«ماهورا» فیلمی عاشقانه در فضایی تلخ
یکی از ویژگی های مثبت بسیاری از فیلم های خارجی، فارغ از کیفیت ساختاری شان، برداشت شان از مایه ها و موضوع ها و انسان ها و اتفاق های واقعی در جهان بیرونی در قصه پردازی است. همین یکی دو سال اخیر اگر به فهرست فیلم های مهم آمریکایی دقت کنید، بسیاری شان را ملهم از اتفاق های واقعی خواهید یافت.
به گزارش جی پلاس، از مارک فلت (پیتر لندسمن) گرفته تا سالی (کلینت ایستوود)، جکی (پابلو لارین)، اشخاص پنهان (تئودور ملفی)، دیترویت (کاترین بیگلو) و ... که همگی نوعی درام های مبتنی بر واقعیات هستند و کنجکاوی مخاطب را در یافتن حلقه های رابط بین این دو فضا، بسیار برمی انگیزند و کمتر مخاطب جدّی ای است که بعد از تماشای این آثار، دغدغه مطالعه متن یا حتی کتابی را درباره عمق واقعیت و استنادهای واقعی آن چه در فیلم دیده بود نداشته باشد.
سینمای ایران با آن که در ساختار و سبک، در قیاس با فیلم های آمریکایی، کمتر فانتزی است اما به همان نسبت هم در برداشت از اتفاق ها و موقعیت های واقعی در تاریخ، خود را محروم کرده است. وقتی صحبت از واقعیت های تاریخی می کنیم، لزوماً اتفاق های سیاسی نیستند که حالا قرار باشد به خاطر تضادهای ایدئولوژیک، برخی شان قابل طرح نباشند، بلکه در رابطه های غیرسیاسی مردمان با یکدیگر هم ارجاع های فراوانی در تاریخ می توان جست که وجودشان در متن یک فیلم سینمایی، به غنای کار می افزاید.
«ماهورا» واجد این ویژگی مثبت است، فیلم مروری است بر یکی از اتفاق های تلخ در روستایی در استان خوزستان در روزهای نخست آغاز جنگ تحمیلی که در متن اثر، شکل و شمایل دراماتیک به خود گرفته است. حمید زرگرنژاد پیش از ساخت این فیلم، چند سال قبل، مستندی را درباره این حادثه غمناک ساخته بود که در آن طی گفتگو با بازماندگان آن فاجعه و ثبت تصاویر مستند از بقایای آن، فضایی تکان دهنده را از جنایت های دشمن و نیز رشادت هموطنان عرب خوزستانی ترسیم کرده بود.
این مستند، تهیه کننده فیلم، علیرضا جلالی را برانگیخت تا علاقه زرگرنژاد را برای ساختن یک اثر داستانی از این ماجرا پشتیبانی کند و کار از آذر 1395 کلید بخورد. نام علیرضا جلالی (در کنار مرحوم حمید آخوندی) روز سوم (محمدحسین لطیفی) را پیش تر تداعی می کند که تهیه کننده اش بود؛ فیلمی درباره یک مایه عاشقانه در بستر جنگ در روزهای نخست حمله عراق به ایران با زمینه های چالش های عرب / عجم ... از قضا «ماهورا» هم در همین افق قرار دارد و شاید بیش از آن که بتوان آن را فیلمی متعلق به گونه جنگی دانست، اثری عاشقانه است و اگر در روز سوم محور اصلی فیلم در امتداد عشق سرباز عراقی و دختر ایرانی بود و به کشتن عاشق به دست معشوق رسید، اینجا فضای عاشقانه اثر، پردامنه تر و فراتر از شخصیت اصلی داستان است و بسیاری از شخصیت های داستان، به نوعی پشتوانه هایی از عواطف و زمینه های عشقی دارند که در طول روایت به تدریج مرور و آشکار می شوند.
موتور محرک داستان «ماهورا»، اصلاً از عشقی نافرجام شروع می شود و شروع تکان دهنده داستان، عزیمت گاهی است برای انگیزه سازی شخصیت اصلی ماجرا تا اتفاق های ملتهب بعدی را رقم بزند. زرگرنژاد با همین موتیف عاشقانه، به سراغ آن اتفاق تلخ واقعی در روستا می رود و با استفاده از فضایی واقعی مانند برگزاری جشن ازدواج در روستا، به ابعاد این موتیف می افزاید.
حال و هوای داستان، به پیروی از سبک کلاسیک در ترسیم خط روایی و شخصیت پردازی و موقعیت سازی و گسترش درام شکل گرفته است. یک مک گافین داستـانی در ارتباط با رازی که یک خلبان ایرانی با خود دارد و ایرانی ها و عراقی های داستان را با راز خود به مواجهه ای اخلاقی/ فیزیکی سوق می دهد، بهانه ای است برای فیلم ساز تا روایتی عاشقانه را در مناسبات فرهنگی/ اقلیمی مردمان یک منطقه مرزی تعریف کند و آن را با دامنه های خشونت هایی تحمیل شده به این مناسبات درآمیزد.
مختصات جغرافیایی این اقلیم، که در کانونش تالاب ها و مانداب های پرپیچ و خم قرار گرفته است و آدم ها در لابه لای علف ها و نی های بلند برآمده از داخل آب هور درپی هم می گردند، این فرصت را دراختیار فیلم ساز قرار داده تا فضای بصری اثرش را با این ویژگی ها تشخص بیشتری دهد و به نوعی تبدیل به شناسنامه بصری فیلمش کند و درعین حال، تلاش کند حس برآمده از پیچ در پیچ بودن و ناپیدایی و آرامش هولناک این لوکیشن را با زمینه های معنایی و داستانی متن ارتباط دهد.
دیدگاه تان را بنویسید