امام خمینی(س)، تاثیرات شگرفی در ابعاد مختلف مناسبات جهانی و زندگی بسیاری از انسانها گذاشت. آن بزرگمرد همواره با اندیشه دینی جهان وطن، نه فقط به فکر نجات مسلمانان که در اندیشه رهایی همه بشریت از زیر یوغ ظلم و ستم استکبار بود. در این میان امام نسبت به مردم کشور همسایه و مسلمان افغانستان نیز نظر خاص و احساس دین و مسئولیت بیشتری داشتند. امام خمینی(س) در طول مبارزات مردم افغانستان از آنان حمایت کردند و در بسیاری از صحبتها و سخنرانیها، از دنیای اسلام برای مردم این کشور به صراحت طلب استمداد مینمودند. همهی این پیشینه و روح بلند امام خمینی، بسیاری ملتها را نه تنها در ایران که در جهان اسلام به جنبش و احیا واداشت. جلوهگاه تجلی ارادت و خلوص قلبی مردم نسبت به امام را میتوان در آثار ادبی که بعد از ارتحال آن بزرگ مرد خلق شد نظاره کرد. ارادتی تام و تمام که فقط مختص به مردم ایران نیست. اشعاری که تا به امروز در رثای شخصیت بزرگوار امام سروده شده به حدی است که میتوان آن را در چندین جلد کتاب به چاپ رساند. اشعار سروده شده پس از ارتحال امام ضمن بیان تاثر شاعران از درگذشت این رهبر فرزانه به ابعاد شخصیتی ایشان اشاره دارد. در این میانه اشعار زیادی از شعرای افغانی وجود دارد که همه در رثای امام سروده شده است. مجموعهای که درادامه میآید بیانگر بذر مهری است که امام در دلها کاشت و آنچه خواهیم خواند شکوفایی همان بذر اندیشهی رحمانی در زبان شاعران افغانی است:
«محمد کاظم کاظمی»شاعر و نویسنده افغانستانی ، در سال1346 شمسی در شهر هرات افغانستان چشم به جهان گشود. در سال ۱۳۵۴ به کابل کوچ کرد و تا سال آخر دبیرستان در کابل درس خواند. در سال ۱۳۶۳ به ایران آمد و پس از اتمام دوره دبیرستان، کارشناسی خود را رشتهٔ مهندسی عمران ازدانشگاه فردوسی مشهد گرفت. از سال ۱۳۶۵ به فعالیتهای ادبی آغاز کرد و آن را در دههٔ هفتاد ادامه داد. انتشارمثنوی «بازگشت» او در فروردین ۱۳۷۰ مایه شهرت او شد. او علاوه بر سرایش شعر، در زمینههای آموزش شعر، برگزاری محافل انجمنهای ادبی مهاجرین افغان در ایران، انتشار نقدها و مقالاتی در مطبوعات، تألیف و ویرایش کتابهایی در زمینه زبان و ادبیات فارسی فعالیت کرده است. عضویت در هیأت تحریر فصلنامههای «در دری» و «خط سوم» و عضویت در مؤسسه فرهنگی در دری از دیگر فعالیتهای او بوده است.وی شاعری است که بیشترین اشعار را در سوگ امام خمینی(س) سروده است.مثنوی زیر از معروف ترین سروده ها در سوگ امام است.
بنشین زار زار گریه کنیم
مثل ابر بهار گریه کنیم
ناله در سینهها شکست امشب
دل آیینهها شکست امشب
از سرم دست بر نمیداری
آه ای غم! چه مردمآزاری
چه بگویم؟ که سخت بود آن شب
واقعاً قحط بخت بود آن شب
حرف دلهای تنگ بود اینجا
صحبت فرق و سنگ بود اینجا
کبک و گنجشک و سار در ماتم
اهل بیت بهار در ماتم
شانه و رنج، رنجِ دربهدری
سینه و داغ، داغِ بیپدری
رخت بستی از این خرابشده
خم رها کرده و شرابشده
با غمی دلگداز تنهاییم
ما و فیضیّه باز تنهاییم
«سید ابوطالب مظفری» یکی دیگر از شاعران و پژوهشگران برجسته و از نسل اول شعر مهاجرت است سید ابوطالب مظفری متولد سال ۱۳۴۴ خورشیدی است. او شاعر و نقاد توانایست. دیر سالیست که در شهر مشهد ایران بسر میبرد و یکی از بنیاد گذاران مرکز فرهنگی دُر دری در ایران است. چند سالیست که سردبیری مجله وزین ( دُر دری )ارگان نشراتی مرکز فرهنگی نویسنده گان افغانستان را به عهده دارد وی مثنوی بلندی که در ادامه می آید در رثای بزرگ بیدارگر جهان اسلام، سروده است.
ای چار فصل روبهرو! با هم بگریید
آیینههای توبهتو! با هم بگریید
ای کوهساران صبور! از هم بپاشید
ای شاخساران غیور! از هم بپاشید
روزی که نبض چشمه را خاطر فسردید،
ای آبها! از تشنگی آیا نمردید؟
دیشب چراغ آرزوها رنگ میریخت
دریا به دریا تشنگی از سنگ میریخت
امشب فضای کومه دل سرد و تاری است
یک آسمان غم بر سر فیضیّه جاری است
خوش میکشد بر خاطر افسرده و تنگ
زخمِ گرانِ قصة آیینه و سنگ
رفت از سراندیب الم، مهمان دیگر
آیینهگردان زمین، چوپان دیگر
مردی چو موسی بر فراز طور سینین
مرهمکش زخم کهنسال فلسطین
مردی که تا دستش به سوی آسمان بود،
چشمان بیسوی زمین را سایبان بود
بس اشتر رم کرده را در کوی کرده
صد آب از رخ رفته را در جوی کرده
سرمستی این صبح عالمگیر از اوست
سرسبزی این مرغزار پیر از اوست
«سید موحد بلخی» از سال 1351 راهی نجف و در سال 1354 وارد قم شد و در همین سالها که نوجوانی بیش نبود، کارهای تمرین منبر و مقاله نویسی را شروع کرد. علاقه وی در این مورد به این خاطر بود که بیشتر تحت تأثیر شهید سید اسماعیل بلخی (ره) و بعدها علامه اقبال و حضرت امام خمینی (س) قرار داشت. نخستین مقالات او در «پیام مهاجر» که در سالهای 58 - 60 منتشر می شد؛ چاپ شد .او از نخستین شاعران مهاجر در ایران است و از کارهای مهم او سرودهای بلند با عنوان «خمینینامه» است:
شور از دم ذوالفقار، آموخته است
از دودهی آفتاب، اندوخته است
بر بسته کمر از عطش عاشورا
از خون حسین، چهره افروخته است
مرد از پی خورشید، برآهیخته است
از بام عطش، طناب آویخته است
یک بارقه از خون حسین آمد مرد
اینسان که به آب و تاب پر ریخته است
این پیر،به سینه قلب حیدر دارد
بر ظهر عطش گداز، لنگر دارد
هر چند که در خلوت خود دریایی
از اشک، به پلک خود شناوردارد
ای پیر! بیا گره بزن پیشانی
بر این همه گمراهی و این نادانی
ابروی تو میزان حق و باطل ماست
درگستره هزار و یک حیرانی
میرفت به روی دوش یاران تاعرش
در بهت وداع آینه باران تاعرش
آن روز، غریو یا خمینی! شده بود
نی ناله خلق ازجماران تاعرش
«قنبرعلی تابش» در سال ۱۳۴۹ خورشیدی در جاغوری غزنی به دنیا آمده است . اکنون ساکن شهر قم ایران است و سردبیری نشریه « فجر امید » را بدوش دارد . تابش علاوه بر تحصیل در حوزه علمیه قُم در دانشگاه پیام نور نیز ادبیات فارسی خوانده است . مجموعه شعری اش با عنوان « دور تر از چشم اقیانوس » در سال ۱۳۷۶ به نشر رسیده است . یکی از شعرهای او «یاد اهورا» نام دارد که در فراق پیر جماران سروده شده است.
با یال از موج میرفت، مردی به شولای دریا
دستش هماورد توفان، چشمش هماوای دریا
میرفت و میگفت: ای قوم! در شام یلدای برفی
باغ شقایق نیفتد، از چشم فردای دریا
میگفت و تکرار میکرد با دست های سپیدش-
خالی از آتش مبادا ، شمشیر شیوای دریا
افسوس دیگر نگاهش ما را نوازش نمیکرد
آن یادگار اهورا، روح مسیحای دریا
بعد از تو ای صبح روشن! ماییم و شبهایی از زخم
هر گام در کام توفان، مانند شبهای دریا
روزی که خاموش گردید، چشمانت از این حوالی
چشمان گلدستههای گشت، پیوسته دریای دریا
«محمد حسن حسین زاده» ، در شعر مقاومت، چهره ای شاخص است. ایشان متولد هرات می باشد و از سال 1366 به شعر پرداخته است. حسین زاده جوانی است که با صمیمیت شعر، مضمون پردازیها و نازک خیالیهایش، شور و جنون صائب و بیدل را به یاد می آورد.وی شاعران مهاجر افغانستان است که در مشهد زندگی میکند.
و اشعار فراوانی در قالب غزل مثنوی و دوبیتی در سوگ امام خمینی (س) سروده است.
«و زمین گم شده» عنوان یکی از شعرهای او ست که در همان روزهای نخست پس از ارتحال امام(س) سروده شده است:
نه چراغیست، نه ماهی، همه جا خاموشیست
شانه در شانه عزادار و علم بردوشیست
شانه در شانه، علم در علم آمیخته است
هرطرف آینه در آینه غم ریخته است
شانه در شانه همه شور حسینی داریم
سوزها بر جگر از هجر خمینی داریم
و زمین گم شده در مردم و مردم در ماه
ماه هم سر به گریبان زده خاموش شده
نه چراغیست، نه ماهی، همه جا خاموشیست
شانه در شانه عزادار و علم بردوشیست
شام این غمکده اندوه نیستان دارد
رنگ تاریکتر از شام غریبان دارد
کوچه در کوچه ما مانده در آتش امشب
خون بگریید غریبان بلاکش امشب
نه چراغیست نه ماهی همه گان خاموشیم
شانه در شانه عزادار و علم بردوشیم
یله در شام وپی دادرسی میگردیم
چون فراتیم به دنبال کسی میگردیم
زجّهها مان همه از آتش جان میخیزد
آتش جان نه که از جان جهان میخیزد
زجّههای که از این شام بلا جوشیده است
رستخیزیست که از مشرق ما جوشیده است
«حمید الله حیدریان» از دیگر شاعران نسل مهاجران افغان است که سروده تأثیرگذاری با نام «یاد دوست» در سوگ امام سروده است:
زمین هلا که عزیزی ز راه میآید
بغل گشای که با اشک و آه میآید
ببین که دیدۀ ما خون درد میبارد
به خاک مرقد او بذر عشق میکارد
بیا نظارهگر اشک دیدۀ ما شو
به درد ما به غم ما، کمی هم آوا شو
مگر که معنی این درد را نمیدانی
حدیث غصه چشمان ما نمیخوانی
فلک به خرمن بنیاد ما شراره زده
به شیشۀ دل ما سخت سنگ خاره زده
فراق یار کجا میتوان تحمل کرد
ز یاد دوست کجا میتوان تغافل کرد
دگر به باغ دلم آب و رنگ پیدا نیست
دگر زبلبل شوریده شور و غوغا نیست
کجاست سنگ صبور دلم کجاست کجاست؟
بگو که ناله زما بیدلان چرا برخاست
کجا روم؟ چه کنم ناشکیب و غمگینم
به هرکه مینگرم همچو خویش میبینم
امام من! دگر از زندگی دل آزارم
امید من به فراقت ز دیده خون بارم
«زهرا حسینزاده» یکی دیگر از شاعران مهاجر افغانستان ساکن مشهد است.او در ایران، در رشته زبان و ادبیات عرب تحصیل می کند و متولد 1358 شمسی است.
وی از شاعران نسل دوم شعر مهاجرت به حساب می آید. «دختری که میخواست لی لی کنان به جماران برسد» عنوان شعری است که در قالب سپید برای امام سروده شده است.
از هواپیما پیاده شدی آرام
وسط بهشت زهرا
از «من» خبری نبود
جنینم انقلاب کرد نه ماه بعد
زیر پوست زنی روستایی
و بی شناسنامه تن سپرد به سیمهای خاردار
به خاطرت
*
با رسالهی تو بالغ شد
زیر توتهای درخت همسایه
دختری که میخواست
لی لی کنان به جماران برسد
حیف!
چشمهای مادرم هر صبح
در چالهها افتاد
و جیبهای پدرم
به هیچ بلیطی قد نداد
دفتر انشایم را میفرستم
کنار عینک و عصایت بگذارند
*
شاگرد اول کلاس پنجم
بغل جویهای عیشآباد
تاریخ حفظ میکرد
از هواپیما پیادهات کردند آرام
وسط بهشت زهرا
صورتم را چنگ کشیدم
موهایم را چنگ کشیدم
و لی لی را از یاد بردم
حالا سینیچای به دست
لبهایم را گیج میکنی
در قاب منبت
هی میوزی از حاشیه جزوههای فلسفهام
و فکرهای دربدرم
زانو میزند پیش ملاصدرا
در آستانهی سی سالگی
نمی دانم
نمی دانم
نمی دانم چه رازیست؟
در قطارشهری تهران
خواب
یقهام را میچسپد سخت
و درست وسط بهشت زهرا
رها میکند مسافر ناخواستهاش را
مضطرب
تنها
غمگین
«حسین حسین زاده (ارژنگ)» از شاعران نسل دوم مهاجرت و یکی از برجستهترین سپیده سرایان این نسل است.
به خمینی کبیر
تو چراغ بودی
من آغاز
تو آنگونه برخاستی
که جویندگان کیمیا
افسانههای قدیمیرا
ورق میزنند
به کشف تازهای
تو آنگونه برخاستی که
من سجده بردم
به نامی بلند
درختانی را
که هرگز به تبر
اقتدا نکردند
شامگاهان
منظومهی بلند باران
بر شانههای تو باغی است
باغی پر از ستاره و درخت
در ابتدای سینهات
منظومهی بلند باران است
زلالی دریا
در تماشای توست
باید به فردای باران دلبست
به فردای از جنس نان و شبنم
آنک،
سواران جزر و مد
در انحنای آبی بازگونه
میتازند
تا برآشوبند
از جلگهی نگاه آهوان
مردی را که در شکوه حادثه
آینه و چراغ بود
«کبری حسینی» دیگر شاعر نسل دوم مهاجرت است او غزلی با نام «آتش گرفت» در سوگ رهبر فرزانه انقلاب اسلامی ایران سروده است:
صبح تاریکی که جان آتش گرفت
کهکشان در کهکشان آتش گرفت
در غروبش از خلیج فارس تا
بیشۀ مازندران آتش گرفت
روح سبزش تا ز تن پرواز کرد
جان باغ و باغبان آتش گرفت
گفتمش ای مهربان لختی درنگ
ناگهان دیدم زبان آتش گرفت
با طلوعش نیمۀ خرداد ماه
هیبت نمرودیان آتش گرفت
با ورودش بهمن سرما زده
قطره قطره آب شد آتش گرفت
«عبدالحکیم رضایی» نیز از شاعران جوان نسل مهاجرت است. «راه تو» عنوان غزلی است که در رثای امام سروده شده و در ادامه می آید .
هنوز راه تو را با نگاه میپایم
و شب که رفت همانجا دوباره میآیم
همان غروب همان آخرین نگاه تو را
به قاب سبز نهادم که سهم فردایم
نشان پینۀ دستان باغبان بودم
در آن غروب که میسوخت سرو رعنایم
ببین ز دامنه اشک دامنم پرشد
و سبز گشت درخت غریب غمهایم
مباد آینه در ازدحام شب شکند
در ازدحام شب شکند
و قاب دیده خورشید شهر زیبایم
مباد یاد شقایق ز شهر کوچ کند
مباد سایه بر انبوه آرزوهایم