زندگی آخرین بازمانده موسیقی درمانی بلوچ
طبل را میآورند. خلیفه محمود دستش را به طبل میکشد و بعد با کف دست و نوک انگشتهای استخوانیاش میکوبد به آن. صدای بمش اتاق را پر میکند و خلیفه با صدای خشدار ذکرها را از حنجره چین خوردهاش به بیرون پیچ و تاب میدهد.
به گزارش جی پلاس، روزنامه شهروند نوشت: سالهاست که هفت جد «ناکو محمود» نواهای موسیقایی را با ضرب و آوا میخوانند و مردم برای تسکین دردهایشان به آنجا میروند و پیر پتر در هفت مرحله با اجرای «گوآتی» به درمان بیماری آنها میپردازند. خلیفه محمود اما آخرین بازمانده موسیقی درمانی بلوچ در روستای نوک آباد سیستان و بلوچستان است، سیه چرده با صدایی نازک و زیر. موسیقی از هفت نسل قبل به او رسیده است و حالا سرپرست گروهی هفت نفره است که از ٥٠سال قبل برای درمان بیمارها این مراسم را اجرا میکند.
بالای تپه اما همانجاست که میشود «ناکو» یا همان «محمد بلیده» را پیدا کرد. شنهای ریز و درشت با هر قدم لیز میخورند به پایین. غروب آفتاب روی سر خانهها سوار است. توی آن اتاق کوچک را انگار، سراسر سایه گرفته. نوهها با آن لباسهای رنگارنگ، مثل رنگین کمان نشستهاند زیر نور لامپ کم زور ٥٠ وات. بچههای لاغر اندام با چشمهایی سیاه و سرمه کشیده پچ پچ کنان میخندند اما نمی دانند حکایت این همه برو و بیا در خانه پدربزرگشان چیست؟ بعضی بابا بزرگشان را سرپرست گروه «پیر پتر» صدا میکنند بعضی «خلیفه» یا «ناکو» محمود. «پیرپتر» همان موسیقی درمانی یا «گواتی» بلوچ است، خلیفه، مقام یا رتبه استادی در این نوع موسیقی است و «ناکو» در زبان بلوچ یعنی عمو. «گواتی» هم یک نوع مراسم ذکر خوانی با ریشه مذهبی است که اغلب با همراهی سازهای کوبهای اجرا میشود.
نوهها به در پوسیده آبی رنگ خانه عمویشان تکیه دادهاند. میهمان که میرسد نگاههایشان قلاب میشود به صورت او و قدمهایشان را عقب میکشند. «خلیفه محمود» بدن خمیدهاش را روی عصا میاندازد و شانههای لاغرش به چپ و راست تلو تلو میخورد بعد قدم از قدم بر میدارد. بالای دست اتاق را تعارف میکند به میهمان. خودش هم روی فرش لوله شده بالای اتاق مینشیند.
پیراهن سفید و بلند بلوچیاش را تا میزند و بعد پاچه شلوار پای راست را تا زانو بالا میبرد. آرام با انگشت روی پا ضربه میزند، صورتش جمع میشود صدای نفسش بریده میآید و قطرههای آب مینشیند روی پیشانیاش. سرش تاب میخورد به عقب. از چند ماه قبل که یکی از بیماران در زمان اجرای مراسم خودش را روی «ناکو محمود» رها کرد پایش درد میکند و حالا همین درد، کارش را برای راه رفتن و اجرا سخت کرده است.
خلیفه محمود طبل را در دستانش میچرخاند و چشمش آن خطهای قهوه ای رنگ روی آن را دنبال میکند. هر کدام از طبلها اسم خاصی دارند آنها که کوچکترند «کیسل» و بزرگترها که در دست سرپرست گروه است «سماع». جز اندازه، صدای زیر و بم طبلها آنها را از یکدیگر متفاوت میکند: «یک طبل حرف میزند و آن دیگری جواب میدهد، یکی الله میگوید و آن یکی یا رسول. این ریتم کار است. ذکر ساز است و ساز هم ذکر.» صداها پشت هم تکرار میشود و موسیقی یک طبال صدای طبال دیگر را تکمیل میکند.
ذکرها زیاد است و در هفت مرحله برای بیمار همراه با طبل خوانده میشود. «کار ما بیشتر با بیمارانی است که مشکل اعصاب و روان دارند؛ بیمارانی که به پزشک مراجعه میکنند، دارو برای آنها تجویز میشود. بیمار دارو را که مصرف میکند، خوب است اما وقتی دارو قطع میشود دوباره به حالت قبلی بر میگردد. ما میگوییم این افراد جن زده شدهاند و اجنه به وجودشان نفوذ پیدا کرده است بنابراین با موسیقی این افراد را تسکین میدهیم.» در این نوع تفکر جن انواع مختلفی دارد با اسامی و کارکردهای مختلف. جن «خناس» به درون انسان راهیافته و او را وسوسه میکند و جن «غول» که در بیابان سر راه انسان قرار میگیرد یا مثلا جن «عیثم» که انسان را از اخبار نقاط مختلف جهان با خبر میکند. جن «حوش»، «شیخ» یا «پری» اسامی دیگری از جنها است که خلیفه محمود از آنها یاد میکند.«رسوخ اجنه به وجود انسان منشأ تمام افسردگی و بیماریهای روحی - روانی او است.»
هفت طبال نیم خیز میشوند و به حرکت در میآیند بعد بیمار به رقص در میآید. صدا، صدا و ذکرهای خداوند بخشنده و متعال در هم آمیخته میشود. خلیفه با ریتمی ساده، الله گویان دست بر طبل میزند و صداها در هوا پخش است: «همراه طبل ذکر میخوانیم بیمار با رقص از حال خود خارج میشود. او خود را به نوای موسیقی میسپارد و شروع میکند به سماع. ما ارواحی را که به جسم این بیمارها رسوخ پیدا کردهاند میبینیم.» اغلب مشکل کار بیماران در یک جلسه حل نمی شود، درمان بعضی از آنها تا ١٥ جلسه ادامه پیدا میکند و تعداد جلسات به حال مریض بستگی دارد اما اگر همه مراحل برای بیمار طی شد و تسکین پیدا نکرد او را به مقبره «شیخ لعل شهباز قلندر» یکی از مریدان این مسلک در سیروان پاکستان میبرند و بیمار خود را به آنجا میسپارد.
خلیفه محمود ٦٩سال قبل در روستای نوک آباد سیستانوبلوچستان به دنیا آمده است و از نوجوانی بیشترین خاطره ای که دارد آموختههایی است از موسیقی، طبل و ٧٠ ذکر مذهبی که هفت جد پدریاش آنها را در سینه حفظ داشتند. پدر، مادر، برادر و خواهرش همگی در روستا به دنیا آمده اند. پدر و مادر خلیفه محمود البته در نیکشهر همدیگر را یافتند اما برای برگزاری مراسم عروسی به پاکستان رفتند و بعد به روستا آمدند: «پدر عشق داشت به این کار اما حالا همه به فکر در آمد هستند و هرکس برای یادگیری این نوع موسیقی میآید باید شغل دیگری هم برای امرار معاش داشته باشد.» سواد خواندن و نوشتن ندارد، مدرسه نرفته است. کودک که بود به تازگی مکتب و مدرسه آنجا راه افتاد. خلیفه محمود اما آن وقتها از مدرسه میترسید برای همین دل به دانستههای پدر داد و مدرسه نرفت. فارسی را هم دست و پا شکسته میداند، بلوچی حرف میزند و دیگران حرفهایش را به فارسی بر میگردانند: «تا چند هفته بعد از این که بیمار به ما مراجعه کرد با حال و هوای او کار داریم و برایش موسیقی اجرا میکنیم.»
از سالهای بسیار دور مردم شهرهای دیگر که آوازه خانواده «خلیفه محمود» را شنیده بودند آنها را هفتهها میهمان میکردند و خودشان را برای درمان به موسیقی میسپردند: «بیمارانی داشتیم که از افسردگی نمی توانستند حرف بزنند، میآمدند خود را به موسیقی میسپردند تا حالشان بهتر شود.» البته این نوع درمان تنها برای مشکلات روحی نیست و آنطور که «خلیفه محمود» از آن حرف میزند درمان بعضی دردهای عضلانی هم با این مراسم درمان میشود. آنها میگویند که اجنه بدن این افراد را کرخت کرده است. برای درمان این دردها روغن مخصوصی را در یک دایره آهنی بزرگ و مشکی رنگ میریزند و در زمان اجرای هر هفت طبال روی آتش میگذارند بعد ذکرها را خواندند. پیرمرد چابک تنی، بدن بیماران را با این روغن مشت و مال میدهد و بعد از هفت اجرا بیمار اثر مثبت آن را میبیند. عدد هفت در این مراسم نقش ویژه ای دارد چون در فرهنگ بلوچ احترام خاصی برای آن قایل هستند همانطور که در همه جای ایران این عدد مقدس است. نمونههای زیادی از تقدس عدد هفت در فرهنگ و ادبیات ایرانی هست مثل هفت خوان یا هفت منزلگاه که فردوسی آن را از سر قهرمانان حماسی خود میگذراند یا هفت پادشاه هفت کشور که در شاهنامه به آن اشاره شود.
ترس خلیفه محمود
خلیفه محمود باز دست در هوا میچرخاند و چند دقیقه ای با زیر و بم طبلها ذکرها را میخواند: «الله و یا نبی یا رسول کریم یا رسول کریم محمد ابن عبدالله.. الله و یا نبی یا رسول خلیل یا رسول کریم محمد ابن عبدالله. الله و یا بنی یا رسول ربیع یا رسول ربیع محمد ابن عبدالله .. الله و الله ....»
چشمهای سیاه براقش حرف میزند، گاه خیره به روبهرو و گاه مسخ در چشم آدمها. سر میچرخاند و شانهها را به چپ و راست غلت میدهد. خلیفه محمود در خلسه است و انگار خود را در جای دیگری یافته.
سوچکی را میآورند؛ پودری گیاهی و صورتی رنگ. آن را قبل از اجرا دود میکنند تا عطر بهشتیاش هوا را پر کند و وقتی هوا از عطر سوچکی پر شد موسیقی آغاز میشود. مراسم را حتما باید در یک محل پاکیزه و مرتب برگزار کنند تا بیشترین تاثیر را داشته باشد.
خلیفه محمود مثل خیلیهای دیگر معتقد است که موسیقی بر ذهن و روان آدم تاثیر میگذارد و او را شفا میدهد: «زمان اجرا احساس میکنم بین زمین و آسمان معلق هستم و پرواز میکنم. اجرا که تمام میشود آرام میشوم، سبک و خوشحال میشوم. این آرامش رنگش سرخ است سرخ... مثل دانههای انار.» آرزوی خلیفه محمود اما چند ثانیه ای خلاصه میشود در سکوت و بعد به حرف میآید: «میترسم که این نوا در دنیای امروز گم شود.» بعد هم یک ای کاش میچسباند پشت جملهاش که« ای کاش نمیرد. ای کاش زحمتهایی که استادم برایم کشیده است از بین نرود.» خلیفه محمود ٥ دختر و ٤ پسر دارد و دو تا از پسرانش هم در اجرای موسیقی با او همراهند اما از نظر او برای حفظ میراث تاریخیاش این چند نفر کافی نیستند. عمیق نفس میکشد، چشم روی چشم میگذارد و دست به پیشانی میبرد: «همینطور پیش برود این موسیقی هم از بین میرود. امروز اگر کاری درآمدزایی نداشته باشد هیچ کس به دنبالش نمی رود کل فرزندان من کارگر و کارمند هستند و هیچ کدام بهطور جدی روی موسیقی تمرکز ندارند چون باید دنبال لقمه نانی باشند برای بچههایشان.»
بازماندهها در خانههای چهارمتری
موسیقی درمانی بلوچ در دیار رستم خواهان زیاد دارد اما هیچکس بهعنوان شغل آن را نمی آموزد همه به دنبال شغلی نان و آبدارند تا در این وضعیت بی آبی و بیکاری از آن برای اهل و عیال آبی گرم شود. دیگر گذشت آن زمان که آدمهایی مثل خلیفه محمود آن نواهای آسمانی را با عشق میآموختند و بعد برای اجرا به صحنه میرفتند: «موسیقی پولی برایم نداشت اما ایمانم را سالم کرد. حالا جوانها میآیند که یاد بگیرند دست رد به سینه شان نمی زنم کسی چه میداند شاید اینها ادامه دهنده راه من باشند.»
موسیقی درمانی در بلوچستان به مراسم «گواتی» یا «دمال» هم شهرت دارد. «گوات» در زنان و «دمال» در مردان به بیماری گفته میشود که تعادل روحی- روانیاش بر هم خورده است. بلوچیها معتقدند که «گوات» نوعی بیماری روانی است و تنها موسیقی است که میتواند این بیماری را از انسان دور کند. این مراسم همراه با حرکات موزون و تکرار شونده فرد را از مرحله خودآگاه دور میکند. واکنش بیمار به یک نوع آهنگ باعث تداوم آن در ادامه درمان بیمار میشود.
آنها بیشتر پیرو تفکرات شیخ عبدالقادر گیلانی هستند که مقبرهاش در بغداد است و گاهی در ذکرهایشان هم اسم شیخ بغدادی برده میشود. خاستگاه آن هم در همان جاست؛« بغدادِ عراق» که البته در سالهای خیلی دور جزئی از خاک پهناور ایران بود بنابراین خلیفه خاستگاه اصلی آن را ایرانی میداند: «یک دسته از این موسیقیدانها هم به پاکستان رفتهاند و آنجا برای خود کار میکنند چون آزادی بیشتری داشتند. آنجا برای خود بارگاهی درست کردهاند و بیمارانی که اینجا درمان نمی شوند را در مرحله آخر به آنجا میفرستیم.»
این مراسم شباهتهای زیادی هم به موسیقی «زار» جنوب ایران دارد که در اصل از آفریقا به ایران آمده است. در این نوع موسیقی هم «باد» منشأ تسخیر برخی بیماران شناخته میشود و بیماران را هم «اهل هوا» مینامند.
پیرمرد نزدیک به هفتادسال از سنش گذشته است جز مستمری اندک سهمی از بودجههای کلان فرهنگی کشور ندارد: «ما در این دیار غریبیم. هیچ کس به ما کمک نمی کند تا همین حالا هم درویشی زندگی کرده ایم.» خلیفه محمود جز پاکستان برای اجرا به کشور دیگری نرفته است اما برای اجرای مراسم دولتی به مشهد، زاهدان، کرمان، ساری، گرگان، کردستان و سنندج رفته است و برای جشنواره موسیقی فجر به تهران سفر کرده. سقف خانه خلیفه محمود شکافی به آسمان باز کرده است برای همین از چند روز قبل در اتاق کوچک پسرش در همسایگی میهمان است تا سقف خانه ترمیم شود.
محمد بلوچزهی، بخشدار نیکشهر هم روایت خود را از آخرین بازمانده موسیقی درمانی بلوچ دارد: «خلیفه محمود بلیده سرپرست گروه موسیقی پیر پتر از آخرین بازماندگان این نوع موسیقی در بلوچستان است که به آن «گوآتی» هم گفته میشود و مثل موسیقی زار هرمزگان مریض جن زده را با طبل و آوای عرفانی تسکین میدهند. این روش درمانی در گذشته رواج بیشتری داشته اما الان کمتر شده است.» او میگوید که تنها راه درآمد این گروه موسیقی از همین راه است که متاسفانه خیلی هم خوب نیست: «تنها سه نفر از آخرین نسل موسیقی درمانی بلوچ باقیمانده است که خلیفه محمود سرپرست آنها است اما شرایط زندگی آنها به نحوی است که اغلب در یک اتاق ٤، ٣ متری زندگی میکنند. وضعیت زندگی هنرمندان بلوچ نیاز به رسیدگی مسئولین دارد.»
روستای نوکآباد درواقع زادگاه و خاستگاه پیرپتران یعنی همان موسیقی درمانی بلوچ است. این روستا تقریبا در دو کیلومتری شهر نیک شهر قرار دارد با حدود ٧٠٠ نفر جمعیت. به تازگی اما بخشدار نیکشهر در فکر ساختن المان «ناکو محمود» برای نصب در ورودی روستا است و برای نصب این المان میدانی هم در این روستا درحال ساخت است اما او از مجسمهسازان، خیرین و دوستداران هنرهای رو به زوال خواسته است تا آنها را در ساخت تندیس یادبود «خلیفه محمود» یاری کنند.
دیدگاه تان را بنویسید