چرا تلویزیون مخاطبانش را ناامید می‌کند؟

تلویزیون در سال‌های اخیر رویکرد ناامیدی و تزریق یاس را در بیشتر برنامه‌هایش را پیش گرفته، رویه‌ای که در تناقض با هدف اصلی این رسانه یعنی آگاهی و امیدبخشی است.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش جی پلاس، شاید این بحث که صدا و سیما و علی‌الخصوص تلویزیون چند سالی است مخاطب خود و اعتماد آنها را از دست داده به موضوعی کلیشه‌ای و تکراری در بیشتر رسانه‌ها تبدیل شده است. اما در همین مبحث اگر بخواهیم کمی ریزتر و جزئی‌تر به ماجرا بپردازیم تا از گزند کلی‌گویی، حکم مطلق صادر کردن و موضع‌گیری علیه صدا و سیما در امان بمانیم باید نکته‌ای مهم را هم در نظر داشته‌ باشیم و آن تاثیرگذاری رسانه‌ای چون تلویزیون بر همان تعداد اندک مخاطب است.

جدای از چرایی از دست رفتن مخاطبان تلویزیون که خود دلایل متعدد و متفاوتی دارد باید این نکته را هم در نظر گرفت که هستند کسانی که این رسانه را مرجعی برای پیگیری اخبار می‌دانند و عده‌ای نیز صرف سرگرمی، وقت‌گذرانی یا حتی از سر عادت به تماشای آن می‌نشینند. در واقع با نگاهی واقع‌بینانه باید گفت نفوذ تلویزیون به عنوان یک ابر رسانه در شهرهای کوچک، روستاها و برخی از شهرستان‌ها از آنچه که من و شما تصور می‌کنیم بیشتر است و همین اهمیت عملکرد چنین رسانه‌ای را صد چندان می کند.

امیدبخشی یا تزریق ناامیدی؟

حال با وجود مهم بودن رسانه‌ای مانند تلویزیون و نقش و تاثیرگذاری آن بر مخاطب چند سوال مهم و اساسی به وجود می‌آید، نخست اینکه آیا با توجه به اصول و قواعد رسانه‌ای، تلویزیون در مسیر رسیدن به اهدافش و رعایت آنها درست و موفق عمل کرده است یا خیر؟ دوم اینکه چقدر با توجه به اهمیت و حساسیت‌های رسانه‌ای که باعث می‌شود نقش این ابزار ارتباط جمعی نیز پررنگ‌تر جلوه کند، تلویزیون توانسته مخاطبانش را به سمت آگاهی و امیدبخشی که همان شعار اصلی‌اش نیز هست سوق دهد؟ برای پاسخ به این سوال کافی است برای مدتی نه چندان طولانی برنامه‌های مختلف تلویزیون از شبکه‌های متعددی که حالا روز به روز هم در حال گسترش هستند رصد کنیم تا به این جواب برسیم که این رسانه با وجود نقش پررنگش از هدف اصلی‌اش، خاصه آن امیدبخشی که انتظار می‌رود فرسنگ‌ها فاصله گرفته و از بد ماجرا حتی رویه تزریق ناامیدی را هم به بیننده‌هایش پیش گرفته است.

وقتی صدا و سیما با دولت همسو نیست

نکته اصلی ماجرایی که قرار است در این گزارش به آن بپردازیم نیز همین دور شدن تلویزیون از اهداف اصلی‌اش به ویژه امیدبخشی است. شاید بخش زیادی از این مسئله و چرایی آن را بتوان در رابطه صدا و سیما و دولت‌ها جستجو کرد. پرواضح است که تلویزیون از آنجاییکه با سیاست‌ها و روش‌های دولت نهم و دهم همسوتر بود حجم اخبار ناامید‌کننده، مخالف و خشونت باری که در برنامه‌های مختلف و بخش‌های خبری به آنها می‌پرداخت نیز به تبع کمتر بود و طبیعی است که به دلیل فاصله‌ای که این روزها میان این رسانه و دولت افتاده است شاهد اتفاق‌هایی برعکس و متضاد با آنچه پیش از این می‌دیدیم و می‌شندیم هستیم.

از همین روست که حجم اخباری که حکایت از بحران‌های اقتصادی، شکاف‌های طبقاتی، مشکلات معیشتی مردم، گرانی‌ها، حوادث و اتفاقات و ... دارند نسبت به گذشته در برنامه‌های صدا و سیما بیشتر شده است. خبرها و اتفاقاتی که پرداختن بیش از اندازه به آنها به آنها نه باعث آگاهی بلکه موجب یاس و ناامیدی در مخاطبان می‌شود.

صبحی که با اشک و گریه بخیر می‌شود

برای مثال اگر بخواهیم به شکل دقیق‌تر و با ذکر مثال به مواردی که تلویزیون ناامیدی را به بیننده‌هایش تزریق می‌کند اشاره کنیم باید از برنامه‌های صبحگاهی تلویزیون شروع کنیم. برای نمونه (تاکید می‌کنم فارغ از نفس عمل و نیتی که مهمان برنامه داشته) چرا باید مهمان یک برنامه صبحگاهی که قرار است شادی، شعف، امید و انگیزه را برای مخاطبانش به ارمغان بیاورد در همان ساعات ابتدایی روز اشک مخاطب را دربیاورد. حتما به خاطر دارید آن قسمت از برنامه «حالا خورشید» را که با حضور جواد خیابانی روی آنتن رفت و چه فضای احساسی و غمباری را برای مخاطبانش رقم زد. اما اگر بخواهیم از منظر مخاطب شناسی به برنامه‌های صبحگاهی نگاه کنیم، ماهیت این برنامه‌ها ایجاب می‌کنند که در مخاطب انگیزه ایجاد کنند و در واقع رویکردی انگیزشی داشته باشند. در کنار این اصل، یکی دیگر از کارکردهای مهم این برنامه‌ها خبر و اطلاع رسانی است. البته کاملا واضح است که ارزش‌های خبری در چنین برنامه‌هایی با اخبار صدا و سیما متفاوت است. ایجاد انگیزه و نشاط در مخاطب (که سال‌ها قبل از طریق ورزش‌ صبحگاهی گروهی همرا با موسیقی به وجود می‌آمد) همانطور که ابتدا گفته شد بر دوش برنامه‌هایی است که بیننده قرار است روزش را با آنها آغاز کند. اما همان بعد اطلاع‌رسانی این برنامه‌ها را در سال‌های اخیر به سمتی برده که از همان اول صبح بیننده را با حجم زیادی از اخبار ناامید‌کننده و منفی درگیر می‌کند. از ترافیک و آلودگی هوا و تصادف بگیرید تا اخبار تلخ اجتماعی و اتفاقات ناگواری که روح را آزرده می‌کنند.

مجری که خشونت را رواج می‌دهد

 این روال نه فقط در برنامه‌های صبحگاهی تلویزیون بلکه به سایر تولیدات این رسانه که در ساعت‌های دیگر از روز و شب روی آنتن می‌روند سرایت پیدا کرده است. پررنگ‌ترین و البته عجیب‌ترین مصداق این ماجرا برنامه «جهان‌آرا» با اجرای وحید یامین‌پور است که چندی پیش پخش شد و به خاطر اظهارنظرهای خشونت‌بار مجری‌اش در فضای مجازی و رسانه‌ها نیز سرو صدای زیادی به پا کرد و صد البته که واکنش‌های تند و منفی را نیز در پی داشت. یامین‌پور در یکی از قسمت‌های این برنامه گفته بود: «به یمنی‌ها حسودی می‌کنیم که توانستند خیانتکاران خود را مجازات کنند؛ کاش این فرصت برای مردم ما هم به طریق قانونی فراهم بشود.» جملات سراسر خشونت و و مملو از بار منفی این مجری تلویزیون این سوال را به ذهن متبادر می‌سازد که واقعا کجای این برنامه‌ها که آنتن مفت و مسلم را به خود اختصاص می‌دهند آگاهی‌بخش و امیدرسان‌اند!

وقتی مهران مدیری هم فاز منفی می‌گیرد!

از برنامه‌های عصرگاهی تلویزیون هم که بگذریم می‌رسیم به دو برنامه «دورهمی» و «خندوانه» که دو برنامه کمدی تلویزیون‌اند. (البته این روزها فقط «دورهمی» در حال پخش است) دو برنامه‌ای که قرار است لحظات مفرح و شادی را برای مخاطبانشان رقم بزنند. اما ویروس ایجاد یاس و ناامیدی برای مخاطب به این دو برنامه‌ هم منتقل شده. کم نبودند و نیستند قسمت‌هایی از «دورهمی» که واکنش‌های تند و انتقادی را نسبت به دولت و عملکرد آن داشته و به جای اینکه در همان چند ساعت تقریبا محدودی که قرار است مخاطب را سرحال کند، حال او را با طرح برخی مسائل اجتماعی که گریز زدن به آنها هیچ دردی را هم دوا نمی‌کند، گرفته.

بخش‌های خبری، گل سرسبد ناامیدی

بخش‌های مختلف خبری تلویزیون به خصوص بخش خبری 20 و 30 که دیگر در چند سال اخیر تبدیل به بحث‌برانگیزترین برنامه‌ها در تلویزیون بدل شده‌اند هم نه تنها از گزند تزریق ناامیدی به جامعه مصون نیستند بلکه به دلیل همان روابط زاویه‌داری که با دولت دارند و پیش‌تر نیز به آن اشاره شد تاثیر گسترده‌تری بر این موضوع دارند. بی‌طرف و بی‌غرض بودن از شاکله‌های اصلی هر بخش خبری است که در تلویزیون ایران به راحتی آب خوردن زیر پا گذاشته می‌شود. از سوی دیگر دامن زدن به برخی دعوای حزبی با هدف آگاهی بخشی نیز نه تنها به بالارفتن اطلاعات مردم درباره پدیده‌ها و اتفاق‌های سیاسی کمکی نمی‌کند بلکه آنها را از همدل بودن با دولت روی کار نیز دلسرد و مایوس می‌کند. نکته مهم در این بحث اما همان اتهامی است که صدا و سیما به منتقدانش می‌زند و خودش هم در دام آن افتاده، اتهام سیاه‌نمایی. صدا و سیما در حالی انگشت اتهام به سیاه‌نمایی را به سوی مخالفان و منتقدانش گرفته که خودش هم دقیقا در مواجه با دولت و عملکردش همین رویه را در پیش گرفته است، رویه‌ای ناعادلانه که در برخی موارد با یک سویه‌نگری و جانبداری همراه شده است.

همچنین تمرکز روی برخی اخبار گلچین شده (جنگ‌ها و کشت و کشتارهای داخلی در منطقه برای به رخ کشیدن امنیت در ایران، عدم امنیت در کشورهای دیگر، دعواها و اختلافات سیاسی و غیره) نیزماجرا به سمت لوث شدن می‌برد و البته که مخاطب هوشمند، آگاه و به روز تلویزیون دیگر این روزها به این راحتی‌ها تحت تاثیر این فضاسازی‌های از پیش‌تعیین شده قرار نمی‌گیرد.

در مقایسه با مواردی که در بالا به آنها اشاره شد، حجم اخباری درباره موفقیت‌ها، کشف و اکتشافات، کسب مقام‌ها و هزاران نکته مثبت دیگر که در کشور و توسط ایرانی‌ها اتفاق می‌افتد از اساس قابل مقایسه با سوژه‌های خبری که پیشتر ذکر شد نیست و این خود علامت سوال بزرگی را در ذهن شکل می دهد که چرا در کشور ما این همه اتفاق منفی و بد روی می‌دهد.

خداحافظ کمدی، سلام اشک و زاری

جدای از بحث برنامه‌های تلویزیونی و بخش‌های خبری مختلف که درباره‌شان گفته شد، سریال‌های تلویزیونی هم تحت تاثیر همین جو ناامید‌کننده قرار گرفتند. برخلاف سال‌های گذشته که هر شبکه تلویزیونی دل مخاطبانش را با سریال‌های کمدی‌اش شاد و خوش می‌کرد دیگر نه خبری از آن سریال‌هاست و نه از کارگردان‌ها و بازیگرانی که می‌توانستند به شکلی اصولی‌تر و حرفه‌ای‌تر خنده را بر لب بیننده‌ها بنشانند. سریال‌هایی که در یکی دو سال اخیر از شبکه‌های مختلف روی آنتن رفته‌اند به واقع چیزی کم از برنامه‌های بعضا خنثی و بیشتر ناامید‌کننده که بیشتر شبکه‌ها را فرا گرفتند ندارند. سریال‌هایی که تناقض آشکار و پنهان آنها با برخی از واقعیت‌های جامعه اصلی‌ترین نقطه ضعفشان است و ردپای هیچ انگیزه‌ و امیدبخشی در آنها به چشم نمی‌خورد. قصه‌هایی که بر پایه اختلاف میان اعضا خانواده، اعتیاد، کلاهبرداری، فساد و ... بنا شده‌اند طبیعی است که نتوانند هیچ روزنه امیدی را در دل بیننده‌شان به وجود بیاورند.

حتی میان‌برنامه‌های تلویزیونی هم نمی توانند چندان شور و نشاطی را به مخاطبانشان عرضه کنند و در رسانه‌ای که موسیقی نقش بسیار بسیار کمرنگی در آن دارد و همان هم با ممیزی‌های دردسرآور و عجیب و غریبی همراه است، طبیعی است که چنین اتفاقی را شاهد باشیم.

این ره که تو می‌روی به ترکستان است

با همه این تفاسیر واضح است که تلویزیون به خصوص در چند سال اخیر از هدف اصلی خود (بر طبق شعار آگاهی و امیدبخشی) فاصله‌ای عمیق گرفته. فاصله‌ای که باعث شکاف میان این رسانه و مخاطبانش هم شده است. البته جالب است که در سال‌های اخیر که بیشتر برنامه‌ها و سریال‌ها تلویزیون دچار افت هم شده‌اند مدیران این رسانه مدام از کبود بودجه گله و شکایت دارند، اما واقعا جای سوال است که خود این رسانه دچار کمبود محتوا و تفکر نیست؟ در سال‌ها اخیر که درآمد و بودجه بیشتر برنامه از طریق منابع مشارکتی مثل اسپانسرها و تبلیغات بدست می آید چقدر محتوای تولیدات این رسانه رشد پیدا کرده است؟ تنها رشد و افزایش تعداد شبکه‌ها اندک تغییری است که سازمان صدا و سیما در چند سال گذشته به خود دیده است اما دریغ از ارتقا سطح کیفی آثار تولید شده.

با این وجود اینکه ادامه این راه قرار است به کجا بیانجامد مشخص نیست و بعید است با سیاست‌گذاری‌های مدیران سازمان صدا و سیما حالا حالاها نشانه‌هایی از امید، نشاط، انگیزه و شور را در تلویزیون و برنامه‌هایش ببینیم و بدا به حال آنهایی که روز و شب یا حتی ساعاتی از شبانه‌ روزشان را با چنین رسانه عاری از امیدی می‌گذرانند، اما فراموش نکنیم که آدمی به امید زنده است.

 

دیدگاه تان را بنویسید