری تکنولوژیک و علمی خویش در تمامی عرصههای حیات سیاسی و اجتماعی ما حضور داشته باشند. نخستین سوال را درباره علت عقبماندگی شرق و پیشروی غرب روشنفکران پرسیدند. هر یک به راهی رفتند. عدهای با نفی تمامیت مدرنیته غربی در برابر موج نوخواهی ایستادند. عده دیگری اما بدون توجه به شرایط فرهنگی، فکری، دینی و سابقه تمدنی ما خواستار نفی تمامی آنچیزی شدند که به نام سنت شناخته می شد. اما در این میان شکنندهترین و نحیفترین گروه، آنانی بودند که از سویی دل در گرو دین داشتند و معارف و آموزههای آن را حیاتبخش برای همه انسانها میدانستند و از سوی دیگر نمیخواستند چشمشان را به روی تحول عظیمی که در جهان صورت گرفته ببندند. این جریان را به نحو عام میتوان روشنفکری دینی خواند. روشنفکر دینی چیست؟ مولفههای هویتی و معرفتی آن کدام است؟ چه شرایط و اقتضائاتی دارد؟ با چه مسایل و مشکلاتی دست به گریبان است؟ و راهکارهای آن برای جهان اسلام چیست؟
آیتالله هاشمی رفسنجانی در کتاب «آزاد اندیشی اسلامی و روشنفکری دینی» تلاش کردهاند تا به دغدغههایی از این جنس بپردازند. این کتاب در اصل در پاسخ به سوالات مجله حوزه علمیه قم در سال 1387 نوشته شده است که اینک با تاخیری 4 ساله منتشر شده است.
سوال اصلی پرسش کنندگان این است که «روشنفکران پایبند به شریعت محمدی و اسلام ناب، چه باید بکنند که هم جریان روشنفکری را به نام هدایتگری دینی در چارچوب اسلام، از خیزها و خیزشها و توفندگیها که لازمه جریان روشنفکری است باز ندارند، هم ترازمند و به گونهای صحیح و برابر معیارهای شرع، به پیشرفت و پیشتازی و پیشاهنگی آن کمک کنند.»
نویسنده میکوشد در پاسخ به این سوال از تاریخ کمک بگیرد و با استفاده از تجربیات محقق شده و اتفاق افتاده تمدن اسلامی در مسیر شکوفایی راهکارهایی را برای آینده جریان روشنفکری دینی پیشنهاد کند. در همین راستا به دو تجربه اشاره میکند. تجربه اوج تمدن اسلامی در طی قرون سوم تا پنجم هجری و دیگری تجربه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی. به اعتقاد ایشان با بررسی جریان تاریخی تکوین و نمو تمدن اسلامی در قرون گذشته و نیز تجربه تاریخی انقلاب اسلامی در سده اخیر، میتوان هم عوامل شکوفایی را شناخت و هم در باره شرایط انحطاط اندیشید. از همه مهم تر نیروهای مانع در برابر این نیروهای تحولخواه را شناسایی کرد. «انقلاب اسلامی به حق یک فرصت تاریخی برای جهان اسلام و به خصوص مکتب اهل بیت فراهم آورده که ظرفیتهای تمدنسازی و ارتقا بشریت را که در مکتب اسلام نهفته است به کار گیرد و اسلام را آنگونه که هست به جهانیان معرفی کند...در سایه این ایمان و اعتقاد و با استفاده از درسهای روشن تاریخ و با استمداد از رسول باطن(عقل) میتوانیم پیشقراول این کاروان باشیم.
تأملات نویسنده از این جهت حائز اهمیت بسیار است که نتیجه تجربه سی ساله حضور در مصادر حکومت اسلامی و مواجهه عملی با مشکلات پیش رو است. فقه شیعه در طول تاریخ خویش در عرصه فردی و عبادی بسیار پویا و شکوفا بوده اما پیکره فقه سیاسی و اجتماعی شیعه بسیار نحیف است. چنانکه مرحوم مطهری در این باره یادآور میشوند که در تمامی رسالههای توضیح المسایل حتی یک باب درباره امر به معروف و نهی از منکر وجود ندارد در حالی که این مسئله مهمترین جنبه اجتماعی اسلام است و در عوض هنوز درباره آزاد کردن برده مطالب بسیاری نوشته میشود که امروزه هیچ نیازی بدانها نیست. علت اصلی کم کاری در این زمینه این بوده که همواره تصور میشده است که از آنجا که مسئول حکومت در شیعه امام معصوم است در عصر غیبت باید منتظر ماند تا خود امام ظهور کنند. چنان که علامه حلی از بزرگترین فقهای شیعه در قرن هفتم از نوشتن بابی درباره حکومت خودداری میکنند به این بهانه که ظهور امام زمان نزدیک است و خود ایشان تکلیف حکومت را معلوم میکنند.
اولین کتاب مدون در زمینه فقه سیاسی و حکومتی را علامه نایینی در «تنبیه الامه و تنزیه المله» در عصر مشروطه نوشتهاند. اما قرار گرفتن اسلام به عنوان منشأ وضع قانون پس از جمهوری اسلامی باعث تغییری جدی در این وضع شد. حال مشکلاتی پیش روی فقها و علمای اسلام قرار گرفته است که در طول تاریخ هزار ساله فقه شیعه از زمان شیخ طوسی تاکنون بی سابقه بوده است. از همین رو تجربه عملی نویسنده پس از دست و پنجه نرم کردن با اقتضائات زمانه میتواند راهگشا باشد.
در بخش نخست نویسنده به تعریف روشنفکری دینی میپردازد. به نظر او «مصداق خوب روشنفکر دینی، فردی است که با دلیل و همراه اعتقاد و تعبد، اسلام را جوهری پایدار و جوابگوی ابدی نیازهای روز هر زمان و مکان بداند و از سوی دیگر قادر به شناخت واقعیات و نیازهای جوامع زمان خود باشد. اگر فاقد رکن اول باشد دینی نیست و اگر رکن دوم را نداشته باشد روشنفکر نیست»، سپس نویسنده به جریانشناسی گرایشهای فکری جهان اسلام در طول تاریخ میپردازد. او به طور کلی دو جریان در این میانه میشناسد. جریان عقل باور که روشنفکری دینی ریشه در همین جریان دارد و جریان ضدعقل که آن را جریان متحجر و واپسگرا میداند. اهل بیت در برابر خوارج، اشاعره در برابر معتزله، محدثان در برابر فقها، طرفداران انسداد باب اجتهاد در برابر مجتهدین، اخباریون در برابر اصولیون و در نهایت جریان روشنفکری دینی در برابر متحجرین.
نویسنده در خلال این مباحث بارها بر نقش بیبدیل عقل در مجموعه معارف اسلامی تاکید میکند و محور اختلاف این دو جریان را در مسئله عقل میداند. آنان که برآنند باید از عقل که در معارف ما به عنوان نبی باطن معرفی شده در معرفت دین استفاده شود و آنان که ما را صرفا مامور به تعبد میدانند. محدثین به فقها ایراد میگرفتند که شما با استفاده از روشهای فقهی و اصولی در معارف الهی دست میبرید و آنها را از خلوص اولیه شان میاندازید و در مقابل فقها تاکید میکردند که مجموعه معارفی که به عنوان میراث اهل بیت به ما رسیده است، مجموعهای یکدست نیست و بسیاری احادیث جعلی و نامعتبر به کتب فقهی راه پیدا کرده است که مبنای فهم غلط ما از دین میشود. این عقل است که میتواند راهگشای ما در سنجیدن غث و سمین سنت باشد. پس دقیقا استفاده از علومی چون رجال و درایه برای به دست آوردن معارفی خالص و به دور از دستبرد دغلکاران و فریب پیشگان امری ضروری است. این گونه بود که باشروع عصر اجتهاد «فقه شیعه از صورت نقل قول متون نصوص در آمد و با عصای استدلال فروع بر اصول منطبق گردید».
در بخش بعدی نویسنده به عصر پژوهش و نهضت تولید دانش در جهان اسلام میپردازد. عصر ترجمه آغاز جهش علمی بزرگ جهان اسلام بود. این بسیار مهم است که ما برای حرکت علمی نمیتوانیم از صفر شروع کنیم، بلکه باید از آنچه بقیه پیش از ما یافتهاند استفاده کنیم. در این عصر متون ممتاز علمی از تمدنهای هند، ایران، یونان، روم، مصر و چین ترجمه شدند. متونی در زمینههای مختلف از فلسفه تا طب و جغرافیا به جهان اسلام منتقل شد. این نهضت حدود دو قرن ادامه داشت و با اشباع شدن جهان اسلام حال وقت بهره برداری از این ذخیره بود. این آغاز قوس صعود تمدن اسلامی بود. افسوس که این ستاره اقبال، دولت مستعجلی بود و در طی سدههای بعد با بیداری غرب، قوس نزول جهان اسلام شروع شد. جهان غرب از اندوخته جهان اسلام آغاز کرد و بار دیگر همان نهضت ترجمهای که جهان اسلام سالها پیش شروع کرده بود را به پیش برد. این بار متون بسیاری از عربی به لاتین و دیگر زبانهای اروپایی ترجمه شدند. اروپا عصر نوین خویش را از سرگرفت.
حال چه باید کرد؟ چگونه میتوان دوران مجد اسلام را زنده کرد؟ این سوال مدخل آخرین و مهم ترین بخش کتاب است. به اعتقاد نویسنده در دوران معاصر انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی طلایه دار این حرکت است. باید ویژگیهای معرفتی این حرکت را شناخت تا امکان بازتولید آن متناسب با اوضاع زمانه میسر گردد. در این بخش نویسنده به بیان ابداعات و نو آوریهای فکری-فقهی و اجتماعی امام خمینی میپردازد. نوآوریهایی که پس از رحلت ایشان چندان دنبال نشد. نویسنده به بیان شش مورد از مهمترین ابداعات و نوآوریها میپردازد:
1-طرح نظریه لزوم تشکیل حکومت اسلامی، این اصل موضوعی است که در طول تاریخ پس از امام عصر کمتر به سابقه روشنی برای آن در نظرات فقها برخورد میکنیم و جالب اینکه امام در این مورد از سطح نظریهپردازی فراتر رفتند و برای عملی کردن آن جهاد عظیمی را سامان دادند... و به ابطال نظریه نادرست «هر پرچمی که قبل از ظهور امام عصر برای حکومت اسلامی بلند شود، پرچم ضلالت است همت گماردند.»
2-حکم به حرمت تقیه، در شرایطی که اسلام در تمامیت خویش در معرض خطر است، تقیه هیچ جایگاهی ندارد و باید علما به وظیفه دینیشان در قبال مردم عمل کنند.
3-خارج ساختن اصل ولایت فقیه از کما و وضعیت موجود در فتاوای گذشته، اکثر فقهای قبلی برای فقیه فقط در امور حسبه قایل به ولایت یا جواز تصرف از باب قدر متیقن بودند. امور عمومیای که متولی خاصی ندارد و کسی هم آنها را انجام نمیدهد. مانند ولایت بر مجانین یا یتیمان و کودکان صغار. اما «امام با تبدیل آن به محور حکومت اسلامی و تاسیس ساختارهای مناسب برای آن، این نظریه سیاسی شیعه را احیا نمود...و با طرح فقیهانه آن عمق و جهت جدیدی به مبارزه دادند».
4-تاسیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، امام خمینی با تاسیس فقه حکومتی جدید به مشکلات نظریای که میتواند سبب ناکارآمد به نظر رسیدن اسلام در جهان مدرن بشود بهتر از هر کس دیگری پی بردند. از همین رو با اعتقاد به این که حکومت از احکام اولیه و مقدم بر همه امور فرعی مانند نماز و روزه و مانند آن است، به تقدم مصلحت بر سایر عوامل در افتد توجه کردند. امری که پیش از این در تاریخ شیعه بدین گونه سابقه نداشت. مجمع تشخیص مصلحت در همین راستا تاسیس شد و این گونه بن بستهایی که در جریان وضع قوانین موضوعه به صورت مکرر پیش میآمد رفع شد. به گونهای که بتوان ثبات و تغییر را باهم جمع کرد. اما نکته مهم تر آن است که ایشان «نوشتند که در صورت انجام کار کارشناسی معتبر برای تصویب قوانینی که ظاهرا مورد انتقاد فقهی بعضی از علما واقع میشود، احتیاجی به چنین نهادی هم نیست و همان کارشناسی مجوز تصوصیب قانون است و تنها برای مراعات احتیاط بود که مجمعی برای تشخیص بهتر و کارشناسانه تر مسایل شکل گرفت.»
5-فتوای معروف درباره موسیقی و شطرنج، که میتواند الگویی در حل مسایل و مشکلات مستحدثه باشد.
6-وسعت قلمرو تاریخی فقه، این که فقه تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است.
نویسنده در بخش بعدی به مسئلهای میپردازد که در چند سال اخیر بارها به اهمیت آن تاکید کردهاند و آن همان لزوم تشکیل شورای فقاهت و تربیت مجتهدان متجزی است. امروزه مسایل پیش روی حکومت اسلامی چنان گسترده و پیچیده است که عمر هیچ انسانی کفاف بررسی همه جانبه همه آنها را نمیدهد. مسایل سیاسی، اقتصادی، امنیتی، فرهنگی، قضایی و مانند آن.
«مسایل پیچیده حکومتی در همه ابعاد سیاسی، مدیریتی، فرهنگی، اقتصادی، سیاست داخلی و خارجی با پیشرفت علوم انسانی و سیاسی و ارتباط تنگاتنگ جامعه اسلامی با سایر جوامع و وجود مقررات بین المللی در همه شئون زندگی و لازم الاتباع شدن آنها و سیر طبیعی بشر به سوی جهانی شدن و...نیاز به مطالعه و پژوهشهای همه جانبهای دارد که از شوراها و مجموعههای عالم و متخصص و دارای امکانات جامع تحقیقات بر میآید و نمیتوان فقط با اشاره یک یا چند روایت، در این گونه مسایل نظر داد.»
«آزاداندیشی اسلامی و روشنفکر دینی» چنان که نویسنده اذعان دارد طرحهایی است در جهت تحول در نظام معرفتی فقهی متعارف با تکیه بر تجربه عملی انقلاب اسلامی. این که آیتا... هاشمی رفسنجانی پس از نزدیک به سی سال حضور عملی در حکومت اسلامی پیشنهادهایی را برای حل مشکلات پیش رو مطرح میکنند و سعی دارند مبانی نظری پیشنهادهای خود را منقح کنند، امری قابل تحسین است. در این بین باید گفت که پیشنهاد تشکیل شورای فقاهت و نظام اجتهاد متجزی، پیشنهادی است که میتواند نویدبخش گشایش پنجرههای تازهای پیشروی فقه موجود باشد، پیشنهادی که باید سخت جدی گرفته شود.