در ابتدای نشست نقد و بررسی، سعید نوری به مشابهتهای اجتماعی این دو فیلم در دوران معاصر اشاره کرد و گفت: بزرگان سینما معتقدند هیچ اسمی معصومانه برای شخصیتهای فیلمها انتخاب نمیشود. در «قصهها» شخصیتهای آشنای فیلمهای پیشین بنیاعتماد را در وضعیت فعلی میبینیم. در «گوش به زنگ» هم اسم «شریف» به زبان انگلیسی به نوعی یادآور پاسبانی است. وی سپس به طرح سوالی درباره دلایل رجوع بنیاعتماد به آن شخصیتها و بازگو کردن شرایط اسفبار آنها در سال 90 پرداخت و پرسید آیا «قصهها» را میتوان پایانی بر یک دوره کاری او دانست؟
قصههای فراوان پشت ساخت «قصهها»
بنیاعتماد در ادامه این نشست در پاسخ به نوری گفت: قصههای فراوانی پشت ساخت «قصهها» وجود دارد؛ «قصهها» فقط یک فیلم نیست، بلکه حاصل یک دوران و شرایط دشوار و تاثیر آن شرایط بر من بود. اگرچه گرفتن اجازه برای ساخت فیلم در هیچ دورانی را متوجه نمیشوم، اما در آن دوره خاص نمیخواستم از دولت درخواست مجوز کنم. از سوی دیگر قصد انجام کار غیرقانونی نداشتم. ساخت فیلم کوتاه نیازی به اجازه ساخت ندارد، بنابراین 7 فیلم کوتاه ساختم و از ابتدا هم میدانستم اینها قصههای مرتبطِ یک فیلم بلند است. هیچ جای قانون نیز نوشته نشده فیلمساز نمیتواند فیلمهای کوتاهش را کنار هم بگذارد. شخصیتهای فیلمهای من فقط روی پرده وجود ندارند، آنها جان دارند، نفس میکشند و در جامعه حضور دارند. در «قصهها» دلم میخواست به آنها برگردم و دیداری با آنها داشته باشم. این قصهی «قصهها» بود.
وی ادامه داد: در دورانی که نوع سینمای اجتماعی به حاشیه رانده شد، از سینمای داستانی فاصله گرفته بودم ولی باز هم کار میکردم و مثلا فیلم مستند ساختهام. هنوز هم پر کارم و به تازگی از مستند «توران خانم» هم رونمایی شده است. امیدوارم زمانی برسد که فیلمهای مستند هم به اندازه فیلمهای داستانی دیده شوند.
«قصهها»؛ تلخ اما امیدوار
کارگردان «گیلانه» سپس درباره سهم تاریکی در «قصهها» گفت: قصههای «قصهها» تلخ است اما در تمام آنها روشنایی وجود دارد. نرگسِ فیلم «نرگس» اینجا استقلال اقتصادی هرچند کوچکی دارد و روی پای خود ایستاده است. یا شاهد دیالوگی پر چالش میان دو جوان هستیم، اما در نهایت به تعریف دیگری از عشق و تفاهم میرسد که گرچه بعید به نظر میآید، اما وجود دارد. تمام 7 قصه این فیلم در بستری تلخ شکل میگیرند، اما امید و مقاومت در آنها وجود دارد. مقاومت و اعتراض، یعنی امید و یعنی اینکه آدمها زندهاند.
اعتقادی به جشنواره فیلمسازان زن ندارم
بنیاعتماد در ادامه در پاسخ به سوالی در مورد زن بودن شخصیتهای اول در فیلمهای کارگردانان زن ایرانی گفت: درباره سهم شخصیتهای زن باید آمار گرفت اما در فیلمهای خودم نقش مردان کم نیست. من به چنین نگاهی باور ندارم و به همین دلیل با جشنواره فیلمسازان زن همکاری نمیکنم. فیلمهای درباره زنان را میفهمم ولی جشنواره فیلمسازان زن را نمیفهمم چرا که تمام اندیشه من که جنسیت من نیست. طبیعی است که فیلمسازان زن مسائل و مشکلات زنان را بیشتر و بهتر بشناسند. معضلات زنان هم مطرح نشده و فیلمسازان زن هم به دلیل شناخت بیشتر سراغ آنها میروند، اما این صرفا به جنسیت آنها مربوط نمیشود. نظر من چیزی از اهمیت این جشنواره کم نمیکند و این اتفاق هم صرفا در ایران رخ نمیدهد. در تمام کشورهای اروپایی و آمریکا جشنواره خاص فیلمسازان زن وجود دارد که من تمایلی به شرکت در آنها ندارم.
این کارگردان سینمای ایران افزود: در اینجا نفس نمایش فیلم اهمیت دارد که دو فرهنگ را در کنار هم نشانده است. برگزاری هفته فیلم با جشنواره متفاوت است و باید دلیلی برای آن وجود داشته باشد. مثلا میتوان گفت تولیدات سینمای ایران و فرانسه در دهه 70 را نمایش میدهیم. اما جشنوارهها محل نمایش آثار هنری است و قرار نیست تماتیک شود. در جشنواره هر موضوعی میتواند مطرح شود و ویترین آثار هنری مختلف است و دلیل مخالفت من با جشنواره فیلمسازان زن هم همین است. هفته فیلم اما باید تعریف تماتیک داشته باشد و انتخابها براساس آن صورت بگیرد.
کارگردان «روسری آبی» در پایان صحبتهایش گفت: فیلم قرار نیست پیامی به کسی بدهد؛ فیلم اگر بتواند پرسشهایی عمیق و جدی مطرح کند، کار خود را کرده است. فیلم «گوش به زنگ» موقعیت و روابط افرادی از نسل دوم و سوم مهاجران در فرانسه را تصویر کرده که چگونه در یک پیله گرفتار میشوند و با چه مشکلات و موانعی روبرو هستند. این فیلم نکات قابل توجه ظریفی داشت و جدا از موضوع آن، انتخاب بازیگر اصلی فیلم را بسیار پسندیدم.
خشم و امید در «قصهها» و «گوش به زنگ»
ماریان تاردیو در پاسخ به سوال نوری درباره دلیل انتخاب نام «شریف» برای نقش اصلی فیلم «گوش به زنگ» و دلایل پرداختن به افراد حاشیهنشین گفت: دوستی به نام شریف دارم و بهدلیل تعلق خاطر به او چنین نامی را در فیلم انتخاب کردم. افرادی که در فیلم میبینیم فرانسوی هستند و اصالت مراکشی دارند. فیلم در اطراف شهر «رن» فرانسه ساخته شده است. دلیل آن هم اختلاف سطح مشهود و شکاف عمیقی است که بین مرکز شهرهای فرانسه و محیطهای اطراف شهرها وجود دارد. حسم این است که در هر دو فیلم «قصهها» و «گوش به زنگ» خشم نهفتهای وجود دارد، اما در نهایت آرامشی حاصل میشود و امیدی هرچند اندک در آنها وجود دارد.
وی سپس درباره نقش زنان در فیلمهای فیلمسازان زن گفت: در فیلم کوتاهی که پیش از این ساختم شخصیت اصلی فیلم یک مرد بود و اساسا پرسوناژها را بر اساس زن یا مرد بودن انتخاب نمیکنم. برای صحبت کردن در مورد مسالهای در جامعه فرانسه میتوان از پرسوناژ مرد یا زن استفاده کرد و انتخابی پیشینی وجود ندارد. درباره جشنواره فیلمسازان زن هم با بنی اعتماد موافقم که چنین چیزی معنا ندارد.
در «قصهها» اعضای جامعه قادر به گفتوگو با یکدیگرند
تاردیو افزود: سوژه این فیلم «شریف» بود که انسان شریفی هم است، اما در قالبی که به او تحمیل شده و شغل ناراحتکنندهاش، معذب است و نمیتواند با محیط اطرافش ارتباط برقرار کند. افرادی که در فیلم میبینیم در حاشیه شهرها زندگی میکنند و بهرغم استعدادهایشان، با مشکل پیدا کردن کار مناسب روبرو هستند. آنها خود را باور ندارند و «شریف» قادر نیست با اطرافیانش دیالوگ برقرار کند. آنها درون اجتماع خود افتادهاند و ارتباطشان با جامعه بزرگتر قطع شده است. اما این بهمعنای مشکلساز بودن آنها برای جامعه فرانسه نیست، همانطور که در فیلم هم شاهد حضور پرسوناژهای مثبتی از میان آنها هستیم، از جمله پدر و مادر «شریف».
این کارگردان سینمای فرانسه در بیان نظرش درباره «قصهها» گفت: برای من درک تمام جوانب فیلم «قصهها» دشوار بود چرا که شاهد 7 داستان فشرده در کنار هم هستیم. در آن شاهد موانع موجود بر سر راه افراد هستیم که به آنها اجازه نمیدهد بهرغم تواناییهایشان آنچه را دوست دارند عملی کنند. در «قصهها» جامعهای تصویر شده که اعضای آن میتوانند با هم حرف بزنند و در کنار آن یک روحیه طناز و شوخطبع را هم میبینیم.
عصبانیت تماشاگران فرانسوی از «گوش به زنگ»
وی در پاسخ به سوالی درباره کُند بودن فیلم «گوش به زنگ» گفت: قصد نداشتم حوصله تماشاگران فیلم را سر ببرم، اما بعضی از بخشهای کُند فیلم تعمدا اینگونه ساخته شده تا فرصتی برای تفکر به مخاطب بدهد و لحظات سکوت را تجربه کند، اما در ادامه ناگهان سرعت فیلم بالا میرود.
تاردیو در پایان در پاسخ به سوال بنیاعتماد در مورد نحوه برخورد مخاطبان فرانسوی با فیلمش گفت: این فیلم اول من بود که با بودجه اندکی ساخته شد اما در بخش استعدادهای جشنواره کن با نقدهای خوبی مواجه شد. شصت جلسه نقد و بررسی هم تاکنون برای آن برگزار شده است. بازخوردهای تماشاگران هم متفاوت بوده است؛ در نمایش فیلم، تماشاگرانی داشتهایم که از تماشای آن بسیار عصبانی شدهاند؛ آنها فیلم را زیبا اما سخت میدانستند که حال تماشاگر را بد میکند. برخی هم از من برای نشان دادن زندگی مردم حاشیهنشین تشکر کردند. بعضی از مردم حاشیهنشین که تماشاگر فیلم بودهاند هم «گوش به زنگ» را تصویری بد از خود توصیف کردهاند. تعداد تماشاگران فیلم را هم با توجه به تعداد سالنهای نمایشی که در اختیار داشتهایم رضایتبخش میدانم.